پیرنگ | Peyrang

#همه‌گیری_کرونا
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
.
#ناداستان

بیدارپیشه

نویسنده: #عطیه_رادمنش_احسنی

روشنی سهم بزرگی از خوش‌بختی است. یک بهار گذشته. روزها بلندتر است و هوا کمی گرم‌تر. کارها هم گاهی حضوری است و گاهی غیر حضوری. همه‌چیز وابسته به آمار هفتگی کرونا. کلاس‌های ما هم بیش‌تر آن‌لاین برگزار می‌شود و گاهی حضوری و با فاصله‌ی اجتماعی و ماسک. یوگا با ماسک شبیه به خودکشی دسته‌جمعی نهنگ‌ها است. آخرش به جای آن که خوشحال باشیم با صورت‌های کبود از اتاق بیرون می‌آییم و خودمان را به خیابان می‌رسانیم تا نفس بکشیم.

مدت‌هاست که می‌خواهم ماجرای جنت، همکارم را بنویسم، طوری که ترحم‌انگیز نشود. واقعی بماند. خلاصه‌اش این است که جنت دچار فروپاشی روانی شد و حالا در آسایشگاه است. پنجاه‌وچند ساله، تنها و بسیار زیبا و فریبنده. هم خودش می‌دانست که زیباست و هم برای تبلیغ همیشه عکس‌های او را چاپ می‌کردند. کار با کامپیوتر سخت‌اش بود و آن اوائل مدام مضطرب. فکر می‌کردم او هم عادت می‌کند. عادت نکرد. چندباری با هم قرار گذاشتیم برای آموزش برنامه‌ی زوم و کار با میکروفون و همین چیزهای از دید خیلی‌ها مسخره. یکی از همان صبح‌ها که داشتم برایش توضیح می‌دادم، لابه‌لای حرف‌هام گفتم ببین خیلی ساده است، که دیدم دارد گریه می‌کند و می‌گوید خیلی سخت است. تصمیم گرفت مدتی کار نکند، تا این دوران بگذرد. که نگذشت. زود نگذشت. خانه‌اش را مجبور شد پس بدهد و چون حالش خوش نبود، بیمه قبول کرد که برود آسایشگاه. البته بعد از آن که هزار آزمایش و مصاحبه‌ی پزشکی انجام داد. کلاس‌هایش را هم سپرد به من. اوایل، هر هفته برایش پیغام صوتی می‌فرستادم، چون می‌دانستم تایپ‌کردن سخت‌اش است. او هم از کارهایش می‌گفت و پیاده‌روی در جنگل و آخرش یک ماچ آب‌دار می‌فرستاد و می‌گفت به زودی. کم‌کم روحیه‌اش را از دست داد. گمان می‌کنم با طولانی شدن بی‌کاری و بی‌پولی، حال‌اش بدتر شد.
یک روز حال شاگردان‌اش را پرسید، گفتم خوب اند و منتظرند تا تو برگردی. در جواب یک پیغام طولانی فرستاده بود و گفته بود امیدوار است که پرونده‌ی روان‌رنجوری‌اش تایید شود، آن‌وقت می‌تواند به آسایشگاه برود و نگران اجاره‌ی خانه و قبض‌های پرداخت‌نشده نباشد. و گفته بود با تایید پرونده‌اش البته دیگر شاگردان‌اش را نخواهد دید، چون هیچ‌کس معلم یوگای دیوانه نمی‌خواهد. و دیگر جواب پیغام‌هایم را نداد. و دیگر عکس غروب دریا و خودش در حالت ویرابهادراسانا را نگذاشت. چون دیگر جنگجو نبود. رنجور بود.


کامل ناداستان بیدارپیشه را می‌توانید از طریق لینک زیر در سایت پیرنگ بخوانید.

https://www.peyrang.org/1156/

#همه‌گیری_کرونا

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
https://instagram.com/peyrang_dastan