پیرنگ | Peyrang

#نیمه_تاریک_ماه
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
Audio
انفجار بزرگ
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «نیمه‌ی تاریک ماه»
مدت: ۲۷ دقیقه

#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Audio
فتحنامه‌ی مغان
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
مدت: ۶۶ دقیقه


مشخصات فایل صوتی: خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱

توضیح: لینک فایل صوتی کامل شامل سخنرانی هوشنگ گلشیری⁩ درباره‌ی داستان‌نویسی معاصر در ایران و سپس خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱


#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Audio
انفجار بزرگ
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «نیمه‌ی تاریک ماه»
مدت: ۲۷ دقیقه

#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Audio
فتحنامه‌ی مغان
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
مدت: ۶۶ دقیقه


مشخصات فایل صوتی: خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱

توضیح: لینک فایل صوتی کامل شامل سخنرانی هوشنگ گلشیری⁩ درباره‌ی داستان‌نویسی معاصر در ایران و سپس خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱


#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
.

#گاهنامه_پیرنگ_شماره_یک

تربیعِ گلشیری، میرعلایی، بورخس و مخاطب، در «گنج‌نامه»


گلشیری ماجرای مرگ میرعلایی را «گنج‌نامه» کرد و در مجله‌ی «دوران» به چاپ رساند. درست زمانی که هیچ روزنامه‌ای این ماجرا را چاپ نکرده بود؛ «با آن خط سرخ بر سینه، مثل الفی بر سفیدی کاغذ».

مقدمه؛
داستان «گنج‌نامه» در مجموعه‌ی «نیمه‌ی تاریک ماه» از هوشنگ گلشیری، یادکردی‌ست از احمد میرعلایی مترجم، نویسنده و استاد دانشگاه که به سال ۱۳۷۴ به روز دوم آبان در سری قتل‌هایی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای با تزریق آمپول انسولین، نشسته و تکیه داده به دیوار؛ کوچه‌ای در اصفهان را، ایران را و جهان را ترک کرد. اما به تعبیر بورخس که گفت: «نمی‌دانم اکنون کدام‌یک از ما این صفحه را می‌نویسد»، نمی‌دانیم کدامینِ ما نشسته و تکیه داده بر دیوار، ما را ترک کرده است و یا ترکمان داده‌اند!
روایتِ گفته‌شده از ماجرای مرگ میرعلایی همچون پازلی‌ست که هزارها قطعه‌اش جایی پنهان مانده باشند. گلشیری باید آن جاهای خالی و تهی از واقعیت را دوباره نگاهی بیندازد؛ «می‌نویسم تا پر کنم این خالی را، همه‌ی این خالی‌ها را.» از صبح دوم آبان تا ده و نیمِ شب، که دیگر میرعلایی نبوده است یا جورِ دیگری بوده است. «خوبی‌اش این است که دیگر کابوس نمی‌بیند».

متن؛
هوشنگ گلشیری در داستان «گنج‌نامه»، با ساختاری بینامتنی واقعه‌ی میرعلایی و مرگش را ثبت کرده است. با دو روایت؛ روایت سرگشتگیِ نویسنده از شنیدن قتل دوستش (میرعلایی) و روایت حضور میرعلایی در جلساتِ داستان‌خوانی و خواندن ترجمه‌اش؛ میرعلایی بار دیگر ترجمه‌ای دارد از نامه‌های پدر بورخس به خورخه لوئیس بورخس و همچنین شرح وقایع یک روز از زندگی بورخس، از هفت صبح تا نیمه‌شب. «گنج‌نامه»، ساختار را این‌گونه نشانه‌گذاری کرده است؛ مقدمه، متن و موخره. گرچه به شیوه‌ی بورخس امکانِ هم‌زمانی آنها نیز هست. و متن بینامتنیتی‌ست با حضور میرعلایی و خواندن ترجمه‌اش و متن نوشته‌ها از بورخس. این روایت‌ها هم‌زمان پیش می‌روند، در هم گره می‌خورند و سرانجام در سرنوشت یکی می‌شوند، شبیه به هم، انگار انگشت همه‌شان لحظه‌ای پیش قلم را رها کرده باشد؛ میرعلایی، بورخس و یا حتی پدرش. احمد در ترجمه‌اش از زبان بورخس، شرحی می‌دهد بر مرگ پدر؛ که نشسته، به دیوار آجری تکیه داده، کتش روی دستش! و کیفش کناری و بطری مشروب، نیمه، به گوشه‌ای افتاده! راوی (گلشیری) اعتراض می‌کند و می‌پرسد: «احمد، پدر بورخس در چه سالی مرد؟» پاسخ می‌شنود: «تو به این کارها چه کار داری؟» و بعدتر دوباره می‌گوید: «برای بورخس خودِ تصویر مهم است. زمان و مکانش هر وقت یا هر جا می‌تواند باشد.» و این‌گونه تصویرِ میرعلایی و بورخس درهم می‌شوند. بورخسی دیگر و یا میرعلایی‌ای دیگر... انگار که میرعلایی یکی از همان اشیاء جادویی بورخس است به قلم گلشیری که یکباره ناپدید شده باشد. گلشیری در این داستان با ساختار و مولفه‌ها و تکنیک بورخسی، این توانایی را از خواننده و مخاطب می‌گیرد که به یقین تشخیص دهد که کدام قسمت از متن، نوشتارِ بورخس است و کدام‌یک شرح واقعه‌ی احمد و آنچه بر او رفته! همچنان که برای باورپذیری، وقایعی را عنوان می‌کند که در متون و داستان‌های بورخس نیز هست. ساختار روایت دومِ «گنج‌نامه» بر اساس نامه‌هایی‌ست از پدر بورخس برای او، که گویی به شیوه‌ی گنج‌نامه‌ها نوشته شده و شرح دستورالعملی‌ست برای پیاده‌روی پسر! در قسمتی از ترجمه می‌آید: «من خورخه لوئیس بورخس صبح ۲۴ اکتبر ۸۵ به راهنمایی این گنج‌نامه... خیابان به خیابان می‌آیم تا می‌رسم به کتابخانه‌ی ملی آرژانتین...» بورخس می‌رسد به کتابخانه و سراغ کتاب‌هایش را می‌گیرد. هستند و چیزی بیش. احمد به چند کتابفروشی سر می‌زند و سراغ ترجمه‌هاش را می‌گیرد. نیستند، هیچ‌کدام! و بعدتر می‌گوید: «اتفاقا بیست و چهارم اکتبر ۱۹۹۵ امسال مطابق است با دوم آبان ۱۳۷۴ ما. من هم رفتم از همان راه‌ها.» که او هم می‌رفت سمت کتابفروشی‌اش، «زنده‌رود». حالا دیگر میرعلایی و بورخس یا پدرش یکی شده‌اند و گویی بورخس است که می‌خواند از روی متن خود و «میرعلایی» را باز می‌سازد که گلشیری در «گنج‌نامه» این می‌کند.

بخشی از یادداشت بر داستان «گنج‌نامه»

نویسنده: #نغمه_کرم_نژاد

ادامه‌ی یادداشت را در گاهنامه‌ی ادبی الکترونیکی پیرنگ، شماره‌ی یک، بهمن ۱۳۹۹ بخوانید.

خرید مجله از طریق لینک زیر:

http://peyrang.org/articles/140/

#هوشنگ_گلشیری
#احمد_میرعلایی
#خورخه_لوئیس_بورخس
#نیمه_تاریک_ماه
#گنج_نامه



@peyrang_dastan
www.peyrang.org
http://instagram.com/peyrang_dastan/
Khaneh Roshanan
Houshang Golshiri
خانه روشنان
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «نیمه‌ی تاریک ماه»
مدت: ۲۲ دقیقه

#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Audio
فتحنامه‌ی مغان
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
مدت: ۶۶ دقیقه


مشخصات فایل صوتی: خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱

توضیح: لینک فایل صوتی کامل شامل سخنرانی هوشنگ گلشیری⁩ درباره‌ی داستان‌نویسی معاصر در ایران و سپس خواندن داستان «فتحنامه‌ی مغان» در شهر کُلن آلمان، ۱۳۷۱


#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Naghash e Baghani-Hooshang Golshiri
Hooshang Golshiri
نقاش باغانی
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «نیمه‌ی تاریک ماه»
مدت: ۳۵ دقیقه


مشخصات فایل صوتی: پنجم مارس ۱۹۹۴، مجتمع فرهنگی فاوست، به همت کارگاه ایرانیان، شهر هانوفر آلمان.

#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Audio
انفجار بزرگ
نوشته‌ی هوشنگ گلشیری
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «نیمه‌ی تاریک ماه»
مدت: ۲۷ دقیقه

#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#هوشنگ_گلشیری
#نیمه_تاریک_ماه

@peyrang_dastan
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#یادداشت بر داستان گنج‌نامه


تربیعِ گلشیری، میرعلایی، بورخس و مخاطب، در «گنج‌نامه»


#نغمه_کرم_نژاد


مقدمه؛
داستان «گنج‌نامه» در مجموعه‌ی «نیمه‌ی تاریک ماه» از هوشنگ گلشیری، به نوعی یادکردی‌ست از احمد میرعلایی مترجم، نویسنده و استاد دانشگاه که به سال ۱۳۷۴ به روز دوم آبان در سری قتل‌هایی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای با تزریق آمپول انسولین، نشسته و تکیه داده به دیوار؛ کوچه‌ای در اصفهان را، ایران را و جهان را ترک کرد. اما به تعبیر بورخس که گفت: «نمی‌دانم اکنون کدام‌یک از ما این صفحه را می‌نویسد»، نمی‌دانیم کدامینِ ما نشسته و تکیه داده بر دیوار، ما را ترک کرده است و یا ترکمان داده‌اند!

متن؛
هوشنگ گلشیری در این یادکرد؛ داستان «گنج‌نامه»، با ساختاری بینامتنی واقعه‌ی میرعلایی و مرگش را ثبت کرده است. با دو روایت؛ روایت سرگشتگیِ نویسنده از شنیدن قتل دوستش (میرعلایی) و روایت حضور میرعلایی در جلسات و خواندن متن و نامه‌های بورخس و پدرش که ترجمه کرده است. «گنج‌نامه»، ساختار را این‌گونه نشانه‌گذاری کرده است؛ مقدمه، متن و موخره. گرچه به شیوه‌ی بورخس امکانِ هم‌زمانی آنها نیز هست. و متن بینامتنیتی‌ست با حضور میرعلایی و خواندن ترجمه‌اش و متن نوشته‌ها از بورخس. این روایت‌ها هم‌زمان پیش می‌روند، در هم گره می‌خورند و سرانجام در سرنوشت یکی می‌شوند، با انگشتی که گویی لحظه‌ای پیش قلم را رها کرده باشد؛ میرعلایی، بورخس و یا حتی پدرش. احمد در ترجمه‌اش از زبان بورخس، شرحی می‌دهد بر مرگ پدر؛ که نشسته، به دیوار آجری تکیه داده، کتش روی دستش! و کیفش کناری و بطری مشروب، نیمه، به گوشه‌ای افتاده! راوی (گلشیری) اعتراض می‌کند و می‌پرسد: «احمد، پدر بورخس در چه سالی مرد؟» پاسخ می‌شنود: «تو به این کارها چه کار داری؟» و بعدتر دوباره می‌گوید: «برای بورخس خودِ تصویر مهم است. زمان و مکانش هر وقت یا هر جا می‌تواند باشد.» و این‌گونه تصویرِ میرعلایی و بورخس درهم می‌شوند. آن‌طور که اصل و فرع یکی باشند و اصلن چه تفاوتی دارد؟ که اصل و فرع هم‌ارزشند. یا به تعبیری، بحث ارزش‌گذاری خارج از موضوع‌ست. گلشیری در این داستان با ساختار و مولفه‌ها و تکنیک بورخسی، این توانایی را از خواننده و مخاطب می‌گیرد که به یقین تشخیص دهد که کدام قسمت از متن، نوشتارِ بورخس است و کدام‌یک شرح واقعه‌ی احمد و آنچه بر او رفته! همچنان که برای باورپذیری، وقایعی را عنوان می‌کند که در متون و داستان‌های بورخس نیز هست. ساختار روایت دومِ «گنج‌نامه» بر اساس نامه‌هایی‌ست از پدر بورخس برای او، که گویی به شیوه‌ی گنج‌نامه‌ها نوشته شده و شرح دستورالعملی‌ست برای پیاده‌روی بورخس! در قسمتی از ترجمه می‌آید: «من خورخه لوئیس بورخس صبح ۲۴ اکتبر ۸۵ به راهنمایی این گنج‌نامه... خیابان به خیابان می‌آیم تا می‌رسم به کتابخانه‌ی ملی آرژانتین...» و بعدتر احمد می‌گوید: «اتفاقا بیست و چهارم اکتبر ۱۹۹۵ امسال مطابق است با دوم آبان ۱۳۷۴ ما. من هم رفتم از همان راه‌ها.» که او هم می‌رفت سمت کتاب‌فروشی‌اش، «زنده‌رود». حالا دیگر میرعلایی و بورخس یکی شده‌اند و گویی بورخس است که می‌خواند از روی متن خود و یا متن بورخس و «میرعلایی» را باز می‌سازد که گلشیری در «گنج‌نامه» این می‌کند.
«من امروز خود هستم و او هستم
مردی که مُرد، مردی که خون و نامش
از آن من است.» (شعری از بورخس)

همچنان که سخت است برای داستان‌های بورخس پیرنگی مشخص کردن، خلاصه‌ای از «گنج‌نامه» گفتن نیز دشوارست. حتی گفتن از زخمی که بر سینه‌ی میرعلایی هست یا نیست. که یادِ زخم‌های بسیار و دشنه‌های بسیارِ بورخس را به خاطر می‌آورد. تا آنجایی که «بوئنوس‌آیرس» یا «پالرمو» مستحیل می‌شوند در کوچه ‌پس کوچه‌ها و بیشه‌های اصفهان و شرح خاطره‌ای از زبان احمد که زخمی نشانده شده بر سینه‌اش به تیغ جاهلی مست!
گلشیری از تکنیک بورخس استفاده کرده تا بگوید. و اما به زعم من بر خلاف او که واقعیت را وانمود می‌کرد، واقعیتِ رفته بر میرعلایی را برای همیشه ثبت می‌کند. و یا شاید تنها به کمک بورخس بود که گلشیری می‌توانست بگوید، که گفت: «این تیری بود که زیر گوشِ همه‌مان خالی کردند.»

«می‌دانم که آنجا، پنهان در میان سایه‌ها
آن دیگری کمین کرده است که وظیفه‌اش
به پایان رساندن انزوایی است که این دوزخ را می‌تند و می‌بافد
خون مرا طلبیدن است، و بر سفره‌ی مرگِ من پروار شدن.» (شعری از بورخس)

موخره؛
«می‌بینم که زنده است و هست، حتی وقتی دیده بودنش که ده و نیم بعد از ظهر دوم آبان هفتاد و چهار نشسته، تکیه داده به دیوار، تمام کرده بود.» (گنج‌نامه)

#هوشنگ_گلشیری
#احمد_میرعلایی
#خورخه_لوئیس_بورخس
#نیمه_تاریک_ماه
#گنج_نامه
#انتشارات_نیلوفر

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#یادداشت بر داستان گنج‌نامه


تربیعِ گلشیری، میرعلایی، بورخس و مخاطب، در «گنج‌نامه»


#نغمه_کرم_نژاد


مقدمه؛
داستان «گنج‌نامه» در مجموعه‌ی «نیمه‌ی تاریک ماه» از هوشنگ گلشیری، به نوعی یادکردی‌ست از احمد میرعلایی مترجم، نویسنده و استاد دانشگاه که به سال ۱۳۷۴ به روز دوم آبان در سری قتل‌هایی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای با تزریق آمپول انسولین، نشسته و تکیه داده به دیوار؛ کوچه‌ای در اصفهان را، ایران را و جهان را ترک کرد. اما به تعبیر بورخس که گفت: «نمی‌دانم اکنون کدام‌یک از ما این صفحه را می‌نویسد»، نمی‌دانیم کدامینِ ما نشسته و تکیه داده بر دیوار، ما را ترک کرده است و یا ترکمان داده‌اند!

متن؛
هوشنگ گلشیری در این یادکرد؛ داستان «گنج‌نامه»، با ساختاری بینامتنی واقعه‌ی میرعلایی و مرگش را ثبت کرده است. با دو روایت؛ روایت سرگشتگیِ نویسنده از شنیدن قتل دوستش (میرعلایی) و روایت حضور میرعلایی در جلسات و خواندن متن و نامه‌های بورخس و پدرش که ترجمه کرده است. «گنج‌نامه»، ساختار را این‌گونه نشانه‌گذاری کرده است؛ مقدمه، متن و موخره. گرچه به شیوه‌ی بورخس امکانِ هم‌زمانی آنها نیز هست. و متن بینامتنیتی‌ست با حضور میرعلایی و خواندن ترجمه‌اش و متن نوشته‌ها از بورخس. این روایت‌ها هم‌زمان پیش می‌روند، در هم گره می‌خورند و سرانجام در سرنوشت یکی می‌شوند، با انگشتی که گویی لحظه‌ای پیش قلم را رها کرده باشد؛ میرعلایی، بورخس و یا حتی پدرش. احمد در ترجمه‌اش از زبان بورخس، شرحی می‌دهد بر مرگ پدر؛ که نشسته، به دیوار آجری تکیه داده، کتش روی دستش! و کیفش کناری و بطری مشروب، نیمه، به گوشه‌ای افتاده! راوی (گلشیری) اعتراض می‌کند و می‌پرسد: «احمد، پدر بورخس در چه سالی مرد؟» پاسخ می‌شنود: «تو به این کارها چه کار داری؟» و بعدتر دوباره می‌گوید: «برای بورخس خودِ تصویر مهم است. زمان و مکانش هر وقت یا هر جا می‌تواند باشد.» و این‌گونه تصویرِ میرعلایی و بورخس درهم می‌شوند. آن‌طور که اصل و فرع یکی باشند و اصلن چه تفاوتی دارد؟ که اصل و فرع هم‌ارزشند. یا به تعبیری، بحث ارزش‌گذاری خارج از موضوع‌ست. گلشیری در این داستان با ساختار و مولفه‌ها و تکنیک بورخسی، این توانایی را از خواننده و مخاطب می‌گیرد که به یقین تشخیص دهد که کدام قسمت از متن، نوشتارِ بورخس است و کدام‌یک شرح واقعه‌ی احمد و آنچه بر او رفته! همچنان که برای باورپذیری، وقایعی را عنوان می‌کند که در متون و داستان‌های بورخس نیز هست. ساختار روایت دومِ «گنج‌نامه» بر اساس نامه‌هایی‌ست از پدر بورخس برای او، که گویی به شیوه‌ی گنج‌نامه‌ها نوشته شده و شرح دستورالعملی‌ست برای پیاده‌روی بورخس! در قسمتی از ترجمه می‌آید: «من خورخه لوئیس بورخس صبح ۲۴ اکتبر ۸۵ به راهنمایی این گنج‌نامه... خیابان به خیابان می‌آیم تا می‌رسم به کتابخانه‌ی ملی آرژانتین...» و بعدتر احمد می‌گوید: «اتفاقا بیست و چهارم اکتبر ۱۹۹۵ امسال مطابق است با دوم آبان ۱۳۷۴ ما. من هم رفتم از همان راه‌ها.» که او هم می‌رفت سمت کتاب‌فروشی‌اش، «زنده‌رود». حالا دیگر میرعلایی و بورخس یکی شده‌اند و گویی بورخس است که می‌خواند از روی متن خود و یا متن بورخس و «میرعلایی» را باز می‌سازد که گلشیری در «گنج‌نامه» این می‌کند.
«من امروز خود هستم و او هستم
مردی که مُرد، مردی که خون و نامش
از آن من است.» (شعری از بورخس)

همچنان که سخت است برای داستان‌های بورخس پیرنگی مشخص کردن، خلاصه‌ای از «گنج‌نامه» گفتن نیز دشوارست. حتی گفتن از زخمی که بر سینه‌ی میرعلایی هست یا نیست. که یادِ زخم‌های بسیار و دشنه‌های بسیارِ بورخس را به خاطر می‌آورد. تا آنجایی که «بوئنوس‌آیرس» یا «پالرمو» مستحیل می‌شوند در کوچه ‌پس کوچه‌ها و بیشه‌های اصفهان و شرح خاطره‌ای از زبان احمد که زخمی نشانده شده بر سینه‌اش به تیغ جاهلی مست!
گلشیری از تکنیک بورخس استفاده کرده تا بگوید. و اما به زعم من بر خلاف او که واقعیت را وانمود می‌کرد، واقعیتِ رفته بر میرعلایی را برای همیشه ثبت می‌کند. و یا شاید تنها به کمک بورخس بود که گلشیری می‌توانست بگوید، که گفت: «این تیری بود که زیر گوشِ همه‌مان خالی کردند.»

«می‌دانم که آنجا، پنهان در میان سایه‌ها
آن دیگری کمین کرده است که وظیفه‌اش
به پایان رساندن انزوایی است که این دوزخ را می‌تند و می‌بافد
خون مرا طلبیدن است، و بر سفره‌ی مرگِ من پروار شدن.» (شعری از بورخس)

موخره؛
«می‌بینم که زنده است و هست، حتی وقتی دیده بودنش که ده و نیم بعد از ظهر دوم آبان هفتاد و چهار نشسته، تکیه داده به دیوار، تمام کرده بود.» (گنج‌نامه)

#هوشنگ_گلشیری
#احمد_میرعلایی
#خورخه_لوئیس_بورخس
#نیمه_تاریک_ماه
#گنج_نامه
#انتشارات_نیلوفر

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#معرفی_کتاب

نیمه‌ی تاریک ماه؛ نیمه‌ی روشن داستان کوتاه

#شبنم_عاملی

کتاب «نیمه‌ٔ تاریک ماه»، مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه هوشنگ گلشیری است که به همت فرزانه طاهری جمع‌آوری شده است. هرچند گلشیری در مقدمه‌ای که خود نوشته است، به سال هفتاد، گفته‌ است که قصد دارد مجموعه‌ی آثارش را با عنوان «نیمه‌ی تاریک ماه»، منتشر کند.
طاهری داستا‌ن‌ها را به ترتیب تاریخ نگارش آنها در این مجموعه آورده است که می‌توان در ترتیب این داستان‌ها خط فکری گلشیری و دغدغه‌ی اجتماعی و سیاسی او را تا حدودی دریافت. داستان‌های «نیمه‌ی تاریک ماه» از سال ۱۳۳۹ با داستان «چنار» شروع شده و با داستان «زندانی باغان» به تاریخ مهر ۱۳۷۷ به پایان می‌رسد.
طاهری در مقدمه‌ی کتاب می‌گوید: «در شکل اولیه ۲۸ داستان مجموعا آمده بود، در این مجلد ۳۶ داستان آمده است و سه تا هم ناچار از مجموعه خارج شده‌اند.»
در نهایت این کتاب بهار سال ۱۳۸۰ برای اولین بار چاپ شده است.

گلشیری در مقدمه‌ی این کتاب می‌گوید: «خوب، همین‌هاست دیگر. اگر سالی یک داستان کوتاه نوشته باشم همین‌ها می‌شوند که شده‌اند.»
در ادامه گلشیری مشغله‌‌اش را در همه‌ی این سال‌ها به شش قسمت تقسیم می‌کند:
اول؛ مشغله‌ی واقعیت و خیال که در داستان‌هایی مانند «چنار» شروع می‌شود، در «شب شک» به اوج خود می‌رسد.

دوم؛ مشغله‌ی سیاست. گلشیری در داستان «عروسک چینی من» با زاویه‌ی دیدی متفاوت وارد سیاست می‌شود و در داستان «فتحنامه‌ی مغان» و «هر دو روی یک سکه» کاملا به سیاست می‌پردازد.

سوم؛ مشغله‌ی گذشته و گذشتگان. گلشیری معتقد است هر آدمی بار گذشته‌ی خود را به دوش می‌کشد و وظیفه‌ی داستان‌نویس است که این گذشته را به قلم نگارش در بیاورد. گلشیری در معصوم‌ها به گذشته پرداخته است. «... قرار نیست همه‌ی کارهای نکرده‌ی آنها را ما بکنیم. پرداختن به گذشته و گذشتگان رهایی از پسمانده‌های آنهاست در عرصه‌ی تلقی ما.» گلشیری پنج معصوم دارد که در این مجموعه، تنها «معصوم اول» و «معصوم سوم» به چاپ رسیده‌اند.

چهارم؛ مشغله‌ی ابزار شناخت بودن ادبیات.
در این مرحله گلشیری داستان‌هایش را بر اساس درونی‌ترین حس‌ها و احوالات بشر نوشته است. «نمی‌دانم تا حال خواب‌هاتان را یادداشت کرده‌اید تا مثلا ببینید عاشق هستید یا نه؟ ادبیات گاهی می‌تواند همین نقش را بر عهده بگیرد... حالا فکر می‌کنم اگر داستان گاهی تاریخ عاطفی ملتی را می‌تواند عرضه کند، چرا نتواند به وقایع روزمره نیز شکل دهد و بگوید چه خواهد گذشت؟» به عنوان مثال در داستان «انفجار بزرگ» گلشیری به خوبی به رابطه‌ی بین انسان‌ها می‌پردازد.

پنجم؛ مشغله‌ی زبان. گلشیری می‌گوید که شعر را به نفع داستان رها کرده‌ است. او معتقد است تجربه‌ی شعر باعث شده است که او داستانی مانند «بختک» را بنویسد و داستان را در کوتاه‌ترین شکل ممکن به پایان رساند.

و ششم؛ مشغله‌ی ساختار داستان. گلشیری می‌خواهد در برخی از داستان‌هایش ساختار کلاسیک داستان را به هم بزند چون به نظر او وقتی زبان عنصر اساسی داستان باشد، ساختار کلاسیک نمی‌تواند برای این داستان مناسب باشد. مشغله‌ی او جست‌وجوی ساختار متناسب با هر داستان است. «... هر کس که دست به قلم می‌برد، آخر قصه را اول می‌گوید و فکر می‌کند سنت‌شکنی کرده است... اگر طرح کلاسیک را کنار می‌گذاریم، باید بر محوری دیگر مثل شخصیت یا الگو تکیه کنیم... داستان‌نویس باید همان فروتنی قصه‌گویان را در خود زنده نگه دارد تا خواننده نه با جدول کلمات متقاطع بلکه با یک داستان روبه‌رو شود.»
ساختارشکنی گلشیری در داستان‌هایی مثل «خانه روشنان» و «نقشبندان» نمود پیدا می‌کند.

«نیمه‌ی تاریک ماه» مجموعه‌ای است متنوع که در نوع خود در ادبیات فارسی کم‌نظیر است. «نیمه‌ی تاریک ماه»، نیمه‌ی تاریک انسان را با تمام پستی و بلندی‌هایش به خواننده نشان می‌دهد.


#نیمه‌_تاریک_ماه
#هوشنگ_گلشیری
#انتشارات_نیلوفر

منبع: مقدمه‌ی «نیمه‌ی تاریک ماه»
@peyrang_dastan