#درباره_نوشتن#هوشنگ_گلشیری «داستاننویس هم گاهی ارواح خبیثهمان را احضار میکند، تجسد میبخشد و میگوید حالا دیگر خود دانید، این شما و این اجنّهتان.»
برای هوشنگ گلشیری، نوشتن گاه ابزار شناخت است. شناختی که از نویسنده آغاز میشود و به مخاطب انتقال مییابد. او ذرهبینش را روی موضوعات مختلفی میگذارد و با بررسی همهجانبهی آن موضوع، نسبت به آن احاطه پیدا میکند. شناخت دورهای از دورههای تاریخی این سرزمین، شناخت فرهنگ و اعتقادات و آداب و رسوم گذشتگان؛ همان اتفاقی که در شازده احتجاب یا برهی گمشدهی راعی میافتد. گلشیری در مقام یک روشنفکر، آنچه از زیر ذرهبینش میبیند و کشف میکند را برای مخاطبانش عیان میکند. روشنفکر؛ به عنوان کسی که در تعریف گلشیری، اندیشهورز است: «کسی است که غیر از آموختهها، کار فکری انجام میدهد، در مقابل حکومت و مسائل حالت وعظ میگیرد و به عملی که انجام میدهد متعهد است.» روشنفکر؛ به عنوان کسی که آرمانگراست و با نقد جامعهاش برای نزدیک شدن به آن آرمان قدم برمیدارد. او معتقد است: «نویسنده میتواند نویسنده باشد اما روشنفکر نباشد. بسیاری از نویسندههای ما روشنفکر نیستند، یعنی اندیشهورز نیستند.»
از دید گلشیری در برهههایی از زمان، نوشتن ابزاری است برای رمزگشایی از پیدا و پنهان آنچه در پس جریانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فکری مملکت میگذرد. کاری که خودش بعد از سال 57 انجام میدهد: «در مقطع بعد از 57، نوشتن برای من این بوده که بنویسم، تا بدانم در مملکتم چه میگذرد؟» او معتقد است در دورههای سانسور و حاکمیت دیکتاتوری، نویسنده میبایست نقش روزنامهنگار را نیز به عهده بگیرد؛ عیانسازی و آگاهیدن از واقعیتهایی که توسط روزنامهنگاران افشا نمیشود. همان کاری که او در داستان عروسک چینی من میکند. داستان مربوط به شهریور 51 است اما میتواند به کل تاریخ تعمیم پیدا کند؛ هرجا حکومت دیکتاتوری هست، زندانی و شکنجه و اعدام هم وجود دارد. او میگوید: «یکی از وظایف سنگین ادبیات که میتوانیم بگوییم تاریخ عاطفی یک مملکت است، در زمانهای حاکمیت دیکتاتوری و سانسور رخ مینمایاند. اما اگر زمانهای برسد که ما بتوانیم در لابهلای روزنامههایمان این مسائل را بگوییم، دیگر وظیفهی ادبیات چیز دیگری است.»
گلشیری معتقد است ما مردمی هستیم کلاممحور و یکی از وظایف نویسنده این است که معتقدات و باورهای فرهنگی را که در طی سالیان سال بر اذهان مردم این سرزمین حکمرانی کرده و سبب مشروعیت بخشیدن و تداوم سیطرهی بیگانگان و حکمرانان ظالم شده است را همچون ارواح خبیثهای در مقابل دیدگانشان احضار کند و با تکنیکهای روایی و محتوای داستانی، به چالش ذهنی بکشاند. او میگوید: «حکمرانان ما اغلب با توجیه وصل به منبع وحی یا مؤید به تأیید خداوند بر ما حکومت کردهاند. داشتن فره ایزدی، ظلالله بودن برای ما اصطلاحاتی آشنا هستند. هنوز هم کلام مکتوب و گاه ملفوظ در نزد ما تقدس دارد. پس ما بیشتر مردمی هستیم کلاممحور. من این چند نمونه و بسیاری ساختارهای دیگر را در زمانی ارواح خبیثه نامیدهام و همانجا -آینههای دردار- گفتهام که نویسنده گاهی همین ارواح را احضار میکند و جلو مردمش میگذارد که خود دانید و این اجنهتان. این شیاطینتان.»
گلشیری نوشتن را ابزاری برای کار سیاسی و در خدمت ایدئولوژیهای مختلف نمیداند و وقتی ماجرای سیاهکل پیش میآید، میگوید: «آنها جَنگ دارند و ما جُنگ.» و مقصودش از جنگ، جنگ ادبی اصفهان است. اما از سوی دیگر نویسنده را در جایگاه مبارزه با قدرت قرار میدهد: «نویسنده حتمن باید با قدرت بجنگد. مقصودم این است که اگر آزادی در کار نباشد، نویسندههای ما با خودسانسوری، با معامله، با کرنش، با ریا... کوتوله میشوند و از یاد نبریم که این مسئولیت را بر دوش ما نویسندهها گذاشتهاند که کلمه را نباید کاسه گدایی کنیم.» کاری که خودش هرگز تن به آن نداد. او کلمه را پاس داشت تا بدانجایی که خودش خواسته بود: «تا وقتی سرت رو گذاشتی زمین مُردی، یه کاری رو کرده باشی.»
#حدیث_خیرآبادی* متن بالا با نگاهی به کتاب
#جادوی_جنکشی #قهرمان_شیری نوشته شده است.
@peyrang_dastan