.
#برشی_از_کتاب#اسطورهانتخاب: گروه ادبی پیرنگ
آنچه در پی میآید برشیست از گفتوگوی مفصلِ «بیل مویرز» با «جوزف کمبل» در سالهای ۱۹۸۵_۱۹۸۶ در باب
اسطوره.
مویرز: چرا
اسطورهها؟ چرا باید نگران
اسطورهها باشیم؟ آنها بر زندگی من چه تأثیری میگذارند؟
کمبل: نخستین پاسخ من این است، «راهت را ادامه بده، زندگیت را بکن، زندگی خوبی است ـ تو به
اسطورهشناسی نیازی نداری.» من عقیده ندارم که باید به موضوعی علاقهمند بود، صرفا به این دلیل که گفته میشود موضوع مهمی است. من به نوعی گرفتار شدن در دام جذبهی یک موضوع عقیده دارم. اما با یک معرفی درست، خواهید دید که
اسطورهشناسی شما را در کمند خود اسیر خواهد کرد. بنابراین، باید دید که چنانچه شما را در کمند خود اسیر کند، چه کاری برایتان انجام خواهد داد.
یکی از مشکلات امروز ما این است که به اندازهی کافی با ادبیات معنوی آشنایی نداریم. ما به اخبار روز و مشکلاتی که ساعت به ساعت دامنگیرمان است دلبستهایم… هنگامی که سنتان بالاتر میرود و دلمشغولیهای زندگی روزمره را به تمامی پشت سر میگذارید، و توجه خود را به زندگی درونی معطوف میکنید، چنانچه ندانید زندگی درونی چیست یا کجا است، تأسف خواهید خورد.
... اکنون، در شرایطی که متون (کهن) کنار گذاشته شدهاند، سنت کاملی از اطلاعات
اسطورهشناسی غربی از دست رفته است. این داستانها ملکهی ذهن افراد بود. هنگامی که داستان در ذهن شما جا بگیرد، ارتباط آن را با آنچه در زندگیتان اتفاق میافتد درمییابید. شما را در مقابل چشماندازی از آنچه برایتان اتفاق میافتد قرار میدهد. با از میان رفتن آن، ما واقعا چیزی را از دست میدهیم، زیرا ادبیاتی نداریم که با آن قابل قیاس باشد و جای آن را بگیرد. این اطلاعات جسته گریخته از روزگاران کهن، و ناظر بر مضمونهایی که به زندگی بشر یاری رساندهاند، تمدنها را پدید آوردهاند، و در گذر هزارهها ادیان را تغذیه کردهاند…
مویرز: بنابراین، ما سعی میکنیم از طریق داستانگویی با جهان کنار بیاییم، و زندگی خود را با واقعیت هماهنگ کنیم؟
کمبل: فکر میکنم همینطور است. رمانهای بزرگ به نحو شگفتآوری آموزندهاند. در دهههای بیست و سی، و حتی چهلِ عمر، جیمز جویس و توماس مان آموزگاران من بودهاند... هر دوی آنها در قالبی مینوشتند که میتوان آن را سنت
اسطورهشناختی نامید...
مویرز: من با خواندن کتابهای شما ــ به عنوان مثال، «نقابهای خدا» یا «قهرمانی با هزار چهره»ـ به این دریافت رسیدم که آنچه در انسانها مشترک است در
اسطورهها بازتاب یافته است.
اسطوره، داستان جستجوی ما برای یافتن حقیقت، معنا و دلالت طی اعصار و قرون متمادی است. همهی ما نیازمند آنیم که داستان خود را بگوییم و درک کنیم. همهی ما نیازمند آنیم که مرگ را درک کنیم و با آن روبهرو شویم، و همهی ما در گذر از ولادت به زندگی و سپس مرگ، به کمک نیاز داریم.
کمبل: مردم میگویند آنچه ما در جستجوی آنیم یافت معنایی برای زندگی است. گمان نمیکنم این همان چیزی باشد که واقعا در پی آنیم. به نظر من، آنچه ما به دنبالش هستیم تجربهی زنده بودن است، به گونهای که تجارب صرف جسمانی زندگی، در درونیترین وجه هستی و واقعیت ما طنین اندازد، و جذبهی زنده بودن را عملا احساس کنیم. همهی آنچه نهایتا به دنبالش هستیم این است، و این سرنخها به ما کمک میکنند که آن را در خود پیدا کنیم.
مویرز: آیا
اسطورهها سرنخاند؟
کمبل:
اسطورهها سرنخهایی برای امکانات معنوی زندگی بشراند.
مویرز: چیزی که ما قادر به درک و تجربهی درونی آن هستیم؟
کمبل: بله.
مویرز: شما تعریف
اسطوره را از جستجوی معنا به تجربهی معنا تغییر دادید.
کمبل: تجربهی زندگی. ذهن به ناگزیر باید به معنا بپردازد. معنای یک گل چیست؟... معنایی وجود ندارد. معنای کائنات چیست؟ معنای یک کَک چیست؟ صرفا وجود دارد. همین... ما چنان گرفتار انجام کارها برای رسیدن به مقاصد ارزش بیرونی هستیم که فراموش میکنیم ارزش درونی، و جذبهی همراه با زنده بودن، تمام مطلب است.
مویرز: این تجربه را چگونه به دست میآورید؟
کمبل:
اسطورهها را بخوانید. آنها میآموزند که میتوانید به درون بازگردید، و شروع به دریافت پیام نمادها میکنید...
اسطوره کمک میکند که ذهن خود را در تماس با این تجربهی زنده بودن قرار دهید…
#قدرت_اسطوره#جوزف_کمبلترجمه
#عباس_مخبر#نشر_مرکز@peyrang_dastanwww.peyrang.org