.
#برشی_از_کتابانتخاب: گروه ادبی پیرنگ
بین همهی نویسندگان زنده، بیلی به کیلگور تراوت علاقهمند شد و از میان همهی انواع داستانها فقط داستانهای علمی - تخیلی میخواند.
روزواتر، دو برابر بیلی زرنگ و باهوش بود اما او و بیلی هر دو یکسان با بحرانهای همانندی دست به گریبان بودند. از نظر هر دوی آنها، زندگی بیمعنی شده بود. این احساس تا حدودی به خاطر مشاهداتشان در جنگ بود، مثلا روزوراتر، یک مامور آتشنشانی چهارده ساله را به خیال اینکه سرباز آلمانی است با تیر زده و کشته بود. بله، رسم روزگار چنین است. و بیلی بزرگترین قتلعام تاریخ اروپا را دیده بود. این قتلعام، بمباران درسدن با بمبهای آتشزا بود. بله، رسم روزگار چنین است.
بنابراین آن دو میخواستند خودشان و جهانشان را دوباره اختراع کنند. و داستانهای علمی- تخیلی برای این کار کمک بزرگی بود.
یک روز، روزواتر چیز جالبی دربارهی یک کتاب که داستان علمی- تخیلی هم نبود برای بیلی تعریف کرد. گفت همه دانستنیهای زندگی در برادران کارامازوف اثر فئودور داستایوسکی وجود دارد. روزواتر گفت: «اما دیگر کافی نیست.»
یک روز دیگر بیلی شنید روزواتر به یکی از روانپزشکان میگوید: «فکر میکنم شما بچهها باید دروغهای شاخدار تازهای اختراع کنید وگرنه مردم دیگر همینطوری از ادامهی زندگی منصرف میشوند.»
#کورت_ونه_گات#سلاخخانه_شماره_پنج#علی_اصغر_بهرامی#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان@peyrang_dastanwww.peyrang.orghttps://instagram.com/peyrang_dastan