.
#درباره_نوشتنگزینش: گروه ادبی پیرنگ
امرسون میگفت هر بار قلمت خشک میشود و نمیتوانی بنویسی بنشین و برای آن که دوستش داری نامهای مفصل
بنویس. گرهِ کارت باز میشود...
یادداشتهای اشتاینبک دربارهی شرق بهشت (با عنوان فرعی نامههای شرق بهشت) که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد، مجموعه نامههای نویسنده است به پاسکال کوویچی دوست صمیمی و ویراستار آثارش. این نامهنگاری از بیستونهم ژانویه ۱۹۵۱ شروع میشود و در اول نوامبر همان سال خاتمه مییابد. اشتاینبک از جمله نویسندگانی بود که اغلب دچار مشکل «مواجهه با صفحهی سفید» میشد. مدتها قلم را روی کاغذ میگذاشت اما نمیتوانست چیزی بنویسد. کوویچی به او پیشنهاد کرد هر روز پیش از نوشتن رمان دو صفحه نامه برای او بنویسد و بعد که دستش گرم شد و در حقیقت ترسش ریخت شروع به نوشتن اثر کند. این شگرد بسیار کارساز بود و نویسنده هر بار میخواست کار روزانهی نوشتن شرق بهشت را دنبال کند، یک نامهی دو صفحهای مینوشت و بعد کار (اصلی)اش را شروع میکرد و بدینشکل هم رمان شرق بهشت را نوشت و هم از خود یادداشتهای درخشان و بسیار مفیدی برای نقد ژنتیکی باقی گذاشت. جالب است که نویسنده در صفحهی دست چپ دفتر، یادداشتها (نامهها) را مینوشت و در صفحهی دست راست رمان را. یادداشتها که معمولاً یک جلسه از رمان عقب است به موضوعهای متفاوتی میپردازد و گرچه اشتاینبک از هرچه میخواهد حرف میزند اما سراغ رمان هم میرود و گاه خیلی دقیق رویدادهای آن را تحلیل میکند. این یادداشتها از نظر سبک و سیاق نگارش نهتنها از شرق بهشت چیزی کم ندارد بلکه گاهی از آن هم خواندنیتر است. هر جای کتاب را باز کنید جالب است. من الآن کتاب کنار دستم است. آن را باز کردم. صفحه ۵۱ آمد. مطلبی بسیار جذاب دربارهی مداد خواندم.
اما مشکل جیمز جویس از نوع دیگری بود. او ظاهراً از صفحهی سفید وحشتی نداشت. راحت مینوشت و نوشتن یگانه پناه زندگیاش بود. مشکلش این بود که میخواست رمانی بنویسد که
تا آن زمان (نیمهی اول قرن بیستم) کسی مانند آن را ننوشته بود. او میخواست فینگانزویک را بنویسد؛ رمانی غریب که هفده سال تمام برای نوشتنش تلاش کرد و سرانجام آن را دو سال قبل از مرگ در سال ۱۹۳۹ در لندن منتشر کرد. رمانی طرفه، پر از بریده جراید، مجموعهی درازی از واژهها و جملههای خارجی، اسم دوستان و اسم مکانها و یادداشتهای جالب دربارهی شیوههای مختلف روایت (از جمله دربارهی شیوهی روایی هزارویکشب). متنی رمزی-تعلیقی که انگار هرگز به پایان نمیرسد و هر بار که آن را رمزگشایی کنید باز به نظر میرسد چیزی جا مانده است. متنی که کسی بدون یادداشتهای جویس نمیتوانست به این سادگیها آن را بفهمد. جویس ۳۶ دفتر یادداشت درباره فینگانزویک نوشت؛ کلیدهای رمز این رمان عظیم.
جویس همهی عمر مشکل مالی داشت. همیشه با تنگدستی زندگی میکرد. چند سال پیش از مرگ مجبور شد همهی آن ۳۶ دفتر یادداشت را به همراه دستنوشت اوليس بفروشد. دستنوشت فینگانزویک را ظاهراً همسرش نورا چند سال بعد از مرگ «جیمی» فروخت.
راستی چرا جویس آن یادداشتها را که میدانست کلید رمز رمانش است فروخت؟ دلیل آن تنها مشکل مالی بود یا سرخوردگی هم دخالت داشت؛ اینکه میدید هفده سال از عمرش را صرف نوشتن اثری کرده که کسی چندان از آن سر درنمیآورد؟ شاید هم بتوانیم دلیل سومی بر آن متصور شویم: جويس هم مشکل شدید مالی داشت و هم کلید ۳۶ دفتريِ فینگانزویک را میخواست در بطری بگذارد و به دریا بسپارد. شاید کسی روزی آن را بگیرد و کتابش را رمزگشایی کند. این آرزوی هر نویسندهای است که کتابش را بخوانند. شاید آن روز هم که تولستوی ماجرای خودکشی آنّا استپانووا پیروگف را در دفتر خاطراتش مینوشت آرزو داشت روزی پیامش (مانند پیام جویس) به دست مردم برسد و همه بفهمند چگونه آنّا کارنینا را نوشت. جویس ۳۶ دفتر یادداشت فینگانزویک را طوری نوشته بود که جستوجوگر دقیق و باهوش بتواند کتاب را رمزگشایی کند و متن را بخواند. شاید با خود میگفت حالا آنها را میفروشم، اما روزی به دست مشتاقانش خواهد رسید.
پیشبینی جویس کاملاً واقعیت یافت. گرچه سالها آن ۳۶ دفتر که پاسخ همهی رمزها را دقیق در آنها نوشته بود در دست دلالها باقی ماند اما سرانجام... چاپ عکسیِ آنها را منتشر کردند و در اختیار علاقهمندان گذاشتند. همچنین در سال ۱۹۷۸ جیمز گارلند آرشیو جیمز جویس را منتشر کرد... این مجموعهی نفیس را امروز در دانشگاه بوفالوی امریکا نگهداری میکنند. و اکنون چند سالی است که یک گروه پنجنفره مشغول بررسی و نقد ژنتیکی آثار جویساند... افرادی که همه متخصصان نقد ژنتیکیاند و یار نزدیک آن سه متخصص روسی که در دانشگاه مسکو سرگرم کار بر روی نسخهی دستنوشت آنّا کارنینا هستند.
#تا_روشنایی_بنویس#احمد_اخوت#انتشارات_جهان_کتاب@peyrang_dastanwww.peyrang.org