پیرنگ | Peyrang

#باستوس
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
.
#یادکرد

به یاد آاگوستو روآ باستوس در سالمرگ‌اش با قسمتی از داستان حفاری


در ابتدا حدوداً سه متر عقب‌تر خاک کمی ریزش کرد. به نظرش اتفاق نگران‌کننده‌ای نیامد. احتمالاً فقط رگه‌ای نرم از زمین بالای سرش ریخته بود و تاریکی در حفره‌ی باریکی که فقط یک نفر می‌توانست در آن سینه‌خیز جلو یا عقب برود کمی غلیظ‌تر شده بود. اما نمی‌توانست بایستد تا ببیند چه شده. به پیشروی ادامه داد. با بشقابی حلبی زمین را می‌کند. رطوبت دم‌افزون که خاکِ سفت آهکی را می‌آکند، او را به شوق می‌آورد. چیزی تا رودخانه باقی نمانده بود، تا رسیدن به دهانه‌ی رهاننده که به رود باز می‌شد، نهایت چهار یا پنج متر که کندنش حدود بیست‌وپنج روز دیگر کار می‌برد.

شش زندانی پی‌درپی در نوبت‌‌های چهارساعته‌، حفاری را بیست سانتی‌متر در روز پیش می‌بردند. گرچه می‌توانستند سریع‌تر پیش بروند اما مقدار خاکی که می‌شد قاطی فضولات کرد و بی‌آنکه کسی متوجه بشود از سلول بیرون داد محدود بود. در قوطی‌هایی که روزی دوبار برای ادرار کردن به داخل سلول‌ فرستاده می‌شد نمی‌شاشیدند. کنج سلولِ مرطوب و ترک‌خورده کارشان را می‌کردند، تا هم از شدت تعفن کسی طرفشان نیاید و هم چند سانتی‌متر جای بیشتر برای قاچاق خاکِ حفرشده به دست بیاورند.

جنگ داخلی شش ماه پیش به پایان رسیده بود. چهار ماه بود داشتند تونل می‌کندند. در این بین، از هشتادونه زندانی سیاسی تلنبارشده در آن سلول نفرت‌انگیز هفده نفر مرده بودند، سلولی کثیف و تهوع‌آور که همچون سیاه‌چال‌های متعفن روم باستان بود و در زمان صلح هرگز بیش از هشت یا ده زندانی معمولی را در خود جا نداده بود.

از این هفده مرگ عبث، نُه زندانی بر اثر بیماری‌های مختلفی که قبل یا بعد از زندان به آن‌ها مبتلا شده بودند جان باخته بودند، دو نفر بر اثر عفونت شدید ریه و چهار نفر زیر فشارهای اتاق شکنجه. آن دو نفر دیگر با زدن رگ خودکشی کرده بودند، یکی با سنبله‌ی کمربندش و دیگری با بشقابی که لبه‌اش را با دیوار تیز کرده بود و حالا اسبابی شده بود برای کندن تونل.

این آماری بود که بر زندگی آن بینوایان حاکم بود. بر امیدها و دلسردی‌هایشان، اندوه پینه‌بسته، اما هنوز حساس‌شان، تشنگی، گشنگی، دردها و تعفن‌شان، بر آتش تنفر در خون‌شان و آن برق نفرتی که در چشمان‌شان می‌درخشید. همچون درخشش شمع‌هایی که چند متری جلوتر _ شاید فقط یک متر _ در کلیسا جلوی شمایل مقدسین می‌سوخت.

با اینکه آن حفره هنوز چشم باز نکرده بود، هنوز زاده نشده بود و همچون کودکی در بطن آن مردان مشتاق رشد می‌کرد، تنها راه ورود هوا به سلول بود. بوی پاک آزادی از آنجا می‌آمد، نسیمی خنک و درخشان از آنجا به میان فضولات می‌وزید. از آن حفره، در نوعی توهم ناشی از سرگیجه، هر چه را فراتر از آن دهانه‌ی سیاه بود لمس می‌کردند.

این بود آنچه زندانیان در شب‌های باریک تونل، وقت کندنِ زمین آهکی با بشقاب حلبی احساس می‌کردند.

ریزشی دیگر او را این‌بار از پا تا کلیه‌ها مدفون کرد. می‌خواست حرکت کند و اندام گیرافتاده را بیرون بکشد، اما نمی‌توانست. گوشت بدنش گزگز می‌کرد و درد در استخوان‌های پاهای مدفونش فزونی می‌گرفت که ناگهان دریافت واقعاً چه اتفاقی افتاده است. آنچه ریخته بود فقط یک رگة نرم خاک نبود. احتمالاً پشته‌ای خاک بود که تا سطح زمین می‌رسید، لایه‌ای ضخیم که تماماً بر اثر حفاری نشست کرده بود.


قسمتی از داستان حفاری، نوشته‌ی آاگوستو روآ باستوس، با ترجمه‌ی مزدک صدر.

منبع:
گاهنامه‌ی شماره‌ی دو پیرنگ - ویژه‌ی آمریکای لاتین


خرید از طریق لینک زیر:
https://www.peyrang.org/shop/


#باستوس
#آمریکای_لاتین
#گاهنامه_پیرنگ_شماره_دو

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
http://instagram.com/peyrang_dastan/
.
#گاهنامه_پیرنگ_شماره_دو

#درباره_نویسنده

آاوگوستو روآ باستوس
نویسنده: مزدک صدر

آاوگوستو روآ باستوس مهمترین نویسنده کشورش و یکی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین به شمار می‌آید که در سال ۱۹۸۹ برنده جایزه‌ی ادبی سروانتس شده و آثارش به اغلب زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند.

باستوس نویسنده‌ای بود تبعیدی که غالب آثارش در غربت نوشته شده‌اند. بااین‌حال، آثارش آیینه تمام‌نمای فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی و زبانی مردمان پاراگوئه است.
مهمترین اثر او رمان پیچیده‌ی"من، عالیجاه" است که یکی از صد رمان برتر قرن بیستم به انتخاب نشریه ال‌موندو است.

بین سال‌های ۱۹۴۴ تا ۴۵ تحت عنوان «مهمان ویژه» و به دعوت بریتیش کانسیل به انگلستان سفر کرد. در آنجا با شخصیت‌های هنری مهمی همچون لوئیس سرنودا، سالوادور د ماداریاگا و پابلو کاسالس مصاحبه کرد. نوشته‌ها و نامه‌هایی که از انگلستان می‌فرستاد مرتب در ال‌پایس چاپ می‌شد، که چندی بعد آن‌ها را جمع‌آوری کرد و پس از ویرایش با عنوان انگلستانی که من دیدم منتشر شد. در این دوران یک رشته میزگرد با موضوعات فرهنگی پاراگوئه و آمریکای لاتین با شبکه تلویزیونی بی. بی. سی در لندن داشت.
در سال ۱۹۴۵ به دعوت آندره مالرو که در آن مقطع وزیر اطلاع‌رسانی دولت فرانسه بود به پاریس رفت و در آنجا نیز نشست‌هایی درباره‌ی ادبیات آمریکای لاتین برگزار کرد. همچنین مصاحبه‌هایی با شارل‌دوگل و آندرو مالرو داشت.

در سال ۱۹۹۱ و به دعوت دولت جدید پاراگوئه پس از پنجاه سال دوری به وطنش بازگشت. از آن روز تا آخرین روز حیات ستونی ثابت در روزنامه آسونسیون داشت.

متن کامل این یادداشت را می‌توانید در گاهنامه‌ی شماره‌ دو - ویژه‌ی آمریکای لاتین بخوانید.


خرید از طریق لینک زیر:

https://www.peyrang.org/shop/

#آمریکای_لاتین
#باستوس
#مزدک_صدر


@peyrang_dastan
www.peyrang.org
http://instagram.com/peyrang_dastan/