👇👇 سبحن الله دقیق مطالعه اش کنید ارزش صد بار خواندن دارد.....
پنج نفر خود را برای نابودی دشمن کاملا آماده کرده بودیم تمام تجهیزات و بم ها برای نابودی تانک های بنی صهیون مجهز شد. هر کس از ما میدانست که چه می باید چه کرد. همه ما رفتیم و هر کدام تمام مهمات خود را برای نابودی تانک ها و دشمن استفاده کردیم. الحمدلله همه موفق شدیم و بعد از عملیات صحیح و سالم بر گشتیم قرار گاه. درین هنگام متوجه شدیم که فقط یک بم چسپی دیگر همراه ما اضافه باقی مانده. گفتیم باید این هم مصرف شود و توسط این چند یهودی باید به جهنم فرستاده شود. هر کدام ما شروع کردند به التماس کردن که این افتخار را بدهید به من که این عملیه را انجام بدهم چون همه ما اصرار داشتیم چاره ای جز قرعه کشی نداشتیم. وقتی نتیجه قرعه به نام یکی از دوستام بالا آمد پیوسته الحمدلله الحمدلله می گفت و خیلی خوش حال شد که شکر پروردگار را که این افتخار را به من بخشید و باقی مجاهدین هم کمی ناراحت شدند که چرا قرعه به نام آنها نشد. بناءا رفیق ما بم را گرفته و میخواست که برود و خودش را کاملا آماده کرد.. یکی دیگر از ما در گوشه ای نشست و هی داشت گریه می کرد همه رفتیم و پرسان کردیم که خبر چیه و چی شده چرا گریه می کنید؟ گفت: لطفا بدهید که من برم و این عملیه را انجام بدهم گفتند: همه بر قرعه توافق کردیم چرا اصرار داری؟ گفت: دوست من درسته قرعه به نام تو بلند شده ولی لطفا نوبتت را بدهید به من بعد از این همه اصرار گفتند چرا این همه بیتابی می کنید؟ گفت: بخاطر خواب که دیشب دیدم دیشب در خواب رسوال الله را دیدم که در بهشت حضور داشتند بعد از اینکه من را دیدن اولین کلام شان این بود که ای فلانی مشتاق ما نشدی منتظرت هستیم زود تری به جمع ما بپیوند بخدا قسم بعد ازین خواب اصلا آرامش ندارم و پیوسته آرزوی شهادت دارم لطفا اجازه دهید من برم به علمیات بعد از شنیدن این سخن ناچار همه گفتیم با دو شرط موافقت می کنیم اول اینکه سلام ما را به رسول الله برسانی دوم اینکه در روز قیامت از ما شفاعت کنی با قبول این دو شرط رفیق ما رفت و تانکی را فضایی کرد و ما متتظر بر گشتش بودیم و چون دشمن با خبر شد تانکی دیگری شهیدش کردند جنازه اش را می خواستیم بگیریم چون عرصه بر سری ما تنگ بود نتوانستیم که جنازه را بر گردانیم نهایتا فرصتی شد که بریم و دوست خود را به خانه خراب شده آوردیم و گفتیم همین جا برای چند روزی دفنش کنیم تا اوضاع کمی آرام گیرد مدت یک ماه نتوانستیم برای کفن و دفن بیاییم بعد از یک ماه آمدیم و دیدیم که دوست ما خونش هنوز از بدنش میچکد و بوی بسیار خوش از بدنش فضا را معطر کرده بود که هر کس فکر می کرد که چند ساعتی شده که شهید شده او را گرفته و کفن و دفنش کردیم
عمر رضي الله عنه وقتی شکمش از اثرِ زیاد خوردن نانْ همراه زيتون سر و صدا ميداد برای شکمش میگفت که : سر و صدا کنی یا نکنی مزه گوشت را نمی چشی تا زمانیکه اطفال مسلمان ها سیر نشوند . در عام الرمادة ( سال که قحطی، خوشکسالی و گرسنه گی دامن گیر مسلمانان شد ) عمر رضي الله عنه به غیر از نان و زیتون چیزی دیگری نمی خورد ، تا جاییکه پوستش سیاه شده بود و می گفت : بدترین سرپرست و مسؤول خواهم بود اگر سیر باشم و مردم گرسنه باشند .
عمر بن خطاب رضیاللهعنه پیر مردی را دید که دستش فلج شده و از کار افتاده بود. از او در مورد دستش پرسید، مرد گفت: «این بهخاطر دعای بد پدرم اتفاق افتاد که در زمان جاهلیت در حقم دعای بد کرده بود». عمر رضیاللهعنه گفت: «این اثر بددعایی پدران در حق فرزندان در زمان جاهلیت بوده، پس در اسلام چگونه خواهد بود؟!».
پای زمخشری قطع شده بود، از وی در این مورد پرسیده شد. زمخشری گفت: «این بهخاطر بددعایی مادرم است که در کودکی گنجشکی را گرفتم، پایش را با نخ بستم؛ آن را محکمتر کردم تا اینکه پایش شکست! مادرم آهی کشید و گفت: همانگونه که پای گنجشک را شکستی خداوند پای تو را قطع کند. وقتی بزرگ شدم، برای طلب علم بهسوی بخارا سفر کردم. [در مسیر راه] از مرکب افتادم، پایم بیرون شد و قطع گردید!».
نقل شده که همسر عمر فاروق رضي الله عنهما بعد از اینکه عمر عهده دار مسؤولیت خلافت شده بودند بر ایشان وارد شد و دید که گریه می کنند ، همسرش پرسان کرد که آیا به خاطر کدام واقعهی که اتفاق افتاده گریه میکنی ؟ گفت : در واقع من مسؤولیت امور امت محمد صلی الله علیه وسلم را به دوش گرفتم ، و به فکر فقیر گرسنه، مریض که کسی برایش رسیدگی نتواند، یا فردی که لباسی برای پوشیدن ندارد و یا به فکر غریب و مظلوم که کسی نباشد حقش را برایش برساند افتادم ، فهمیدم که الله نسبت به اين امر از من پرسان خواهد کرد و ترسیدم پس به گریه افتادم .
از سخنان عمــــــــــــــــر بن خطاب 1 گریه نکردن از سختی دل است 2 سختی دل از گناه زیاد است 3 گناه زیاد از آرزوهای زیاد است 4 آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است
امیرالمؤمنین عمر بن خطاب رضی الله عنه در یک روز بسیار گرم بیرون از خانه بیرون شد و این طرف و آن طرف می دوید و به اطراف نگاه می کرد. عثمان بن عفان رضی الله عنه متوجه او شد و از غلامش پرسید: کیست که این چنین می دود؟ غلام گفت: او امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب است! سپس عثمان او را صدا زد و گفت : ای امیرالمومنین چرا این کار را می کنی چه شده ؟! عمر بن خطاب رضی الله عنه می گوید: شتری از شتران بیت المال گم شده است. عثمان بن عفان گفت: ای امیرالمؤمنین به سایه بیا و جامی آب سرد بنوش من غلام خود را به دنبال او می فرستم. فاروق با ترس و عجله ای تمام گفت: عثمان مرا رها کن که من در پیشگاه خدا از آن سؤال خواهم شد . سپس به تعقیب حیوان ادامه داد. منزه است کسی که آن دلها را زنده کرد. ردای خلافت را درآورد و خود از ترس روز قیامت پشت سر حیوان شتافت. حکم کردی ، عادل بودی، در امان زندگی کردی ، خوابیدی ای عمر.
امت امروزی عمری می خواهد که به فکر امت اسلامی باشد.
آرزوي عمر بن خطاب روزي عمر بن خطاب به اطرافيانش گفت: شما چه آرزويي داريد؟ يکي گفت: من آرزومي کنم اي کاش به اندازۀ اين خانه طلا مي داشتم و همه را در راه خدا انفاق مي کردم و هر کدام آرزويي کرد. عمر گفت: آرزوي من اين است که اي کاش اين خانه از مردان مجاهدي مانند ابوعبيده، معاذ بن جبل، سالم و حذيفه بن يمان پر بود تا من آنها را در راه خدا مي فرستادم. .......... عمر بن خطاب
مردی که هر روز به دنبالش میگردم میان کتابها میان گفته های خانواده اش هر چه بیشتر در موردش میخوانم، مهر اش بیشتر در قلبم جاری میشود...🥺✨🫀 مردی که الگوی من و الگویِ تمام خوبی هاست! مهربان اما پر از هیبت صبور اما پر از صلابت زیبا اما سرشار از شجاعت اگر اخلاق زیبا را کوهی در نظر بگیریم، بی شک که او بر فراز قله ای آن سر به سجده نهاده!!🥺🫶🏻
او عزیز هست، بیشتر از خودم بیشتر از تمام آدم ها؛ بیشتر از تمام دنیا! #یارسولﷲﷺ🫶🏻🥰 یاد ایشان زنده گی را نورانی میکند.✨🫶🏻
برای امیر المومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه وقتی کافی نبود که درست بخوابد و استراحت کند. شبی از شب ها روی سجاده اش نشسته بود و عبادت خدای لایزالش را می نمود که خواب بر آنها غلبه کرد و پینکی می رفتند. برایش گفتند ای امیر مومنان چرا استراحت نمی کنید؟ گفت: چگونه استراحت کنم؟ اگر در جریان روز بخوابم حقوق مردم ضایع خواهد شد. اگر شب بخوابم او بهره ای که باید از الله متعال برای خود کسب کنم را از دست میدهم.
ای عمــــــــــــــــــــــــــر کاش می بودی و حال روز حکام امروزی مسلمانان را میدیدی نمیدانم شمشیرت برای زدن سر کدام حاکم زود تر از نیام کشیده می شد.
همانا شما با تعداد سربازان خود بر دشمن پیروز نخواهی شد. اما چیزی که شما را پیروز خواهد کرد پایه بند بودن به احکامات دینی شما خواهد بود. و هر گاه شما و دشمن شما باهم بر انجام گناهان برابر شدید بدانید که در آن وقت دشمن بر شما پیروز خواهد شد. از گفته های أمير المؤمنين عمر بن الخطاب رضي الله عنه
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته ان شاءالله با حمایت شما دوستان بر آن شدیم تا اقوال بزرگ مرد تاریخ امیرالمومنین عمر ابن خطاب را درین کانال نشر کنیم همراهی شما گرامیان قوت قلب برای ما خواهد بود اجرکم علی الله. 💖