شاه فرتوت ابریقستان

#نوشین_زرگری
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
به بهانهٔ عید قربان ‍

#عید_قربان که می‌شود، یک‌ عده می‌شوند حامی حقوق گوسفندان! فقط هم همین یک روز!
راستش وقتی عکس‌های سر بُریده‌ گوسفندان و خون دلمه شده را می‌گذارند و عده‌ای زیرش شکلک گریه و عصبانیت می‌گذارند، از این‌همه سطحی بودن حیران می‌شوم. نکند فکر کرده‌اند در بقیه‌ روزها گوسفندها با پای خودشان می‌روند قصابی و می‌گویند بزن لامصب. یا از شدت ناامیدی خودکشی می‌کنند و یا با طیب خاطر اُتانازی می‌کنند تا ما بخوریم‌شان؟!
در روزهای دیگر که همین شکلک‌ گریه‌گذارها، وارد قصابی می‌شوند که «آقا گوسفند جوان بده، پا بده، دست بده، راسته‌ قرمز بده»؛ نکند فکر می‌کنند دارند قارچ می‌خرند؟!
حساب گیاهخوارها جداست. هرچند مثل همه‌چیز در ایران نصف‌شان شواف‌کارند و از آن‌جا معلوم می‌شود که تا تو را می‌بینند اعلام می‌کنند:
«من وِجَم؛ من گیاهخوارم».
خب به کفشم که وجی! مگر من سوال کردم؟ گیاهخوارهای واقعی هم که دمشان گرم و دم نمی‌زنند و گیاه‌شان را می‌خورند...
اما دیگر هیچ ملتی ما را نشناسد، ما که خودمان را خوب می‌شناسیم؛ کشته مُرده‌ نشان دادن احساسات غلیظ و آبکی آنی و لحظه‌ای هستیم.
امروز شکلک گریه برای سر بریده‌ گوسفند می‌گذاریم و یکدیگر را به کاشتن نهال تشویق می‌کنیم و فرداش مکالمهٔ تلفنی‌مان این است: «داداش امروز رفتاری ماهیچه بزنیم یا برگ البرز؟».
چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ معلوم نیست.
دلایل عده‌ای دیگر از این هم بدتر. که چهرهٔ شهر زشت می‌شود و کودکان نباید شاهد این صحنه‌ها باشند. نکند فکر کرده‌اند در زوریخ زندگی می‌کنیم؟ و یادشان رفته این‌جا همان شهری‌ست که به وقت دار زدن آدم‌ها، همین پدر مادرها دست بچه‌ هفت ساله‌شان را می‌گیرند و از نصفه‌شب نوبت می‌گیرند تا مبادا صحنه‌ دست و پا زدن یک آدم را در سحر از دست بدهند و دست بچه هم یک موبایل می‌دهند که فیلم بگیر!
از کودکان کجا و از چهره‌ زشت کدام شهر حرف می‌زنیم؟ خودمان را گول نزنیم؛ اتفاقی نمی‌افتد؛ با خودمان رک و راست و صادق باشیم. ما ذائقه‌ تربیت شده‌ هزار ساله داریم: (در خوردن گوشت، در نفس‌نفس زدنمان برای دیدن صحنه‌های شنیع؛ و از همه بدتر در دروغ گفتن به خودمان)

#نوشین_زرگری
t.center/oldkingofebrighestan
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
به بهانهٔ عید قربان ‍

#عید_قربان که می‌شود، یک‌ عده می‌شوند حامی حقوق گوسفندان! فقط هم همین یک روز!
راستش وقتی عکس‌های سر بُریده‌ گوسفندان و خون دلمه شده را می‌گذارند و عده‌ای زیرش شکلک گریه و عصبانیت می‌گذارند، از این‌همه سطحی بودن حیران می‌شوم. نکند فکر کرده‌اند در بقیه‌ روزها گوسفندها با پای خودشان می‌روند قصابی و می‌گویند بزن لامصب. یا از شدت ناامیدی خودکشی می‌کنند و یا با طیب خاطر اُتانازی می‌کنند تا ما بخوریم‌شان؟!
در روزهای دیگر که همین شکلک‌ گریه‌گذارها، وارد قصابی می‌شوند که «آقا گوسفند جوان بده، پا بده، دست بده، راسته‌ قرمز بده»؛ نکند فکر می‌کنند دارند قارچ می‌خرند؟!
حساب گیاهخوارها جداست. هرچند مثل همه‌چیز در ایران نصف‌شان شواف‌کارند و از آن‌جا معلوم می‌شود که تا تو را می‌بینند اعلام می‌کنند:
«من وِجَم؛ من گیاهخوارم».
خب به کفشم که وجی! مگر من سوال کردم؟ گیاهخوارهای واقعی هم که دمشان گرم و دم نمی‌زنند و گیاه‌شان را می‌خورند...
اما دیگر هیچ ملتی ما را نشناسد، ما که خودمان را خوب می‌شناسیم؛ کشته مُرده‌ نشان دادن احساسات غلیظ و آبکی آنی و لحظه‌ای هستیم.
امروز شکلک گریه برای سر بریده‌ گوسفند می‌گذاریم و یکدیگر را به کاشتن نهال تشویق می‌کنیم و فرداش مکالمهٔ تلفنی‌مان این است: «داداش امروز رفتاری ماهیچه بزنیم یا برگ البرز؟».
چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ معلوم نیست.
دلایل عده‌ای دیگر از این هم بدتر. که چهرهٔ شهر زشت می‌شود و کودکان نباید شاهد این صحنه‌ها باشند. نکند فکر کرده‌اند در زوریخ زندگی می‌کنیم؟ و یادشان رفته این‌جا همان شهری‌ست که به وقت دار زدن آدم‌ها، همین پدر مادرها دست بچه‌ هفت ساله‌شان را می‌گیرند و از نصفه‌شب نوبت می‌گیرند تا مبادا صحنه‌ دست و پا زدن یک آدم را در سحر از دست بدهند و دست بچه هم یک موبایل می‌دهند که فیلم بگیر!
از کودکان کجا و از چهره‌ زشت کدام شهر حرف می‌زنیم؟ خودمان را گول نزنیم؛ اتفاقی نمی‌افتد؛ با خودمان رک و راست و صادق باشیم. ما ذائقه‌ تربیت شده‌ هزار ساله داریم: (در خوردن گوشت، در نفس‌نفس زدنمان برای دیدن صحنه‌های شنیع؛ و از همه بدتر در دروغ گفتن به خودمان)

#نوشین_زرگری
t.center/oldkingofebrighestan
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
هرچه سن آدم بالاتر می‌رود، با چیزهای کمتری خوشحال می‌شود تا روزی که به صفر برسد.
در بچگی با یک پارک رفتن همه دنیا را داری. در نوجوانی با عشق‌های پنهانی ذهنت دست و پنجه نرم می‌کنی. در جوانی به خیال موفقیت تلاش می‌کنی...
بعد یک روز به خودت می‌آیی می‌بینی لوله آب صدا می‌دهد و خراب شده...
افسرده می‌شوی. این خرابی لوله آب و کپک زدن پنیرِ فراموش شده در یخچال نیست که غم عالم را به دلت می‌اندازد. شاید موفقیتهایی که به دست نیاوردی، بچه‌ای که می‌توانستی داشته باشی و نداری، امنیت آرام یک زندگی مستقل جمع و جور، عشقی که اقناعت کند و همه این ها نیست که لولهٔ خراب شده آب، مثل کلمات رمز پیغام می‌دهد:«کجاست آن خوشحالی عمیقی که دنبالش بودی؟»

در کازینوهای لاس‌وگاس برای اینکه مشتریها گذشتن وقت را نفهمند، اکسیژن مصنوعی به هوا منتقل می‌کنند، قماربازها بصورت کاذب فکر می‌کنند خسته نیستند و ادامه می‌دهند و ادامه می‌دهند...
ای کاش در زندگی از یک سنی به بعد به زندگیمان اکسیژن مصنوعی تزریق می‌شد، همچنان روی ریسکهای دلپذیر زندگی قمار می‌کردیم و گذشت زمان را اصلا نمی‌فهمیدیم و آن صدای لعنتی لولهٔ خراب آب، توی دلمان را خالی نمی‌کرد...

#نوشین_زرگری
t.center/oldkingofebrighestan
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
آدم‌های خیلی «خود مواظب کن» را نمی‌فهمم.
دوستشان هم ندارم!
سیگار نمی‌کشند، پوستشان خراب نشود. فلان چیز را نمی‌خورند، معده‌شان درد نگیرد و کبدشان سالم بماند. روزی دو ساعت می‌دوند...
این شهوت عجیب‌شان برای زندگی سالم از هزار تا مریضی بدتر است. شهوت سالم ماندن، شهوت عمر کردن، شهوت جاودانگی و ولع سیری ناپذیر برای زندگی...
یک آمار مِیدانی هم نشان می‌دهد معمولا این‌هایی که صبح‌ها "آواکادو" و "آب‌کدو" می‌خورند و ورزش می‌کنند و آمار همه‌ اعضا و جوارح‌شان را دارند و خودشان را از لذت خوردن فست فود و غذاهای خوشمزه و شب‌بیداری‌های کتاب خواندن محروم می‌کنند، زودتر از بقیه‌ی آن‌هایی که زندگی شامل آب میوه، غذای سالم و خواب کافی ندارند، ریق رحمت را سر می‌کشند!
شاید به یک دلیل مهم: «آن‌ها فراموش کرده‌اند لذت زندگی چیست و نبودش چه میزان از کیفیت عمر می‌کاهد».
لذت ببر هموطن!

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
گفتن #فری_کثیف فوت کرده...
بچه بودم و دبستانی، هروقت بیست می‌گرفتم، از مادرم پول می‌گرفتم تا از فری کثیف "هات‌داگ" بخرم تا بیست بعدی.
آن وقت‌ها خانه‌مان در خیابان نیلوفر بود و آن‌جا مثل قبرستان بقیع بود و فقط یک ژوزف ‌و هات چاکلت سرش بود و یک فری کثیف تهش. خود فری کثیف هم مگس می‌پراند و گهگاهی که یک نفر سیب‌زمینی سرخ کرده می‌خواست با همان لحن لاتی خودش داد می‌زد «حسسسن یه سیب بده خانوم».
الان که فکر می‌کنم می‌بینم حقش است انقدر کارش گرفته. روزی که علوم را بیست شدم، خوش‌خوشان با دوچرخه رفتم دم فری کثیف و یک هات‌داگ خریدم و وقتی ساندویچ را گرفتم، از بس که از همان بچگی این دستم به آن دستم می‌گفت گُه نخور، هات‌داگِ داغ و خوشمزه از لای باگت سُر خورد و پهن شد کف زمین...
قیافه‌ام مثل بستنی آب شده شد. حالا کو تا بیستِ بعدی؟ فری با همان لحن لاتی‌اش داد زد «یه هات دیگه بده حسسسن»!
یعنی با آن آدم‌شناسی‌اش حدس زد که دچار چه ناامیدی عمیقی شدم و گفت «حتمن حسسسن هات داگ را بد پیچیده بود»!
این است که می‌گویم حقش است کارش گرفته. چه خوب است آدم در همان کودکی از آدم‌هایی که بدون هیچ حرف و حدیثی آدمند، انسانیت مزه مزه کند. دمت گرم فری کثیف عزیز...

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
به بهانهٔ عید قربان ‍

#عید_قربان که می‌شود، یک‌ عده می‌شوند حامی حقوق گوسفندان. فقط هم همین یک روز.
راستش وقتی عکس‌های سر بُریده‌ گوسفندان و خون دلمه شده را می‌گذارند و عده‌ای زیرش شکلک گریه و عصبانیت می‌گذارند، از این‌همه سطحی بودن حیران می‌شوم. نکند فکر کرده‌اند در بقیه‌ روزها گوسفندها با پای خودشان می‌روند قصابی و می‌گویند بزن لامصب. یا از شدت ناامیدی خودکشی می‌کنند و یا با طیب خاطر اُتانازی می‌کنند تا ما بخوریم‌شان؟ در روزهای دیگر که همین شکلک‌گریه گذارها، وارد قصابی می‌شوند که «آقا گوسفند جوان بده، پا بده، دست بده، راسته‌ قرمز بده»؛ نکند فکر می‌کنند دارند قارچ می‌خرند؟ حساب گیاهخوارها جداست. هرچند مثل همه‌چیز در ایران نصف‌شان شواف‌کارند و از آن‌جا معلوم می‌شود که تا تو را می‌بینند اعلام می‌کنند «من وِجَم؛ من گیاهخوارم». خب به کفشم که وجی. مگر من سوال کردم؟ گیاهخوارهای واقعی هم که دمشان گرم و دم نمی‌زنند و گیاه‌شان را می‌خورند...
اما دیگر هیچ ملتی ما را نشناسد، ما که خودمان را خوب می‌شناسیم؛ کشته مُرده‌ نشان دادن احساسات غلیظ و آبکی آنی و لحظه‌ای هستیم. امروز شکلک گریه برای سر بریده‌ گوسفند می‌گذاریم و یکدیگر را به کاشتن نهال تشویق می‌کنیم و فرداش مکالمه‌ی تلفنی‌مان این است: «داداش امروز رفتاری ماهیچه بزنیم یا برگ البرز؟».
چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ معلوم نیست.
دلایل عده‌ای دیگر از این هم بدتر. که چهره‌ی شهر زشت می‌شود و کودکان نباید شاهد این صحنه‌ها باشند. نکند فکر کرده‌اند در زوریخ زندگی می‌کنیم؟ و یادشان رفته این‌جا همان شهری‌ست که به وقت دار زدن آدم‌ها، همین پدر مادرها دست بچه‌ هفت ساله‌شان را می‌گیرند و از نصفه‌شب نوبت می‌گیرند تا مبادا صحنه‌ دست و پا زدن یک آدم را در سحر از دست بدهند و دست بچه هم یک موبایل می‌دهند که فیلم بگیر!
از کودکان کجا و از چهره‌ زشت کدام شهر حرف می‌زنیم؟ خودمان را گول نزنیم؛ اتفاقی نمی‌افتد؛ با خودمان رک و راست و صادق باشیم. ما ذائقه‌ تربیت شده‌ هزار ساله داریم: (در خوردن گوشت، در نفس‌نفس زدنمان برای دیدن صحنه‌های شنیع؛ و از همه بدتر در دروغ گفتن به خودمان)

#نوشین_زرگری

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
عید قربان مبارک
این چه آزار بصری کثافتیه که مجبوریم تحمل کنیم؟!
این شاخ ماخ‌های اینستاگرامی کی مثل قارچ تکثیر و تولید شدن؟ این‌ها از #سحر_قریشی تا همین #محسن_افشانی محصول صداوسیمای جانماز آب‌کش ما هستن که پدرمونو سال‌ها با پندهای اخلاقی درآوردن.
محصول رسانه‌ دروغ می‌شه یه همچین موجود بی‌هویتی که برای «شاخ شدن» (که بماند چقدر از همین کلمه‌ شاخ بدم میاد) هرکاری می‌کنند، من از این اوباش راضی و شکم‌سیر که معلوم نیست دم‌‌شون به کجا وصله و سرشون تو کدوم آخور و برای دوزار توجه، له‌له می‌زنن متنفرم و تنفرم رو با صدای بلند اعلام می‌کنم...

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
امید داشتن هم چیز عجیبی‌ست در بشر. مثل شمشیر دو لبه‌ست. نمی‌فهمی آخرش هم خوب است، نیست چی؟
یک زمانی که زیاد استخر می‌رفتم، با پیرزن‌های بالای نود سال که پکیج بیماری‌های عجیب غریب بودند آشناییتی به هم زدم و من می‌نشستم داخل جکوزی و آن‌ها با بی‌حالی دست و پاهای‌شان را بی‌هدف تکان می‌دادند و از مریضی‌ها انقدر می‌گفتند که بیچاره‌ات می‌کردند...
تصمیم گرفتم یک‌سالی نروم استخر و مطمئن بودم به هرحال به اقتضای طبیعت، همه‌شان بعد از یکسال مرده باشند! هرچند امید داشتم اینجوری نشود. ولی خب خیلی پیر بودند. نود سال یک قرن است دیگر...
در دبیرستان انتخابات شورا برگزار شد و هرکس حق این را داشت وعده‌های تبلیغاتی بدهد و بکوبد روی بُرد. اکثر تبلیغ‌ها معقول و تقریبا شدنی بود؛ اما یکی از بچه‌ها نه گذاشت و نه برداشت با ماژیک فسفری نوشت:
«دوستان به من رای بدهید، من کاری می‌کنم در این مدرسه ساعت یازده تعطیل بشوید!»
ولوله‌ای در گرفت. بیشتری‌ها مسخره‌اش می‌کردند و هیچ امیدی برای انتخابش نبود. خود رییس آموزش پرورش هم نمی‌تواند همچین ادعایی بکند...
در کمال ناباوری از صندوق رای اسم همین کاندیدا بیرون آمد با اختلاف فاحش در تعداد رای.
همان‌جا فهمیدم امالهٔ #امید ولو کاذب در بشر بیشترین کاربرد را دارد. همزمان که مسخره‌اش می‌کردند اما ته دل‌شان این بود که خدا را چه دیدی شاید هم یازده تعطیل شدیم...
بعد از یک سال دوباره رفتم همان استخر و خودم را آماده کرده بودم که غریق نجات خبر مرگ دوستان پیرم را بدهد و تا پایم را گذاشتم داخل استخر همان پیرزنی که از همه بیشتر مریض بود پرید توی صورتم و فریاد زد و خودش را لرزاند که «تو این مدت که نبودی قورباغه یاد گرفتم! »...
امید چیز عجیبی‌ست. شمشیر دو لبه‌ای‌ست و وقتی آدم‌ها در حال غرق شدن هستند به آن چنگ می‌زنند. یکی گول می‌خورد و یازده تعطیل نمی‌شود یکی در نود سالگی مثل آب دزدک بالا پایین می‌پرد و می‌شود شناگر حرفه‌ای قورباغه...

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
https://t.center/oldkingofebrighestan
دنیا پر است از آدم‌هایی که با ما فرق دارند. خیلی ثروتمندتر. خیلی فقیرتر. ‌زشت‌تر زیباتر. بی‌سوادتر باسوادتر. فهمیده‌تر نفهم‌تر. از بین همه‌شان هم می‌شود آدم دوست‌داشتنی پیدا کرد. آدم منفور هم.
مردها حسرت می‌خورند چرا #براد_پیت باید با #آنجلینا_جولی بخوابد؟ من از بردپیت کمترم؟ زن‌ها حسرت زن #جود_لاو و دوست‌دختر #جانی_دپ را می‌خورند: اون ایکبیری رو چه به جانی دپ؟ چجوری حتی می‌تونه بهش دست بزنه؟
این‌ها را می‌گوییم؛ بهشان فکر می‌کنیم و زندگی را ارتقاء می‌دهیم: پولدارتر، زیباتر، همه‌ چیزهای خوب‌تر.
حسرت گرگ وال استریت می‌کشدمان که آخ چه کوکایینی اسنیف می‌کرد آن هم از کجا!!! 😉 به‌به، پدرسگ...
همین‌جا امپراطوری کوچک خودمان را راه می‌ندازیم. گالری‌دار می‌شویم؛ انتشاراتی معتبر؛ بزرگترین مجموعه‌ رستوران‌های زنجیره‌ای؛ یک آرایشگاه کوچک در پس کوچه‌ تنگ، یک مدرسه‌ غیرانتفاعی در زنجان؛ یک مرغداری در مراغه، یک کفاشی در منوچهری، یک کابینت‌سازی در سهروردی. زیباترین پارتنر، جذاب‌ترین همسر را انتخاب می‌کنیم. حالا امپراطوری کامل‌تر می‌شود. حالا آن رستوران و این گالری و آن کفاشی علاوه بر #شاه یک ملکه هم دارد و علاوه بر ملکه یک شاه...
یک عصر دلگیر می‌خوانیم بچه‌ای در جنگی مُرده. حیوانی کشته شده. بمب‌ها یک‌جایی در حال پروازند و یک ساعتی از این امپراطوری می‌زنیم بیرون. روحمان، ذهنمان از تخت پادشاهی وا می‌دهد، آرام وارد یک ساحت وسیعی از درک کلی دنیا می‌شود. ساحتی که غم و شادی‌اش از جنس مرغ‌کنتاکی نیست. مثل یک‌ساعت بیهوشی، یک خلسه‌، یک از خود بیخودی بی‌تعریف، می‌رویم آن‌جایی که برامان مجموعه‌ای از درد و سوال است: «مرگ». و بعد دوباره برمی‌گردیم. دودستی چسبیده بر زندگی؛ چاره‌ی دیگری نداریم...

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
به احتمال زیاد نام «ایلهان کوراماکی» به گوشتان خورده.
ایلهان جوان لاغر و سبزه‌رویی از پدری ژاپنی و مادری اهل ترکیه بود، او همجنسگرا بود و از طرفی علقی عاطفی به همستر خود داشت!
پلیس توکیو بعد از این‌که به رابطه‌ جنسی ایلهان با همستر خود پی برد، به جرم حیوان‌آزاری او را به ده سال حبس محکوم کرد!
ایلهان در این ده سال در زندان اشعاری به زبان ژاپنی سرود که همگی به همستر سفیدش مربوط می‌شد، اشعار او بقدری تابناک بود که از لای میله‌های زندان راه خود را به تمام دنیا گشود و ناشری که خود نیز همجنسگرا بود و با روباه خود زندگی می‌کرد، اشعار او را چاپ کرد و از پرفروش‌ترین کتاب‌های دنیا شد.
ایلهان کوراماکی بعد از مدت حبس خود عاشق ناشر خود شد و روباه را به فرزندی پذیرفتند و ازدواج کردند...
امروزه قبر همستر ایلهان کوراماکی از جاذبه‌های توریستی توکیو محسوب می‌شود.
شخصیت ایلهان را دوست داشتید؟


او را در این لحظه خودم ساختم و در عرض چند دقیقه ایلهان کوراماکی را تبدیل به یک قهرمان کردم، همان کاری که رسانه‌ها به اشکال گوناگون با شما می‌کنند و قهرمان‌های پوشالی، خیالی و ساخته‌ ذهن و سیاست روز را به شما حقنه می‌کنند.
اما حتما اشعار ایلهان را بخوانید!

#نوشین_زرگری
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
اول بسم‌الله بگویم #بهاره_رهنما یک مثال است، مثالی از توانایی‌های این کشور در به ثمر رساندن اوباش. کاری به این ندارم او میک‌آپ مخصوص عید غدیر خُم دارد! تناقضات جدیدالورود! پیوند همه چیز به همه‌چیز.
به این هم کاری ندارم چرا چند میلیون نفر آدمی را که در خیابان پشت ماشین چند صد میلیونی‌اش نشسته و بیلاخ نشان می‌دهد و فریاد می‌کشد را فالو می‌کنند.
کار من با آن «چاپ هشتم» کتاب شعر اوست. در این رکود و گرانی کتاب چگونه اشعار کسی که می‌نویسد «من حقوق ”غذایی” خوانده‌ام» و نه ”قضایی” و به خواننده‌اش جواب می‌دهد «چاقال» و در یک خط پنج غلط املایی دارد به این سرعت به فروش رفته و خوانده شده؟
مافیای نشر چه بده بستانی با این اوباش «ضد فرهنگی» دارند؟ غیر از این است که خودشان هم اوباش هستند و پاسکاری لذت‌بخشی را با شاعران عربده‌کش به راه انداخته‌اند؟
اسم #کوروش_اسدی را شنیده بودید؟ نویسنده بود، باسواد و آدم‌حسابی، کتاب‌هایش چاپ نمی‌شد، کلاس‌هایش یک شاگرد هم نداشت، چون بلد نبود با ادا و اصول‌های کلاه‌توری و اراجیف بافتن و بده بستان با مافیای نشر زندگیش را ادامه دهد، از بی‌پولی خودش را کشت! آن موقع این انسان‌دوستان شاعرنما کجا بودند؟ در اینستاگرام جلوی بنز دراز می‌کشیدند و جانماز آب می‌کشیدند و لایک جمع می‌کردند و با بادیگارد تردد می‌کردند. به یقین می‌گویم به حال و آیندهٔ کشوری که در آن یک نویسنده خودکشی می‌کند و یک اراجیف‌‌نویس، کتابش به چاپ هشتم می‌رسد، هیچ امیدی نداشته باشید؛ تاریکی عمیق‌تر از آن است که فکرش را می‌کنید...

#نوشین_زرگری

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مامانم یه مدته افسرده شده، می‌گه از بس اخبار اختلاس‌های گنده رو خوندم و یاد اون دو تا بچه می‌افتم که بخاطر دزدی چند هزار تومن اعدام شدن و بچه سرشو گذاشت رو شونهٔ جلاد و گریه کرد...
روح و روانم مریض شده، بخاطر مامان منم شده #اختلاس نکنید، حالشو شما می‌برید، دردسرش برای ماست...

#نوشین_زرگری
#رانت #فساد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
به بهانهٔ عید قربان ‍

#عید_قربان که می‌شود، یک‌ عده می‌شوند حامی حقوق گوسفندان. فقط هم همین یک روز.
راستش وقتی عکس‌های سر بُریده‌ گوسفندان و خون دلمه شده را می‌گذارند و عده‌ای زیرش شکلک گریه و عصبانیت می‌گذارند، از این‌همه سطحی بودن حیران می‌شوم. نکند فکر کرده‌اند در بقیه‌ روزها گوسفندها با پای خودشان می‌روند قصابی و می‌گویند بزن لامصب. یا از شدت ناامیدی خودکشی می‌کنند و یا با طیب خاطر اُتانازی می‌کنند تا ما بخوریم‌شان؟ در روزهای دیگر که همین شکلک‌گریه گذارها، وارد قصابی می‌شوند که «آقا گوسفند جوان بده، پا بده، دست بده، راسته‌ قرمز بده»؛ نکند فکر می‌کنند دارند قارچ می‌خرند؟ حساب گیاهخوارها جداست. هرچند مثل همه‌چیز در ایران نصف‌شان شواف‌کارند و از آن‌جا معلوم می‌شود که تا تو را می‌بینند اعلام می‌کنند «من وِجَم؛ من گیاهخوارم». خب به کفشم که وجی. مگر من سوال کردم؟ گیاهخوارهای واقعی هم که دمشان گرم و دم نمی‌زنند و گیاه‌شان را می‌خورند...
اما دیگر هیچ ملتی ما را نشناسد، ما که خودمان را خوب می‌شناسیم؛ کشته مُرده‌ نشان دادن احساسات غلیظ و آبکی آنی و لحظه‌ای هستیم. امروز شکلک گریه برای سر بریده‌ گوسفند می‌گذاریم و یکدیگر را به کاشتن نهال تشویق می‌کنیم و فرداش مکالمه‌ی تلفنی‌مان این است: «داداش امروز رفتاری ماهیچه بزنیم یا برگ البرز؟».
چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ معلوم نیست.
دلایل عده‌ای دیگر از این هم بدتر. که چهره‌ی شهر زشت می‌شود و کودکان نباید شاهد این صحنه‌ها باشند. نکند فکر کرده‌اند در زوریخ زندگی می‌کنیم؟ و یادشان رفته این‌جا همان شهری‌ست که به وقت دار زدن آدم‌ها، همین پدر مادرها دست بچه‌ هفت ساله‌شان را می‌گیرند و از نصفه‌شب نوبت می‌گیرند تا مبادا صحنه‌ دست و پا زدن یک آدم را در سحر از دست بدهند و دست بچه هم یک موبایل می‌دهند که فیلم بگیر!
از کودکان کجا و از چهره‌ زشت کدام شهر حرف می‌زنیم؟ خودمان را گول نزنیم؛ اتفاقی نمی‌افتد؛ با خودمان رک و راست و صادق باشیم. ما ذائقه‌ تربیت شده‌ هزار ساله داریم: (در خوردن گوشت، در نفس‌نفس زدنمان برای دیدن صحنه‌های شنیع؛ و از همه بدتر در دروغ گفتن به خودمان)

#نوشین_زرگری

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
عید قربان مبارک
✔️عذرخواهی درباره #ژان_پاول و دویست نفر نامشخص از طرف نویسنده متن #نوشین_زرگری، هرچند این داستان مانند سلفی نمایندگان با #موگرینی هنوز داغه.
لطفا این پست رو هم منتشر کنین.

@oldkingofebrighestan
از فیسبوک #نوشین_زرگری:
"دختری در انقلاب"

عکس این دختر را که [چند روز پیش] در اعتراض به #حجاب_اجباری در خیابان انقلاب، روسری اش را برداشت، بارها نگاه کردم، در پوشش ساده و محکمش دقت کردم، در خونسردی عمیقش دقیق شدم، در جوانی بی بدیلش غرق شدم. کار این دخترک سمبلیک نیست، او حتا مانتو نپوشیده است. برای وقارش، برای جسارتش از گذشتن از مرزها، برای شجاعتش، برای به جان خریدن خطر حتی اگر بازداشتی دو ساعته باشد، قلبم از فرسخ ها فاصله برایش تپید.
جوری ایستاده، گویی مجسمه آزادی ست بر فراز ترس ها، سرخوردگی ها و نداشتن ها، طوری ایستاده که گویی حقش را یکبار و برای همیشه در چنین سکوت محشری در مشت گرفته.
او را ندیده‌ام، او را نمی‌شناسم، اما حتم دارم تصویرش بعنوان اولین زنی که با سکوت این چنین حرف زد و آن زائده اجباری و بی معنی را در هوا تکان داد، در حافظه و قلب ما ثبت خواهد شد، دختری که با کتانی سفید، برای دقایقی به اندازه قرنها حرف زد...

دختر جان، تو به اندازه همه ترسهای ما نترسیدی و بی ادعا و بی اعتنا به نگاه های گنگ پایین پایت در جایی ایستادی که ما هرگز نایستادیم...
نامت را نمی‌دانیم اما جسم و روح بدون همراه و تنهایت را در این جمعیت میلیونی با این نام به خاطر خواهیم سپرد:
«دختری در انقلاب».

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan