شر
یف بودن در زمین مقدم بر چشم دوختن به آسمان
خبر درگذشت دکتر #فیروز_نادری جزو اخبار مهم امروز بود.
وی معاون پیشین مدیرکل تنظیم راهبردهای آزمایشگاه پیشرانش جت در
#ناسا و مدیرکل اکتشافات منظومهٔ شمسی بود. طبیعی است که وقتی نام او بر زبان بیاید، چیزهایی که به نبوغ و علم و موفقیت مرتبط است به ذهن خطور کند؛ امری که در منتهای آمال هر انسانی است که دوست دارد برای زندگی خود و دیگران فرد مهم و موثری باشد...
مفهوم محوری این سخنرانی دکتر نادری اما نکته مهمتری را به ما گوشزد میکند: فضیلت و کرامت انسانی به مثابه شکوفایی یا تقدم و ضرورت زیست اخلاقی.
دستیابی بشر به دستاوردهای عظیم، معلول پرورانیدن کرامت، فضیلت و شرافت انسانی است و حتی میتوان گفت وقتی ارزش دارد که روح و نیتی انسانی و اخلاقی را در خود داشته باشد.
برای بزرگ بودن، ضرورتا نیازی به دخالت داشتن یا موثر بودن در خلق چیزی چشمگیر با مختصات مادی یا عددی و فیزیکی نیست. موفقیت نیز امری اعتباری و وضعی است. تعریف موفقیت به عنوان آسایش، خلاصی از رنج و بهره مندی از رفاه که این روزها ترویج میشود یک دروغ بزرگ است زیرا همه شرافتهای انسانی که سر منشاء دستاوردهای مادی و معنوی است، خود حاصل رنج است که همین رنج نیز چیزی متفاوت از درد و ناله است.
رنج چیزی است که انسان خردمند را به صرافت عملی کردن، تواناییهای خود و کمک به دیگران وا میدارد و در نهایت به شکوفایی منجر میشود.
امید بستن به خوشبختی که راهش را از رنج جدا کرده باشد، قرنهاست که در ذهنهای روشن، تن به افسانه میزند اما یک چیز در اعماق روح بشر وجود دارد که هنوز شایسته امید است و نامش "شکوفایی" است. شکوفایی، دریافت یقینی ارزشهای والایی است که به ما قدرت میدهد.
قدرت، توانایی در هم شکستن و فتح و غرورِ گرفتن زمامِ دیگران نیست. قدرت، توان همدلی، مروت، تلاش برای خیر فردی و عمومی و تبدیل امر رنج آور به شکوفایی و سپس لذتی ناتمام است. شادمانی یا یودایمونیا (به یونانی: εὐδαιμονία ) که در فلسفه یونانی به "روان خرسند" و "شکوفایی" ترجمه میشود، همان چیزی است که باید جایگزین مفهوم مجعول موفقیت آن هم در صورتی صرفا مادی شود.
با چنین نگاهی، مشغول شدن به آسمان بدون دیدن زمین. مشغول شدن به زمین بدون توجه به اجتماع و مشغول شدن به اجتماع و دیگران بدون دریافتن خویشتن، مضحک است.
درک همین معنا بود که
#آندره_ساخاروف دانشمند هستهای شوروی و برنده جایزه صلح نوبل را واداشت تا در پایان کار بنویسد:
«قدرت اتم یا توان اعزام چندصدهزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچکدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست! آنهم وقتی که مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه میتوانند آزادانه از رویاها و ایدههای خود بگویند... نیکبختی بشر با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و در تلاش برای اهدافی در خور آدمیت»
شاید همین ضرورت است که مولوی معتقد است، آدمی پیش از دست بردن به خاک برای تبدیل به طلا (تحقق ممکنها از ناممکنها) باید به کمال و شرافت خود بپردازد وگرنه نتیجه فاجعه بار خواهد بود:
کاملی گر خاک گیرد، زر شود
ناقص ار زَر بُرد، خاکستر شود
چندانکه ثعالبی هم در لطائف المعارف چنین روایت کرد:
اسکندر شبی به بستان رفت و به سرداران خود، ستارهها را نشان میداد و به جهل، احوال آن میگفت. ناگاه در چاهی افتاد چون بیرون آمد گفت: هرکه گردن به نادانی به آسمان برافرازد، خدای او را به جهل از حال زمین مبتلا سازد!
تو کار زمین را نکو ساختی
که بر آسمان نیز پرداختی؟
روحش شاد
✍🏻 #سهند_ایرانمهر#شاه_فرتوت_ابریقستان@Oldkingofebrighestan