شاه فرتوت ابریقستان

#مهاجرت
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
بماند برای فردا...
بیاد مظلومان پرواز ۷۵۲
ـــــــــــــــ

هر کس برای "فردا" آرزوهایی دارد.
یکی دلش می‌خواهد بی هیچ ترسی شیک‌ترین لباس‌های مورد علاقه‌اش را بپوشد بیاید بیرون.
یکی دلش می‌خواهد کنسرتی برود تا نیمه شب آنقدر دست بزند و برقصد تا خسته شود.
یکی می‌خواهد در آرامش فردا بنشیند شعرهایش را بنویسد، بدون ترس از #سانسور.

یکی می‌خواهد فردا که شد، برود مسجد، نمازش را که خواند، بیاید بیرون و فریاد بزند آهای مردم! دیدید نماز من و مسجد من و دین من، هیچ مزاحمتی برای شما نداشت! دیدید من برای دنیا نماز نخواندم!
یکی آرزویش است فردا که شد برود به خانواده شهدا سر بزند، دست پدران و مادر‌ان‌شان را ببوسد، برای‌شان گل ببرد، و صادقانه بگوید ما صدقه سر فرزندان شما زنده‌ایم و آزاد. ما فرزندان شماییم.

یکی می‌گوید من فردا سر کارِ مورد علاقه‌ام خواهم رفت. استعدادهایم را نمایش خواهم داد. من از موفق‌ترین دانشمندان جهان خواهم شد.
آن یکی می‌خواهد بشود مترجم. آن‌همه گردشگر خارجی بدون راهنما گم نشوند.
ببردشان تخت جمشید، نقش جهان، سواحل جنوب، شرق، غرب، شمال، تا دهان‌شان باز بماند از زیبایی‌ها و تاریخ‌مان، از مردم خوش‌قلب‌مان.
یکی دوست دارد فردا برود روستاها و شهرها به مردم یاد بدهد حفظ محیط زیست چقدر ساده است، و چقدر خوبست.
اکیپ راه بیندازد بروند روستاهای دور برای کودکان کلاس بگذارند، پزشک ببرند برای مردم نیازمند، همه خیرخواهانه.
و اصلا نترسند کسی به آنها گیر بدهد مجوزشان کجاست، نکند جاسوسند. اقدام‌شان علیه امنیت است!

دوستم گفته کلی مؤسسات علمی می‌شناسد، بدانند می‌شود، می‌آیند ایران، با هزاران امکانات، آموزش کشاورزی مدرن، صنعت پیشرفته، جذب استعدادهای درخشان برای استفاده دنیا.
کافیست بدانند به جرم "خارجی بودن" در مظان اتهام نیستند!

حتما پسر و دخترم فردا می‌گویند #مهاجرت چیست، وقتی اینترنت آزاد، همۀ دنیا را به هم وصل کرده. من برای دیدن دنیا و‌ گردش سفر می‌روم، برای کسب علم می‌روم، اما کجا می‌شود ایران؟

هر کس برای فردا نقشه‌ها می‌کشد. هر چند نگوید. هر چند به روی خودش نیاورد. هر چند در دلش نگه دارد.

من هم آرزویی دارم...
من هم دلم چیزهایی می‌خواهد
دلم می‌خواهد فردا بتوانم از میان اسناد معتبر بفهمم آن‌که ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ دستور شلیک به هواپیمای جوانان نخبه را داد، در دلش چه بود. و چطور دلش آمد...
چطور توانست آن را به زبان بیاورد؟
دلم می‌خواهد بدانم آن سه روزی که دروغ گفتند هواپیما نقص فنی داشته، با آنکه خودشان زده بودندش، نه با یک موشک با موشک‌ها، در سرشان چه می‌گذشت؟

آنها که می‌دانستند ده‌ها زوج جوان داخل هواپیمایند، بعضی تازه ازدواج کرده، بعضی با جنینی در شکم، کودکانی هستند با هزاران نقشه برای آینده‌شان، چطور دل‌شان آمد اجازه دهند، با هر هدفی، هر هدفی، ولو مقدس، هواپیما سرنگون شود.

دلم می‌خواهد فردا بدانم، اثبات هم می‌کردند، آمریکا باعث سقوط هواپیما شده، اسرائیل باعثش شده، همه هم دروغ‌شان را باور می‌کردند... چطور از جنازه‌های سوخته آن همه زیبارو خجالت نمی‌کشیدند. با وجدان‌شان چه کردند.

دلم می‌خواهد در آینده بدانم آنکه دستور داد لودر برود تمام آثار سقوط هواپیما را جمع کند، چه فکر کرده بود، بعدش با کلکسیون‌های عروسی زوج‌ها چه کرد، با عروسک‌های بچه‌ها، با آن همه یادگاری‌هایشان...

من هم آرزوهایی دارم.
من زنده‌ام با آرزوهایم.
دلم می‌خواهد بدانم آنها که به نظرشان رسید چیزی نشده، آنها که حتی حاضر نشدند عذرخواهی رسمی کنند، آنها که استعفا هم ندادند، محاکمه به جای خود...
آیا فیلم عروسی زوج‌های جوانی را که کشتند را دیدند؟
پرسیدند سه سال گذشت، دادگاه صوری علنی هم که تشکیل نشد، به دل خانواده‌ها التیام کوچکی گذاشته نشد، با چه رویی ادامه دهیم.
آخر چطور خجالت نکشیدند.
از زنده بودن‌شان...

خدا کند فردا اسنادش همه منتشر شوند.
هم اسناد سال ۶۷، هم اسناد ۶۸، هم ۷۸، هم ۸۸، هم ۹۶، هم ۹۸، هم مرگ و میر بی‌واکسنی #کرونا، هم لیست اموال دزدان بیت‌المال، هم حقایق سال ۱۴۰۱، هم پشت پرده زندان‌ها، هم پشت پرده بی‌ارزش شدن ریال و فقر مردم
و هم پشت پرده سقوط هواپیمای آن‌همه بیگناه.

دلم می‌خواهد آن روز ببینم
آنها که ادای خدا بودن را در می‌آورند
چه حالی پیدا می‌کنند؟
آنها که می‌گویند ما مجری #عدالت علی هستیم
چه شکلی می‌شوند!
آنها که مقصر همه بدبختی‌های مردم را
اسرائیل و آمریکا و اروپا نام نهادند
در برابر مردم
چطور خواهند ایستاد؟

غمی که با سقوط هواپیمای نخبه‌ها در دل ایرانیان جای گرفت
مگر از دل می‌رود!؟
من می‌دانم فردای نزدیکی همۀ حقایق روشن خواهند شد.
و تاریخ تنها حقایق را خواهد نوشت.
و خواهد نوشت چه کسانی هیچ رحمی نداشتند!
هیچ رحمی...

https://t.me/ghomeishi3/2242

✍🏼 #رحیم_قمیشی
پیوست: مراسم عروسی پونه و آرش
یک هفته مانده به پرواز ۷۵۲
و خداحافظی‌شان برای همیشه
‍‍ به بهانهٔ ۱۸ دسامبر، روز جهانی مهاجرت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد از هزار سال #مهاجرت، هنوز موقع انگلیسی نوشتن، علامت سوال را برعکس و "فارسی‌طور" و رو به راست می‌نویسم!
دست خودم نیست. امروز بالاخره رئیسم نتواست جلوی خودش را بگیرد. بهم گفت:
«تو مشکلت چیه؟ چرا موقع سوال کردن، پشتت رو می‌کنی؟».
خب راست می‌گفت. انگار خجالت بکشم و رویم را بکنم سمت دیوار و سوال کنم. البته مشکلم فقط علامت سوال نیست. کلا من از راست به چپ فکر می‌کنم و حرف می‌زنم و می‌نویسم.
کلا ملات دانش زبان انگلیسی من، فارسی است. درست انگار آدم بخواهد با عدس، شیربرنج درست کند!
کتاب‌ها را هم هنوز از سمت راست ورق می‌زنم و هنوز وقتی می‌خواهم به کسی بگویم که صبر کن، ناخودآگاه به فارسی می‌گویم "وایسا".
بدتر از همه اینکه کیبورد فارسی روی کامپیوترم دارم و هر از چند گاهی برای همکارهایم کلمات فارسی نامفهومی را به اشتباه ایمیل می‌کنم!
هر بار هم فکر می‌کنند که نامهٔ تهدیدآمیز از #ملاعمر گرفته‌اند و کرک و پرشان می‌ریزد. بعد من از پشت میزم داد می‌زنم که منم، نترسید...

امروز هجدهم دسامبر است. روز جهانی مهاجرت. گمان کنم قدیم‌ها هیچکس فکر نمی‌کرد زمانی برسد که تعداد مهاجران دنیا آن‌قدر زیاد بشود، تا یک روز را اختصاص بدهند به آن‌ها. مثل روز مادر. روز پدر. روز کارگر. روز مهاجرت!
دقیقا هم نمی‌دانم این روز را باید تبریک گفت، فحش داد یا به آن خندید؟ یا کلا حواله داد به برگ چغندر. گمانم بسته به نوع مهاجرت است. این‌که آدم با پای خودش مهاجرت کند یا با اردنگی کس دیگری مجبور به مهاجرت شود. یا اینکه کلا جهت تنوع بوده. به هر حال این‌ها مهم نیست. فقط امید باید داشت روزی بیاید که آدم‌ها در انتخاب محل سکونتشان مختار باشند. البته فعلا باید حکومت‌ها را قانع کنیم که اجازه بدهند تا انسان‌ها روی دین و رنگ و لهجه و مو و لباس و شادی و غم و ورزش و تفریح و ماریجوانا و ازدواج و جنسیت و باقی اصول اولیه تمدن، خودشان تصمیم بگیرند.
گمانم اگر قانع شدند، دیگر روز جهانی مهاجرت را می‌توانیم از تقویم خط بزنیم و هجدهم دسامبر را بدهیم به یک اتفاق دیگری. مثلا روز جهانی آزادی. یا روز جهانی تنبان. یا روز جهانی قلیون دو سیب. یا حتی روز جهانی کلم‌پلو.
به امید آن روز.

#فهیم_عطار

پ.ن.
ایران جزء ده کشوریست که به خاطر شرایط مبهمش، بیشترین آمار مهاجرت مخصوصا مهاجرت نیروی ماهر و متخصص را دارد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
می‌دانید؟
تووی قاتل‌ها هم قاتل شریف و باوجدان پیدا می‌شود. تووی آدمکش‌ها هم یکی پیدا می‌شود که حتی به قربانی‌اش پیش از کشتن، رحم می‌کند؛ کمی آبش می‌دهد، از او می‌خواهد چشم‌هایش را ببندد، وصیتش را می‌پرسد، طوری شلیک می‌کند که زیاد جان نکَند و در دم بمیرد؛ روی جنازه‌اش ملحفه‌ی سفید می‌کشد.

شما حتی قاتل خوبی نیستید و من از دیروز دارم فکر می‌کنم اگر هدفتان، نبودن ماست که ما داریم خودمان نیست می‌شویم؛ یا با #مهاجرت، یا با دود نشسته بر گلو، یا با #فقر، یا با غصه و...
این شادی‌های کوچک را چرا دریغ می‌کنید از ما؟ از ما که مدتهاست دلخوشیم بازار رشت را، سایبان‌های رنگی روی بساط پرتقال و باقلا را، رقص سرخوشانهٔ پیرمرد را از قاب گوشی‌هایمان ببینیم و چند لحظه لبخند بیاید روی لبمان و یادمان برود داریم می‌میریم پیش از آنکه باید بمیریم...

از دیروز دارم فکر می‌کنم به مجرمانه بودن شادی از نگاه شما، به بسته شدن صفحه‌ پیرمردی که می‌خواند و می‌رقصید؛ به کشته شدن شور آدم‌هایی که اطرافش دست می‌زدند؛ به خاموش شدن ذوق آدم‌هایی که ما باشیم؛ دور از شادی، شاد از شادمانی دیگران.

با ما چرا لج می‌کنید؟ با همین لبخندِ چندلحظه‌ای چرا دشمنید؟

"محتوای مجرمانه" یافته‌اید؟ قطب‌نمایتان خراب نشده آیا؟ اشتباه نیامده‌اید بازار رشت؟ نباید بروید جای دیگر؟ کمی آن‌طرف‌تر مثلا، به مجلس چای و دلار قوادهای پسِ دَرنشین حرامی...
زندگی هیچ، ما سزاوار مرگ بهتری هستیم! مرگی که پیش از آنکه بیاید، کمی، فقط کمی زندگی کرده باشیم.
انار زندگی‌هایمان را درست نچلانده‌ایم ما، طعم زندگی را نچشیده‌ایم، خوب نخندیده‌ایم، خوب ندویده‌ایم، خوب نرقصیده‌ایم...
اگر زندگی نکرده باشیم، درست‌وحسابی هم نمی‌میریم، دستمان می‌ماند بیرون از گور، در طلب آنچه نخورده قی کرده‌ایم.
ما سزاوار مرگی هستیم که وقتی بیاید خیالمان راحت باشد از زندگی جز تفاله‌ای نگذاشته‌ایم.

✍🏼 #سودابه_فرضی‌پور

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
#انسیه_خزعلی معاون رئیس‌جمهور در امور زنان و خانواده، با حضور در جمع دختران بسیجی، با بیان اینکه یکی از دغدغه‌های ما این است که مدارس مختلط نداشته باشیم، گفت:
به دلیل کمبود امکانات در برخی روستاها، متاسفانه مدارس مختلط داریم!

پ.ن.
خوب شد جنس دغدغه‌هایتان را با صدای بلند اعلام کردید سرکارخانم! در غیر اینصورت گمان می‌رفت دغدغه شما باید آمار دانش‌آموزانی باشد که ترک تحصیل می‌کنند یا آنها که پا به دانشگاه نگذاشته برای #مهاجرت به هر در و دیواری می‌زنند!

#شب_و_روزگار_خوش
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
فایننشال تایمز در گزارشی با عنوان فرار مغزها، نوشت:
ایران با افزایش ۱۴۱ درصدی، سریع‌ترین رشد #مهاجرت را در ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ داشته است.

این رقم از ۴۸ هزار نفر در سال ۲۰۲۰ به ۱۱۵ هزار نفر در ۲۰۲۱ رسیده و ایران به مرحله مهاجرت دسته جمعی کنترل نشده رسیده است!

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
خیلیها #مهاجرت کرده و رفته‌اند یا می‌خواهند بروند؛ چون فکر می‌کنند در ایران هیچ چیزی تغییر نکرده و نخواهد کرد.
ولی یک چیز مهم تغییر کرده است:
ذائقهٔ ایران!

پدر من خورشت بامیه دوست ندارد و  کسی نتوانسته نظرش را نسبت به بامیه عوض کند.
می‌گویند در ذائقه مجادله نیست و ذائقه عوض نمی‌شود مگر اتفاق خاصی بیفتد مثل اتفاقی که برای ذائقه موسیقیایی من افتاد.
برای سالها من تنها از موسیقی سنتی لذت می‌بردم تا اینکه در دوران سربازی وقتی بعد از بیست روز محرومیت مطلق موسیقیایی، مرخصی گرفتم و سوار تاکسی شدم،همه چیز ناگهان زیر و رو شد.
راننده آهنگ پاپ گذاشته بود و مغز من در آن لحظه آن صدای خاص را بلعید و مزه کرد و ناگهان دروازه جدیدی برای لذت بردن از موسیقی پاپ به روی مغزم باز شد.
بعد از آن لحظه، دیگر ذائقه من عوض شده بود.

سی سال پیش در ایران کسی پیتزا نمی‌خورد. غذای خوب، کباب بود تا اینکه کم‌کم پیتزا خوردن تبدیل به مُد روز شد و البته این اتفاق بی‌حکمت هم نبود؛ چون پیتزا از ترکیب زیرکانهٔ چند چیز خیلی خوشمزه مثل گوشت و چربی و نان و نمک ساخته شده بود؛ پس کم‌کم پیتزا ذائقه ها را عوض کرد و پیر و جوان عاشق این غذا شدند بدون اینکه روح ایتالیا از این تغییر خبر داشته باشد.

می‌گویند دستگاه تبلیغاتی سرمایه داری ایده‌آل‌های غربی‌اش را به همه جهان تحمیل کرده و به همین علت است که چیزهای غربی از جمله غذا و فرهنگ غربی خیلی بیشتر از غذا و فرهنگ هندی یا چینی طرفدار دارند!
ولی اگر پیتزا اینقدر خوشمزه نبود، آیا باز هم مُد میشد؟
"پینکر" می‌گوید ایده‌ها و ایده‌الهای نظام سرمایه‌داری جهانگیر شده‌اند چون این نظام برای شناخت ذائقه مردم و فراهم کردن چیزی که مورد پسندشان باشد، بیش از هر نظام دیگری مهارت دارد.
سرمایه‌داری عاشق مردم نیست؛ عاشق کشف ذائقه مردمست چون همین مردمند که محصولاتش را باید بخرند تا سود کند.
سرمایه‌داری، موسیقی رپ را از میان موسیقی‌های قبیله‌ای آفریقا کشف کرد و رشد داد و مُد کرد و به همه دنیا فروخت و سود خوبی هم کرد چون در پیدا کردن موسیقی‌ای که به ذائقه همه جوان‌های دنیا خوش بیاید مهارت داشت.
پیتزا مُد شد نه چون چینی نبود و ایتالیایی بود بلکه چون خوشمزه بود و مثل موسیقی رپ و صدها چیز غربی دیگر ذائقه ها را تغییر داد.

#اینترنت هم توطئه امپریالیسم نبود بلکه ابزاری بود که آنقدر عالی کار می‌کرد که حتی یک طالبان هم نمی‌توانست ازآن صرف نظر کند.
هیپی‌گری در دهه هفتاد مد شد ولی بی‌بندوباری آن به ذائقه‌ها خوش نیامد پس در همان غرب هم منقرض شد.
همانطور که در این تابستان داغ بدون گشت ارشاد هیچ کس درایران لخت به خیابان نیامد.
ذائقه‌ها و ارزشها اگر به طبع مردم خوش آیند، جا می‌افتند و اگر از چشمشان بیفتند، کنار گذاشته و جایگزین می‌شوند و هیچ ابَرحکمران یا سرمایه‌داری نمی‌تواند به جنگ آنها برود...
پنجاه سال پیش در اروپا مد نبود کسی به زجر گوساله‌ای که دارد گوشت سرخ شده‌اش را به نیش می‌کشد فکر کند؛ ولی حالا گیاهخواری درحال تبدیل شدن به یک ذائقه فراگیرست تا حدی که شاید نوه‌های ما روزی ازین که ما حیوانات واقعی را به دندان می‌کشیدیم، چندششان شود؛ همانطور که امروزه مابرخلاف اجدادمان گنجشکهای حیات را به سیخ نمی‌کشیم.
چهل سال پیش شعار "یا روسری یا توسری" گرچه شعار حکومت بود، ولی به ذائقه پدران ما هم جورِ می‌آمد! درواقع حکومت این ذائقه را اختراع نکرد بلکه فقط بر موجش سوار شد.
"زن زندگی آزادی"  مُد شد و سپس خیلی زود به ذائقه ها خوش نشست چون مردم به جای مرگ بر این و آن ، زندگی کردن و زنانه بودن و آزاد بودن را بیشتر می‌پسندیدند.

‌حالا این شعار ذائقه‌ای فراگیرست که جهان هم آن را پسندیده و حتی سرودش را زیر لب زمزمه کرده است. همان جهان سرمایه‌داری که در پیدا کردن چیزهایی که به ذائقه همه خوب بیاید مهارت دارد.
و نتیجه چنین تغییر ذائقه‌ای بسیار فراتر از تغییراتی ست که با هزار #انقلاب ممکن است رخ دهد.
تا همین چندسال قبل دخترها بیش از اینکه از سوار شدن به ون‌های ارشاد بترسند، از پدرهایی که پشت در وزرا، منتظرشان بودند می‌ترسیدند؛ ولی حالا همه چیز عوض شده است و خواهد شد حتی اگر گشت خیابانی و مغز حاکمان عوض نشود! زیرا با تغییر ذائقه‌ها گشتهای خانگی و افکار پدرسالارانه مجبورند که تغییر کنند.
آنها که فکر می‌کنند می‌توان ذائقه #حجاب را به چهل سال پیش برگرداند، اگر راست می‌گویند اول سعی کنند پیتزافروشی‌ها را جمع کنند.
دستور دادن به نسل جدید برای اینکه مطابق ذائقه‌های فرهنگی صدسال پیش زندگی کند، مثل اینست که من به پدرم دستور دهم که باید به خوشمزه بودن بامیه ایمان بیاورد!
اگر از ایران می‌روید چون فکر می‌کنید چیزی عوض نشده صبر کنید!
چیز مهمی عوض شده! چیزی به مهمی مزهٔ زندگی!
اگر بمانید آن را خواهید چشید.

#رضا_ابوتراب
https://t.center/oldkingofebrighestan
چرا اخراج استادان منتقد برای نظام سیاسی زیان بار است؟

بالاخره پس از اخراج یا تعلیق علی سرزعیم، امیر مازیار و آرش رئیسی‌نژاد نوبت به حسن باقری‌نیا، مهدی خویی و علی شریفی زارچی رسید تا از تدریس در دانشگاه محروم شوند. بخشی از لیستی بلند بالا که فقط در همین دو سال اخیر حدود شصت نفر از استادان دانشگاه را در خود جای داده است.

فارغ از تفاوتهای جزئی در بهانه‌هایی که برای حاشیه‌نشینی این استادان گرفته شد، شباهت مشترک میان همگی عبارت از دغدغه‌مند بودن‌، حضور در حوزه عمومی، تلاش برای پیوند زدن آکادمی با جامعه، و هشدار به سیاستگذاران برای اصلاح رویه‌های حکمرانی می‌باشد. حال شاید بتوان برخی دلایل چنین اخراجهایی را به شرح زیر فهرست کرد:

◀️ نگاه بدبینانه حکومت نسبت به علوم انسانی متعارف جهانی و تلاش برای رونق بخشیدن به بدیل اسلامی آن

◀️ تلاش برای قطع ارتباط استادان الهام‌بخش و دگراندیش با دانشجویان

◀️ هدف‌گذاری برای جایگزینی استادان منتقد با مدرسان وفادار به نظام سیاسی

◀️ تلاش برای پرهزینه کردن فعالیتهای تاثیر‌گذار استادان در حوزه عمومی

◀️ در این میان اما برخی از واقعیتهای دورمانده از چشم مسئولان می‌تواند موجبات ناکامی این پروژه سیاسی را فراهم آورد؛ انتقال مرجعیت اجتماعی از آکادمی به موسسات مطالعاتی غیر دولتی، نارضایتی فزاینده دانشجویان از بی‌عملی دانشگاه در قبال تحولات اجتماعی، گسترش ناامیدی از اصلاح پذیری سیستم و در نهایت پولاریزه شدن فضای سیاسی کشور میان موافقان و مخالفان نظام سیاسی موجود!

◀️ بدیهی است که حضور استادان منتقد در دانشگاه ها می‌تواند با تعدیل رادیکالیسم ظهور یافته در میان دانشجویان، فراهم آوردن امکانی برای گفتگوی میان جامعه و حکومت، امیدآفرینی نسبت به انجام برخی تغییرات کوچک، کاهش #مهاجرت نخبگان، ایجاد دغدغه‌مندی نسبت به آینده ایران و تمرکز یافتن بر چرایی توسعه نیافتگی به مثابه خطیرترین مسئله امروز کشور به تحقق یافتن ایران پایدار در میانه درگیری با بحرانهای متعدد کنونی کمک شایانی نماید!

◀️ نکته پایانی: قدرت سیاسی همزمان مانند بهمن، انباشتی و همچون شراب، سکر آور است. همین امر موجب می‌شود که بسیاری از پیامدهای تصمیمات ایدئولوژیک، سیاست‌زده و غیر کارشناسی مورد سنجش قرار نگیرند. وجود استادان منتقد در دانشگاه ها نه تنها می‌تواند نمایشی از هاضمه فراخ نظام سیاسی تلقی شود، بلکه با دامن زدن به نوعی گفتگوی انتقادی میان دانشگاه و حکومت، این امکان را فراهم می‌آورد که راهکارهایی را برای اصلاح یا بهبود آیین حکمرانی پیشنهاد کند.
افسوس اما اینجاست که عینک نزدیک‌بین مسئولان، به آنها مجالی برای دیدن چشم‌اندازهای وسیع‌تر را نمی‌بخشد!

✍🏼 #مهران_صولتی

https://t.center/oldkingofebrighestan

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
آنچه مردم از "قله" دیدند قله فقر، چپاول و سرکوب بود و نتیجه آن مهاجرت نخبگان

قله‌های ثروت و قدرت هم نصیب سرداران سپاه شد!


آقای #خامنه‌ای در آخرین سخنرانی خود در دیدار با فرماندهان #سپاه از رسیدن جمهوری اسلامی به قله‌ها سخن گفت...
بلافاصله یاد سخنرانی سال گذشته ایشان افتادم که گفته بود: با آمدن دولت #رئیسی امید و اطمینان به مردم بازگشته است. #محمدحسین_کریمی‌پور بلافاصله توییت زده بود که این حرف رهبر را در مترو با صدای بلند بخوانید و واکنش مردم را ببینید!
در مورد ادعای رسیدن به قله‌ها هم باید همین کار را کرد و واکنش مردم کف خیابان و بازار را دید و نه تایید و تکبیر سرداران سپاه را که خود و سردارزاده‌هایشان البته به قله‌های ثروت و قدرت دست یافته‌اند و ایران را در تیول خویش در همه ابعاد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و ... گرفته‌اند.
آنچه مردم عادی و خارج از قدرت از قله‌های دست یافته #جمهوری_اسلامی می‌فهمند، قله‌های #فقر و فلاکت و ناکارآمدی و چپاول و استبداد و سرکوب است که یکی از نتایج آن امواج #مهاجرت و بلکه فرار نخبگان از ایران است.
البته گویا اخیرا سپاه برای جبران مهاجرت ایرانیان نخبه چاره‌ای اندیشیده و آن، باز کردن مرزها برای ورود سمپاتهای #طالبان به ایران است که روزانه به هزاران تن می‌رسد.
بر اساس این روند ظاهرا قلهٔ قله‌های حاکمیت یکدست ولایی و انقلابی، طالبانی کردن ایران در همه ابعاد و اتحاد نانوشته استراتژیک با حکومت تنها و منزوی طالبان برای جبران انزوا و تنهایی خود در منطقه و جهان است.

✍🏼 #مهدی_نصیری

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
🔷دفن شدن زیر زمین؛ زیر پوست جامعه چه می‌گذرد؟‏

✍️ #محسن_جلال‌پور

یکی دو ماه پس از اعتراضات اجتماعی سال ۱۴۰۱، با یکی از دوستان بحثی مفصل درباره آینده جامعه و #اقتصاد ایران داشتیم.
آن روز تلقی ما این بود که بخش کوچکی از سیاستمداران که فرمان قدرت را در اختیار دارند، هرگز حاضر نمی‌شوند پیام تحولات جامعه را بشنوند. پیش‌بینی این بود که با این روند، به احتمال زیاد بخش بزرگی از جامعه که در چند دهه گذشته انتخاب‌ها و کنش‌هایش سیاسی نبوده، به سمت سرخوردگی بیشتر می‌رود و امورات خود را جدا از دستورات رسمی و بایسته‌های سیاسی پیش می‌برد.

اساتید سرشناس در این زمینه پیش‌بینی‌های دقیقی داشتند. #ابراهیم_فیاض احتمال افزایش خودکشی را پیش‌بینی کرد!
#علینقی_مشایخی تشدید #مهاجرت و #مسعود_نیلی سرخوردگی جوانان را متحمل دانستند و #محمدمهدی_بهکیش از احتمال زیرزمینی شدن سیاست سخن گفت.
#محمد_فاضلی و #عباس_عبدی هم درباره تشدید شکاف میان حاکمیت و مردم ابراز نگرانی کردند.

اکنون به نظر می‌رسد همه آن پیش‌بینی‌ها به شکلی در حال محقق شدن است!
جوانان سرخورده، ناامید و بی‌انگیزه شده‌اند، مهاجرت به اوج رسیده، پیرمردها دوست دارند زودتر از دنیا بروند و جوانان سرخورده، ناامید از اصلاح و ترمیم خرابی‌ها، مسیر خود را از سیاست‌های رسمی جدا کرده‌اند.

این روزها آن‌چه در خیابان‌های رسمی می‌بینیم، در کوچه‌های غیر رسمی مشاهده نمی‌کنیم. همان‌ها که در محیط‌های رسمی، مبادی برخی آداب و بایسته‌های سیاسی و مذهبی هستند، در کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها، زندگی دیگری دارند و به شکلی دیگر سخن می‌گویند.

قبلا آدم‌ها دو نوع زندگی داشتند که یکی رسمی بود و دیگری غیر رسمی. یعنی در محیط‌های رسمی و اداری سعی می‌کردند حداقل استانداردهای حکومتی را رعایت کنند؛ اما در زندگی شخصی، رویه‌های مورد علاقه خود را دنبال می‌کردند. یعنی زندگی روز و شب‌شان کاملا متفاوت بود.

این رویه چند دهه ادامه داشت؛ اما امروز مخفی‌کاری‌های فردی به مخفی‌کاری‌های جمعی تبدیل شده است. یعنی اگر تا دیروز آدم‌ها زندگی شخصی خود را از چشمان حکومت دور نگه می‌داشتند، امروز فعالیت‌های گروهی و اجتماعی خود را از چشم حکومت دور نگه می‌دارند. نمونه این اتفاق را در موسیقی به وضوح مشاهده می‌کنیم. محدودیت‌های زیاد باعث شکل‌گیری موسیقی زیرزمینی شد و آثار تولید شده به طرق مختلف به گوش مردم رسید.

بعدها جوانانی که سال‌ها در بازار غیر رسمی فعالیت می‌کردند، ویدئوها و کلیپ‌های زیادی در داخل کشور تولید کردند که از طریق ده‌ها شبکه ماهواره‌ای پخش شد. وزارت ارشاد که حیطه نظارت خود را هر روز محدود می‌دید، به دادن مجوز رسمی برای انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت بسنده کرد؛ اما همین محدودیت هم دیگر کاربرد ندارد و این روزها در اغلب ساختمان‌های بزرگ که سالن اجتماعات دارند، کنسرت‌هایی برگزار می‌شود که دور از چشم ناظران ارشاد است. بنابراین امروز دیگر کاری از دست سیاستگذار این حوزه برنمی‌آید و جوانان علاقه‌مند هم، زیرزمین بازاری تشکیل داده‌اند که دست مقام رسمی به آن نمی‌رسد.

این روند کم‌کم به سینما و تئاتر کشیده شده و شنیده‌ام؛ گروه‌های زیرزمینی موسیقی و تئاتر تشکیل شده و مثل دهه ۲۰ و ۳۰ انجمن‌های مخفی هنری و سیاسی در حال شکل‌گیری است.

یکی از دوستان دعوتنامه یک گروه تئاتر زیرزمینی را نشانم داد که قرار است در سالن اجتماعات یکی از ساختمان‌های مسکونی نمایشنامه‌ای را اجرا کنند. دیگری هم درباره برگزاری یک کنسرت به شیوه‌ای مشابه برایم نوشت.

پیش از این کالاهای ممنوعه مثل مشروبات الکلی و مواد مخدر، بازار زیرزمینی داشت اما امروز فعالیت‌های عادی هنری و گعده‌های سیاسی و اجتماعی هم دور از چشم حکومت برگزار می‌شود.

تاریخ به ما می‌گوید که این اتفاقات نشانه خوبی برای حکمرانی نیست!
در شوروی، پیش از آن‌که همه چیز به هم بریزد، بازارهای غیر رسمی زیادی شکل گرفته بودند. بازارهایی که در واکنش به محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها به وجود آمده بودند و حکومت مرکزی هرچه تلاش کرد موفق به برچیدن آنها نشد.

شاید بخش عمده مشکلات ما هم ناشی از این باشد که بخش کوچکی از سیاستمداران که فرمان قدرت را در اختیار دارند، حاضر نمی‌شوند پیام تحولات جامعه را بشنوند. آنها می‌دانند زیر پوست جامعه چه می‌گذرد؟‏

https://t.center/oldkingofebrighestan

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
یکم جولای، "روز ملی کانادا"ست.
همون کانادایی که نصف دوستهام رو خورد!
دوستی ساکن اونجا نوشته:
امروز با دو دوست ایرانی ساکن #کانادا در مسیری طولانی همسفر بودیم. یکی ۳۵ساله بود و تنها ۳۵روز بود به کانادا اومده بود؛ دیگری ۳۵سال پیش در ۲٠سالگی به کانادا #مهاجرت کرده بود.
هر دو دنبال کننده اخبار ایران بودند و بحث آنان درباره مردم ایران و کشور کانادا برای من که در سکوت رانندگی می‌کردم بسیار جالب بود.
دوستی که تازه وارد بود و تنها ۳۵روز بود مقیم کانادا بود، آینده خودش و خانواده‌اش را در مهاجرت به کانادا می‌دانست. او به هدفش که مهاجرت بود رسیده بود و شاهد مقصود، یعنی کانادا را درآغوش داشت. به گفته وی این مهاجرت قرار است آینده او و فرزند خردسالش را تامین کند! و پس از این مهاجرت، خیالش از بابت فرزندش و نحوه بزرگ شدنش راحت است! او بگونه‌ای صحبت می‌کرد که گویی با مهاجرت به هدفش رسیده است و بقیه راه سهل و راحت است!
دیگری که ۳۵سال بود ساکن کانادا بود، هنوز درگیر دهه شصت بود. خاطراتش از تهران، حکومت و مردم مربوط به ۳۵سال پیش بود.
به گفته او، دروغگوها و کلاهبردارها موفق شدند که مردم را هم دروغگو و کلاهبردار کنند. از دید او اغلب ایرانیان جدیدالورود، غیر قابل اعتماد بودند و تنها به ایرانی-کانادایی‌هایی می‌توانست اعتماد کند که بیش از ۳٠سال پیش وارد کانادا شده‌اند!
او می‌گفت فرهنگ جدید ایران را نمی‌شناسد و اگر امروز به تهران برود، تنها کلمات فارسی دیگران را خواهد فهمید و نه منظور آنان را که در پشت آن کلمات مخفی شده است...

#علیرضا_بانک
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
بماند برای فردا...
بیاد مظلومان پرواز ۷۵۲
ـــــــــــــــ

هر کس برای "فردا" آرزوهایی دارد.
یکی دلش می‌خواهد بی هیچ ترسی شیک‌ترین لباس‌های مورد علاقه‌اش را بپوشد بیاید بیرون.
یکی دلش می‌خواهد کنسرتی برود تا نیمه شب آنقدر دست بزند و برقصد تا خسته شود.
یکی می‌خواهد در آرامش فردا بنشیند شعرهایش را بنویسد، بدون ترس از #سانسور.

یکی می‌خواهد فردا که شد، برود مسجد، نمازش را که خواند، بیاید بیرون و فریاد بزند آهای مردم! دیدید نماز من و مسجد من و دین من، هیچ مزاحمتی برای شما نداشت! دیدید من برای دنیا نماز نخواندم!
یکی آرزویش است فردا که شد برود به خانواده شهدا سر بزند، دست پدران و مادر‌ان‌شان را ببوسد، برای‌شان گل ببرد، و صادقانه بگوید ما صدقه سر فرزندان شما زنده‌ایم و آزاد. ما فرزندان شماییم.

یکی می‌گوید من فردا سر کارِ مورد علاقه‌ام خواهم رفت. استعدادهایم را نمایش خواهم داد. من از موفق‌ترین دانشمندان جهان خواهم شد.
آن یکی می‌خواهد بشود مترجم. آن‌همه گردشگر خارجی بدون راهنما گم نشوند.
ببردشان تخت جمشید، نقش جهان، سواحل جنوب، شرق، غرب، شمال، تا دهان‌شان باز بماند از زیبایی‌ها و تاریخ‌مان، از مردم خوش‌قلب‌مان.
یکی دوست دارد فردا برود روستاها و شهرها به مردم یاد بدهد حفظ محیط زیست چقدر ساده است، و چقدر خوبست.
اکیپ راه بیندازد بروند روستاهای دور برای کودکان کلاس بگذارند، پزشک ببرند برای مردم نیازمند، همه خیرخواهانه.
و اصلا نترسند کسی به آنها گیر بدهد مجوزشان کجاست، نکند جاسوسند. اقدام‌شان علیه امنیت است!

دوستم گفته کلی مؤسسات علمی می‌شناسد، بدانند می‌شود، می‌آیند ایران، با هزاران امکانات، آموزش کشاورزی مدرن، صنعت پیشرفته، جذب استعدادهای درخشان برای استفاده دنیا.
کافیست بدانند به جرم "خارجی بودن" در مظان اتهام نیستند!

حتما پسر و دخترم فردا می‌گویند #مهاجرت چیست، وقتی اینترنت آزاد، همۀ دنیا را به هم وصل کرده. من برای دیدن دنیا و‌ گردش سفر می‌روم، برای کسب علم می‌روم، اما کجا می‌شود ایران؟

هر کس برای فردا نقشه‌ها می‌کشد. هر چند نگوید. هر چند به روی خودش نیاورد. هر چند در دلش نگه دارد.

من هم آرزویی دارم...
من هم دلم چیزهایی می‌خواهد
دلم می‌خواهد فردا بتوانم از میان اسناد معتبر بفهمم آن‌که ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ دستور شلیک به هواپیمای جوانان نخبه را داد، در دلش چه بود. و چطور دلش آمد...
چطور توانست آن را به زبان بیاورد؟
دلم می‌خواهد بدانم آن سه روزی که دروغ گفتند هواپیما نقص فنی داشته، با آنکه خودشان زده بودندش، نه با یک موشک با موشک‌ها، در سرشان چه می‌گذشت؟

آنها که می‌دانستند ده‌ها زوج جوان داخل هواپیمایند، بعضی تازه ازدواج کرده، بعضی با جنینی در شکم، کودکانی هستند با هزاران نقشه برای آینده‌شان، چطور دل‌شان آمد اجازه دهند، با هر هدفی، هر هدفی، ولو مقدس، هواپیما سرنگون شود.

دلم می‌خواهد فردا بدانم، اثبات هم می‌کردند، آمریکا باعث سقوط هواپیما شده، اسرائیل باعثش شده، همه هم دروغ‌شان را باور می‌کردند... چطور از جنازه‌های سوخته آن همه زیبارو خجالت نمی‌کشیدند. با وجدان‌شان چه کردند.

دلم می‌خواهد در آینده بدانم آنکه دستور داد لودر برود تمام آثار سقوط هواپیما را جمع کند، چه فکر کرده بود، بعدش با کلکسیون‌های عروسی زوج‌ها چه کرد، با عروسک‌های بچه‌ها، با آن همه یادگاری‌هایشان...

من هم آرزوهایی دارم.
من زنده‌ام با آرزوهایم.
دلم می‌خواهد بدانم آنها که به نظرشان رسید چیزی نشده، آنها که حتی حاضر نشدند عذرخواهی رسمی کنند، آنها که استعفا هم ندادند، محاکمه به جای خود...
آیا فیلم عروسی زوج‌های جوانی را که کشتند را دیدند؟
پرسیدند سه سال گذشت، دادگاه صوری علنی هم که تشکیل نشد، به دل خانواده‌ها التیام کوچکی گذاشته نشد، با چه رویی ادامه دهیم.
آخر چطور خجالت نکشیدند.
از زنده بودن‌شان...

خدا کند فردا اسنادش همه منتشر شوند.
هم اسناد سال ۶۷، هم اسناد ۶۸، هم ۷۸، هم ۸۸، هم ۹۶، هم ۹۸، هم مرگ و میر بی‌واکسنی #کرونا، هم لیست اموال دزدان بیت‌المال، هم حقایق سال ۱۴۰۱، هم پشت پرده زندان‌ها، هم پشت پرده بی‌ارزش شدن ریال و فقر مردم
و هم پشت پرده سقوط هواپیمای آن‌همه بیگناه.

دلم می‌خواهد آن روز ببینم
آنها که ادای خدا بودن را در می‌آورند
چه حالی پیدا می‌کنند؟
آنها که می‌گویند ما مجری #عدالت علی هستیم
چه شکلی می‌شوند!
آنها که مقصر همه بدبختی‌های مردم را
اسرائیل و آمریکا و اروپا نام نهادند
در برابر مردم
چطور خواهند ایستاد؟

غمی که با سقوط هواپیمای نخبه‌ها در دل ایرانیان جای گرفت
مگر از دل می‌رود!؟
من می‌دانم فردای نزدیکی همۀ حقایق روشن خواهند شد.
و تاریخ تنها حقایق را خواهد نوشت.
و خواهد نوشت چه کسانی هیچ رحمی نداشتند!
هیچ رحمی...

https://t.me/ghomeishi3/2242

✍🏼 #رحیم_قمیشی
پیوست: مراسم عروسی پونه و آرش
یک هفته مانده به پرواز ۷۵۲
و خداحافظی‌شان برای همیشه
ما اعدام می کنیم پس هستیم!

  
⬅️ما نمی‌توانیم برای مردممان زندگی مرفه و شرافتمندانه فراهم کنیم و اکثر آنها به نان شب نیازمندند و عده زیادی در سطلهای زباله به دنبال غذا می‌گردند تا روزگار مملو از فلاکت و تلخکامی خود را بگذرانند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستيم!»

⬅️ما دچار فساد گسترده اداری و اقتصادی هستيم و #اختلاس پشت اختلاس و دزدی پشت دزدی افشا می‌شود و عوامل اصلی #فساد و ارتشا و اختلاس هرگز مجازات نمی‌شوند و راست راست در کشور راه می‌روند یا در آن سوی آب خوش می‌گذرانند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستيم!»

⬅️ #محیط_زیست و منابع طبیعی ما روز به روز تخریب می‌شود و تحلیل می‌رود و گونه‌های جانوری نادر و باارزش ما در معرض انقراضند و مردم ما هوای پاک برای تنفس و گاهی آب برای خوردن ندارند و حتی هلیکوپتر آب‌پاش برای خاموشی جنگلهایمان نداریم و ترکیه و افغانستان آب به رویمان می‌بندند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️ما جوانان نخبه و تیزهوش و مستعدمان را با هنرمندی هرچه تمام‌تر از کشور فراری می‌دهیم و دودستی تقدیم بیگانگانی می‌کنیم که آنها را قدر می‌دانند و بر صدر می‌نشانند و از ثمره دانش و خلاقیتشان کشور خود را آبادتر و مرفه‌تر می‌کنند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️ما نمی‌توانیم برای هشتاد میلیون نفر جمعیت خود، غذا و آب و -حتی هوا- و امکانات رفاهی و آموزشی و زندگی عزتمندانه و حداقلی فراهم کنیم تا برای لقمه نانی دست به هر کاری نزنند و تن به هر خفتی ندهند و در عین حال تشویق و تهدیدشان می‌کنیم تا فرزندآوری کنند و هشتاد میلیون خوشبخت! دیگر بر جمعیتشان بیفزایند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️پاسپورت کشور ما یکی از بی‌ارزش‌ترین پاسپورت‌های دنیاست و هموطنانمان برای سفر به بیشتر کشورهای خارجی و دریافت ویزا باید جلوی سفارتخانه‌های خارجی صف بکشند و خوار و خفیف شوند و از ایرانی بودن خود شرمنده شوند و در کشورهای دیگر ملیت خود را پنهان کنند اما
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️ما نمی‌توانیم با جوانانمان گفتگو کنیم، نمی‌توانیم سوالات آنان را پاسخ دهیم، نمی‌توانیم نیازهای آنها را در دنیای جدید درک و تامین کنیم، نمی‌توانیم اعتراض آنها را بفهمیم و حقشان را بدهیم اما
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️ما در سیاست خارجی تمام تخم‌مرغ‌هایمان را در سبد چین و روسیه گذاشته‌ایم و تمام قد از آنها حمایت می‌کنیم و هوایشان را داریم و به خاطر آنها با دنیا در می‌افتیم؛ اما آنها با دشمنان ما ارتباط و دوستی دارند و همصدا با برخی همسایگان، تمامیت ارضی ما را زیر سوال می‌برند اما غمی نیست چون
«ما اعدام‌ می کنیم پس هستیم!»

⬅️«شادی از مردم ما گریخته است، دلهایشان با غم همسایه است، آنقدر عزا بر سرشان ریخته است که فرصت زاری ندارند»* ماتمی پس از ماتمی و رنجی از پس رنج دیگر بر سرشان آوار می‌شود همانگونه که #پلاسکو و #متروپل بر سرشان آوار شد اما چه باک چون
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

⬅️ما در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قافیه را باخته‌ایم؛ ملتمان در #فقر و فاقه و نومیدی و سرخوردگی دست و پا می‌زنند؛ هیچ چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای پیش رویشان نیست و از همه قشر و سطح تحصیلی و شغلی در رویای #مهاجرت و جلای وطن هستند؛ اما نگران نیستیم چون:
«ما اعدام می کنیم پس هستیم!»

#محمدرضا_افخمی

* وام گرفته از زنده‌یاد #هوشنگ_گلشیری

http://t.center/oldkingofebrighestan

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
مشکل "خودتان" هستید؛ خودِ خودتان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند سال پیش مسئولان یک بیمارستان خصوصی از تعدادی از همکاران از جمله من که در آن بیمارستان مشغول به کار بودیم دعوت کردند در جلسه‌ای حاضر شویم که موضوعش درباره این بود که چرا پزشکان دوست ندارند با بیمارستان آنها کار کنند و مریضها و عملهایشان را از آن بیمارستان به بیمارستانهای دیگری می‌برند و...

بعد از مقدمه‌ای طولانی، آقای رییس بیمارستان، درحالی که دستی به ته ریشش می‌کشید و موهای چربش را به یک طرف میداد گفت: ما که با حاج‌آقا هرچقدر فکر می‌کنیم نمی‌فهمیم دیگر باید چه کار کنیم که شما پزشکان در اینجا ماندگار شوید و مریض بیاورید؟!
بیشتر همکاران با پوزخندی به حرفهای آقای رییس گوش دادند و بعضی هم برای خالی نبودن عریضه چیزهایی گفتند تا اینکه یکی از همکاران بلند شد و مشکل اصلی که تقریبا همه به جز مسئولان بیمارستان می‌دانستند را گفت.
اگر فکر می‌کنید مشکل اصلی یک ایراد مالی یا مدیریتی مهم بود، اشتباه می‌کنید!
همکار ما به چیزهای خیلی کوچکی اشاره کرد که البته نشانه مشکلات خیلی بزرگی بودند.
همه ما آدمها برای شناخت و قضاوت محیطمان دنبال نشانه‌هایی می‌گردیم که گاهی با وجود ساده بودن بسیار مهمند.
همانطور که این نشانه‌های کوچک ممکن است علامتهای بزرگی به ما بدهند. مشکلات بزرگ هم می‌توانند دلایل به ظاهر  کوچکی داشته باشند و البته کوچک‌بودن یک دلیل، منافاتی با مهم بودن و اثرگذار بودن آن ندارد.
چیزی که همکار ما گفت این بود:
چطور ممکن است یک بیمارستان برای جای پارک پزشکان از آنها پول بگیرد و بدتر از آن، هزینه چای و نسکافه‌ای که در کلینیک بیمارستان بعد از دیدن چهل تا مریض جلوی پزشک می‌گذارد را هم از حقوقشان کم کند! درحالی که فقط لوستر بیمارستان شاید به اندازه هزینه یک ساله ناهار تمام پزشکان قیمت دارد!
لابد می‌گویید حساب حسابست و کاکا برادر و این چه ربطی به میزان موفقیت بیمارستان دارد؟ ولی ربط دارد.
مشکل در چند هزارتومانِ پول پارکینگ و چای و نسکافه نبود؛ مشکل در شعور مدیرانی بود که حتی بعد از تذکر آن همکار، اصل داستان را نگرفتند و آن را به شوخی برگزار کردند چون نمی‌توانستند بفهمند این بی‌شعوری کوچک، چه اثرات بزرگی روی کار پزشکان بیمارستانشان دارد.
وقتی همین مسأله به ظاهر کوچک را با  ته ریش و موهای چرب رییس بیمارستان و رانتی بودن بیمارستان جمع کنیم، معلوم می‌شود چرا یکی از ثروتمندترین و شیکترین بیمارستانهای پایتخت نمی‌توانست بهترین پزشکان را بیش از چندسال نگه دارد.
بزرگترین مشکل بیمارستان، دقیقا همان چیزهای کوچکی بود که همه می‌دانستند؛ ولی مدیران بیمارستان شعور فهمیدنش را نداشتند‌!
و آن بیمارستان، یک مدل کوچک از کشور بزرگ ماست.
سالهاست موفق‌ترین و باهوشترین آدمهای مملکت، دست زن و بچه‌شان را می‌گیرند و نمی‌مانند و #مهاجرت می‌کنند و با خودشان سرمایه و استعدادشان را هم می‌برند؛ نه فقط به خاطر مشکلات خیلی بزرگی که البته همه می‌دانند وجود دارد و قابل حل نیست؛ بلکه بخاطر مشکلات کوچک قابل حلی که شعوری برای دیدن و اصلاح کردنش وجود ندارند!
مثل همین #حجاب_اجباری!

چه بسیار استعدادهایی را سراغ دارم که می‌خواستند بمانند و کشورشان را دوست داشتند و درست بعد از اولین و آخرین باری که خودشان یا خانواده‌شان گرفتار توهین و تحقیر گشت‌های ارشاد شدند تصمیم به مهاجرت گرفتند.
چه دختران با استعدادی که فقط به این خاطر قید ایران را زدند که نمی‌خواستند کسی که دو کلاس سواد ندارد و معلوم نیست در کجا تربیت شده، به آنها نحوه لباس پوشیدن را یاد دهد.
دختر کوچک من که تازه شش ساله شده امسال به مدرسه می‌رود و مجبورست در گرما و سرما در مدرسه‌ای که همه آدمهایش زن هستند، مقنعه سرمه‌ای سر کند و عرق بریزد درحالی که حتی در همان دینی که آقایان سنگش را به سینه می‌زنند، #حجاب دختر فقط بعد از بلوغ واجب می‌شود.
تازه تکلیف کسی که نمی‌خواهد دین آقایان را قبول کند به کنار!
کسانی که فکر می‌کردند حجاب اجباری فقط یک روسری ساده کوچک بی‌اهمیتی است که باید آن را به زور سر دخترها کرد تا پُر رو‌ نشوند، هیچوقت خوابش را هم نمی‌دیدند که همین روسری، چنان محشر کبرایی به پا کند!
آنها هاج و واجند که چرا بعد از این همه سال سرمایه‌گذاری و فیلم و سریال در تبلیغ حجاب برتر و گشت و بگیر و ببند، نسلی که پرورش داده‌اند روسری آتش می‌زند.
مشکل آنها بزرگی مشکلاتشان نیست؛ بلکه مشکل در توانایی فهم مشکلات به ظاهر کوچکیست که همه آنرا می‌فهمند ولی "آنها" نمی‌توانند بفهمند.
مشکل درساختمان و اتاق عمل و پزشکان و پول چای و پارک بیمارستان نیست؛ مشکل "خودشان" هستند؛ خودِ خودشان!

http://t.center/oldkingofebrighestan
کدام بحران!؟

✍🏼 #رحیم_قمیشی

خیلی سال پیش برای مدتی به عنوان مشاور به دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام دعوت شده بودم.
احساس می‌کردم نظام واقعا در صدد است از فکرها و اندیشه‌های مختلف استفاده کند تا بحران‌های درگیر و یا پیشِ رو را برطرف کند. اما با اولین تحلیلی که آماده کردم فهمیدم چقدر اشتباه کرده بودم!
تیتر پژوهشم چیزی شبیه این بود؛ "چگونه بحران‌ها را برطرف کنیم".

همینکه آقای رضایی دبیر مجمع تیتر را دید خواهش کرد عنوان آن را تغییر دهم!
با تعجب پرسیدم چرا.
پاسخ داد مقامات از کلمه "بحران" بدشان می‌آید.
و راست می‌گفت. آنها اصلا بحرانی را قبول نداشتند. همه چیز گل و بلبل بود.
و آنکه باور نکند بحران‌ها را باید منتظر سیلاب باشد!
این رسم تاریخ است.
چون آن تحقیق را دیگر هرگز به مجمع ندادم، خواستم فقط در چند سطر کوتاه بگویم بحران چیست.

آقایان مقامات!
اسمش را نگذازید بحران، که بدتان می‌آید!
اما سه هفته است #اینترنت کشور قطع است. اینترنت یک بازی نیست؛ کلی تشخیص‌های پزشکی، کلی تبادلات علمی، کلی امور اقتصادی، کلی امور آموزشی، همه ارتباط‌های اجتماعی مردم، با همین اینترنت انجام می‌شود.
این یعنی بحران!
۲۰ روز است سال تحصیلی دانشجویان شروع شده. نه دخترم که در دانشگاه تهران است، نه پسرم در دانشگاه تربیت مدرس، هیچکدام هنوز استادهایشان را حضوری ندیده‌اند.
گفته‌اند آموزش مجازی! با کدام اینترنت؟
این بحران است، هر چقدر هم انکارش کنید.
قول داده‌اند بزودی صدها دانشجوی بازداشتی را آزاد می‌کنند، از بازداشتگاه‌های غیر رسمی. هر روز از دخترم می‌پرسم از همکلاسی نخبه‌تان خبری شد؟ با بغض می‌گوید نه!
این اسمش بحران است.

آقایان مسئولان غیرپاسخگو!
سال‌هاست عده‌ای بیگناه را به حبس و #حصر برده‌اید و خودتان را به بی‌خیالی زده‌اید، این یعنی بحران.
عده‌ای به خیابان آمده خواسته‌شان را فریاد می‌کنند و شما پنبه در گوشتان کرده‌اید. این یعنی بحران.

آقایان!
فکر می‌کنید تحولات در مصر و تونس با به صحنه آمدن چند درصد از مردم رقم خورد؟ شاید دو یا سه درصد مردم!
اما ۹۰ درصد دیگرِ جامعه بدشان نمی‌آمد از آنها! نه آنکه خطر کنند و با آنها عملا همراهی کنند؛ تنها دل پُری از وضعیت کشور داشتند و حاضران در صحنه را دوست داشتند. همین.
آنها که ندانند تنها مخالفت عملی دو درصد از جامعه برای از هم پاشیدن حاکمیت کافیست، یقینا در بحران بسر می‌برند.

بحران یعنی نسل جدید اصلا به سخنانت گوش ندهد.
بحران یعنی اینکه بیش از پنج میلیون ایرانی از کشور #مهاجرت کرده باشند و بیست تا سی میلیون دیگر آماده مهاجرت باشند.
بحران یعنی وقتی شعاری در خیابان می‌نویسند، تنها ماموران حکومتی باید پاکش کنند. هیچ رهگذری این کار را نمی‌کند! هیچ رهگذری دوست‌تان ندارد!
حاضر نیست مجانی به شما خدمت کند.

آقایان مقامات!
بحران یعنی بسیاری معلمان دل‌شان به تدریس نمی‌رود، بسیاری کارگران دل‌شان به کار، بسیار کشاورزان دل‌شان به کشاورزی، بحران خرج و دخل‌ها هیچ تناسبی با هم ندارند.
بحران یعنی پشت سر هم پول چاپ کنید به گمان اینکه هیچکس نمی‌فهمد پول‌مان دیگر ارزش کاغذش را هم ندارد.
بحران یعنی حاکمیت یک طبقه شده، مردم عادی یک طبقه فرودست پنداشته، جوان‌ها و نوجوان‌ها، کاملا جدا. کاملا بی‌اعتقاد به ارزش‌های حاکمیت.
بحران یعنی قدرت خانم‌ها را نشناسید
یعنی ندانید نوجوان‌ها و جوان‌ها چه می‌خواهند.
بحران یعنی ندانید در جامعه چه می‌گذرد.
بحران یعنی تصور کنید دستی از آسمان خواهد آمد و همه چیز را حل خواهد کرد!

آقایان!
هنوز نفهمیده‌اید جامعه در بحران است؟
هنوز از کلمه بحران بدتان می‌آید؟
هنوز هر کس گفت چه کنیم از بحران خارج شویم می‌گویید برود گم شود!؟
هنوز عینک‌تان را جابه‌جا می‌کنید و می‌پرسید "کدام بحران؟"
همه چیز خوب و خوش است...

اصلا می‌دانید بحران چیست؟
همین‌که اصلا ندانید بحران چیست!
و ندانید در وسط بحرانید.
هر چقدر هم خودتان را به بیراهه بزنید.
و تظاهر کنید دست غیبی پشت سرتان است!

http://t.center/oldkingofebrighestan

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
انتقام از مهاجران «شریف»!

سید #هاشم_فیروزی

به نظرم مهمترین گزاره جهت تحلیل اتفاقات پدیدآمده در سرآمدترین و نخبه پرورترین دانشگاه ایران«شریف» همین برنتابیدن بوم رنگ #مهاجرت است!

بالاخره این جوانان حاضر در راهپیماییهای تورنتو و برلین و استکهلم و کالیفرنیا و... چه کسانی هستند، جز دانشجویان نخبه و متخصصین مجبور به جلای وطن شده!

حال که دست عده‌ای از نیروهای سرخود، پرهزینه و دارای دست بزن که تمام فیلمهای ژانر رزمی آنها پخش شده به آن طرف آبی‌ها نمی‌رسد، باید بسراغ رتبه‌های یک و دو رقمی کنکور در دانشگاه شریف رفت. همانهایی که دیر یا زود متاسفانه از سر اجبار به دوستانشان در آنسوی مرزها خواهند پیوست!

آنچه همه ما باید بدانیم این است که این بچه‌ها هر کدامشان بعضا چندصد و حتی چندمیلیارد دلار بصورت بالقوه ارزش دارند برای ایران!
«بماند که پاره تنمان هستند»

ارزشهایی که ساختار با عدم فهم اجتماعی و اقتصادی و پدیدآری تغییر منطقی حول خواست جامعه، رسما خیلی وقت است دست به خام فروشی آنها زده و دست بردار هم نیست!
به آمار و نظرسنجی‌ها کار ندارد.
همه یا دروغ می‌گویند یا اشتباه می‌کنند.
البته که آن گردهمایی خارج‌نشینها گویا خیلی سنگین تمام شده است برای عده‌ای!

آری اکنون مجدد مشخص شد این ساختار است که آنها را مجبور به ترک وطن می‌کند.

باور ندارید؟

حوادث دیشب دانشگاه شریف را بخوانید!
ناهمنوایی اجتماعی و عدم ثبات اقتصادی کم بود، اتفاقات دیشب هم مزید برعلت شد!

والله اگر اینها دیگر برای ایران بمانند.

بیچاره ایران...
ای کاش کسی پیدا شود و دلش برای ایران بتپد.
آخر چرا عده‌ای قلیل این همه بی‌محابا از جیب ایران هزینه می‌کنند؟!

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
بوم رنگ مهاجرت و ناشنوایی ملی!

هنگامی که با "کردار" و "قول"، این پالس به جامعه صادر شد که باب هرگونه تغییر حول خواست اجتماعی بسته است و «هرکس نمی‌تواند، جمع کند از ایران برود!»

هنگامی که ما به آمارهای متعدد تمایل ایرانیان به #مهاجرت در کنار آمار بالای اقدام به مهاجرت تمامی اقشار توجه نداشتیم.

و به خیال خود و عده‌ای تصمیم‌سازِ نادان، در ظاهر ایران را از منتقدین و مخالفین عاری نمودیم، در باطن اما چند ایران دیگر در کانادا و آلمان و سوئد و آمریکا ساختیم!

ایران‌هایی که اتفاقا اگر در درون خاک خودمان می‌ماندند و ما سطوحی از تغییر را به رسمیت می‌شناختیم، هم فواید بیشماری نصیب کشور می‌کردند و هم قطعا مضرات چنین راهپیمایی‌هایی در داخل، کمتر از خارج بود!

طول و عرض جمعیت را در کانادا و یا آلمان ببینید!

اگر بگوییم این جمعیت بیش از جمعیت حاضر در میدان انقلاب بود، آیا کسی این سخن را منباب انذار و دلسوزی از ما خواهد شنید یا همچنان ما دچار" ناشنواییِ ملّی" خواهیم بود!

دیر زمانیست ما صداهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی جامعه را نشنیدیم و حال باید در خیابان بشنویم...

✍️ #هاشم_فیروزی

ویدئو: تجمع بی‌سابقه ۵۰ هزار نفری ایرانیان-ریچموندهیل تورنتو در حمایت از اعتراضات مردم در ایران

#مهسا_امینی

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
دموکراتیک شدن آسان نیست!

دکتر #محمود_سریع‌القلم

وقتی مشکلات روی هم انباشته می‌شوند، بعضی به واژهٔ #دموکراسی متوسل می‌شوند و تحقق آن را به عنوان راه حل مطرح می‌کنند.
البته اگر نروژ، سوئد و آلمان نمونه‌های دموکراتیک تلقی شوند، این قضاوت منطقی است. اما آیا افراد می‌دانند دموکراتیک شدن چه فرایندها، اصول و تمرینهای سختی در بر دارد؟

هزاران فیلسوف، اقتصاددان، جامعه‌شناس و دانشمند علوم در کنار هم و با اصلاح اندیشه‌های یکدیگر، متون نوشته‌اند و اثر گذاشته‌اند تا آنکه امروز، وزیر دانمارکی به عنوان یک قرارداد اجتماعی و بدون آنکه هزینه‌ای بر بودجه عمومی کشور تحمیل کند، با دوچرخه به محل کار خود می‌رود.

در نهایت، دموکراسی نتیجۀ همکاری کسانی است که فکر می‌کنند، حال این فکر کردن برای فلسفه باشد یا کارآفرینی؛ برای قانون‌پذیری باشد یا تولید ثروت؛ برای افزایش امنیت ملّی باشد یا حفاظت از #محیط_زیست؛ برای اصلاح نظام بانکداری باشد یا تشویق شهروندان برای عبور از خطوط عابر پیاده. این حسِ اجتماعی از جمع بودن و کار مثبت برای جمع کردن، مبنای فلسفی دموکراسی است. جمعی تصمیم گرفتن، به فکر منافع و مصلحت عامه بودن و جلوگیری حقوقی از انحصار و عدم شفافیت، نتیجهٔ چند قرن کار فکری است.

دموکراسی قرص مُسکّن نیست، بلکه باور است: باوری که در اعماق وجودی انسانها ریشه دوانده است. دموکراسی صرفاً میزگرد، سخنرانی و راهپیمایی نیست بلکه باورهای ناخودآگاهِ نخبگان سیاسی و فکری یک جامعه است که طی سالها و در یک نظام آموزشی مشترک، آنها را درونی کرده‌اند. اگر مجموعهٔ حاکمیت یک کشور، متون مشترکی نخوانده باشند، به باورهای مشترک نیز دست نخواهند یافت. دلیل اصلی اینکه اروپا و آمریکا به‌راحتی به توافق دست می‌یابند، متون مشترک فلسفی و اقتصادی است که خوانده‌اند.

طبیعی است وقتی نخبگان یک کشور از رشته‌های مختلف با ادبیات متنوع دور هم جمع شوند نمی‌توانند به اشتراک نظر برسند و هر فرد، کار خود را انجام می‌دهد و برآیند این کارها، حداقل ناهماهنگی و حداکثر هرج و مرج خواهد بود. ناهماهنگی و ناکارآمدی ریشه در ازهم‌گسیختگی فکری دارد. وقتی ده‌ها مدیر و تصمیم‌گیرنده با دهها سابقۀ فکری و مطالعاتی و گرفتن مدرک در حین کار دور هم جمع شوند، هریک نوعی استنباط شخصی از مفاهیم حکمرانی و مدیریت خواهند داشت و نتیجهٔ کار آنها نمی‌تواند مبتنی بر دقت، کارآمدی و انباشت پیشرفتها باشد.

دموکراسی را دستکم گرفته‌ایم؛ کما اینکه در دورهٔ قاجار نیز، نویسندگانی تصور میکردند با چند کتاب و گردهمایی می‌توانند حکومت #قانون بنا کنند. کافی است خاطرات #علی‌نقی_عالیخانی، وزیر اقتصاد ایران در دهۀ چهل را بخوانید تا ببینید سیستم و جامعه با افراد توانا چه نوع رفتارِ بدی می‌کند. خاورمیانه راه طولانی دارد تا از دایرۀ اطاعت به فضاهای مشترک فکری، استنباطی و کارکردی برسد.

یک دلیل اینکه وزیر خارجه کانادا فرصت میکند با تک‌تک بازماندگان سانحۀ هوایی ملاقات حضوری کند به این خاطر است که سیاست خارجی کانادا یک سیستم است و مرتب کار می‌کند و وزیر خارجه فرصت دارد تا این کار را انجام دهد. اگر سیاست خارجی کانادا به دلیل ناهماهنگیها، سوءاستنباطها، خودخواهیها و انحصارها، هر نیمروز یک بحران داشت، چنین اهتمامی صورت نمی‌پذیرفت. توافق فکریِ جمعی است که باعث می‌شود مسئولین اجرایی در اروپا ساعت پنج عصر به بعد به زندگی خصوصی خود بپردازند تا آنکه تا ساعت دوازده شب در جلسات باشند.

اگر جایی به دنبال دموکراسی می‌گردیم، مکان آن در مدارهای نخبگان فکری و سیاسی یک کشور است که چه نوع تعاملی با یکدیگر دارند و اصولاً با فکر و اندیشه چگونه برخورد می‌کنند.
با انباشته شدن اشتباهات و خطاهای محاسباتی به دلیل فقدان ساختار در یک کشور، یا خارجی در نهایت مسلط می‌شود و یا به زنگ‌زدگی نظام مدیریتی می‌انجامد. در دموکراسی‌ها هم، اشتباه می‌شود، ولی اشتباهِ جمع است که بسیار راحت‌تر اصلاح می‌شود و تکرار نمی‌شود.

اگر #پهلوی دوم در رابطه با دموکراسی، متونی را خوانده بود و درونی کرده بود، به شهروندان کشور خود نمی‌گفت که اگر فردی راه او را نمی‌پسندد، می‌تواند گذرنامهٔ خود را مجانی گرفته و از کشور #مهاجرت کند!

بیش از پانصد سال هزاران نفر زحمت کشیده‌اند تا مانع از این ویژگیها شوند: خودبزرگ‌پنداری، خوددرست‌پنداری، خودبرترپنداری.

از کسانی که حداقل ۵۰۰ کتاب از نویسندگان پنج قرن اخیر نخوانده‌اند، به زبانهای خارجی مسلط نیستند، دانشگاه نرفته‌اند و استاد ندیده‌اند و تمرین تفاهم و تعامل نکرده‌اند، طبعاً نباید انتظار دموکراتیک بودن را داشت. دموکراسی سالها تمرین می‌خواهد.

t.center/oldkingofebrighestan

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
نتیجه یک پژوهش که خبرگزاری #تسنیم وابسته به #سپاه منتشر کرد: بی‌ثباتی اقتصادی و شیوه حکمرانی؛ دو علت اصلی موج #مهاجرت از ایران

گروه جامعه: حدود ۷۰ درصد تحصیل‌کردگان، پزشکان، پژوهشگران و پرستاران ایران به میزان زیاد تا بسیار زیاد میل به مهاجرت دارند.
ناخشنودی از شیوه مملکت‌داری در جمهوری اسلامی یکی از علت‌های مهم تمایل به مهاجرت از ایران عنوان می‌شود.

۴۰ تا ۵۳ درصد شهروندان چهار گروه اجتماعی شامل دانشجویان و فارغ‌التحصیلان،‌ استادان، محققان و پژوهشگران، پزشکان و پرستاران و فعالان حوزه کسب‌و‌کارهای نوپا (استارت‌آپ‌ها) میل خود به مهاجرت از ایران را "بسیار زیاد" عنوان کرده‌اند. این نتیجه پژوهشی از "رصدخانه مهاجرت ایران" است که خبرگزاری تسنیم، از رسانه‌های وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران، روز یک‌شنبه ۱۱ تیرماه منتشر کرد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
آخرت هر حاكمي، شبيه دنياي مردمش است

حاكمان ايران ما را به چاه انداختند و دنياي ما را آتش زدند

#میلاد_موسوی

۱- اصطلاحی داریم به اسم "چاه‌استراتژیک"
زمانی که شما در چاه بیفتید و منفعت استراتژیک و بلندمدت همه بازیگران در این باشد که شما در چاه باقی بمانید، درآمدن شما از آن چاه، تقریبا محال هست.
عمیق‌ترین چاه استراتژیک متعلق به کره، شمالی است.
چاهی که کره شمالی در آن قراردارد، دربلندمدت به نفع همه(به جز مردم آن کشور) است.
آن چند بمب اتم و موشک کره شمالی، باعث می‌شود تمام همسایه‌ها برای امنیتشان به آمریکا وابسته باشند و آمریکا جای پای محکمی در آن منطقه اقتصادی دنیا داشته باشد.
و تحریمهای فلج کننده امریکا باعث می‌شود که کره شمالی برای همه نیازهای اولیه به روسیه و چین وابسته باشد و روسیه و چین از کره شمالی در هر مذاکره‌ای، به عنوان یک تهدید علیه همه منطقه جنوب شرق آسیا استفاده بکنند.

دولتهای ژاپن و کره جنوبی و... برای ایجاد حمایت و حس اتحاد در افکار عمومی کشور خودشان، از کره شمالی به عنوان یک دشمن ترسناک، تصویرسازی می‌کنند.
حاکمان کره شمالی هم در رفاه کامل زندگی میکنند و به سرکوب ایدئولوژیک علیه مردم خود ادامه می‌دهند و از وضعیت فعلی بسیار راضی هستند.
و نیم قرن هست که مردم بدبخت کره شمالی در "چاه" سوء تغذیه و عدم رفاه و عدم #آزادی دست و پا می‌زنند.

ایران هم در چاه مشابهی گرفتار شده.
پرونده هسته‌ای ایران، شبیه جام‌جهانی فوتبال، یک دور در کل دنیا مذاکره شده:
تهران، بروکسل، پاریس، ژنو، بن، لندن، مادرید، لیسبون، استانبول، بغداد، مسکو، آلماتی قزاقستان!، مسقط، نیویورک، لوزان، وین و امروز دوحه.
و البته هیچگاه این مساله حل نشده؛ چون هیچکس، نیاز خاصی برای حل این مساله ندارد.
امریکا و اسراییل، با استفاده از این ببر کاغذی، همه کشورهای ریز و درشت منطقه را زیر بلیط خود آورده و متحد کردند.
دولتهای همسایه برای بسیج افکار عمومی، از نعمت وجود این مثلا تهدید، نهایت استفاده را می‌کنند.
ضمنا از منابع مشترک نفتی و گازی و از دور زدن تحریمها و... درآمد کسب می‌کنند.
روسیه و چین هم از اینکه یک کشور در قلب خاورمیانه را مفت به دست آورده‌اند و تحت حضانت گرفته‌اند، خوشحالند.
حاکمان ایران هم وضعیت خوبی دارند:
#تحریم و #تورم، کوچکترین اثری در لایف استایل اشرافی اکثر مسئولان نداشته و همچنان آقازاده‌ها در اروپا و آمریکا مشغول تحصیل و تفریح هستند.
خودشان هم گاهی برای چکاپ و خرید سیسمونی به استانيول و لندن و... سفر می‌کنند.
و در حالی که ذره‌ای از کیفیت زندگی آنها کم نشده، با راهپیمایی روز فلان و مشارکت چهل درصدی در #انتخابات بهمان و... پشت بلندگو داستانهای حماسی مي‌بافند.
(و البته هر شش ماه یکبار هم به یگان ویژه و ... دستور سرکوب اشرار و مزدوران... را می‌دهند.)

۲- "می‌گویند در زمانهای قدیم، پادشاهی خیلی سخت مریض شده بود، و می‌گفت حاضرم نصف مملکت را بدهم ولی بتوانم یک بار دیگه بدون درد ادرار کنم."
سال ۸۸ طبقه متوسط، ایران را در "ناامیدی کامل" فرو برد و در کمتر از پانزده سال، امروز طبقه متوسط دچار "ویرانی" شده است.
درک من از اوضاع همین است، به نظرم حاضر هستند نصف مملکت در ناامیدی و فقر غرق شوند، ولی ایده‌های مشعشع آنها، به عنوان سیاستهای راهبردی داخلی و خارجی اجرا بشود و افسار مملکت به دست نامحرم نیفتد.

۳- شما اگر پلیدترین مدیر هم باشید، باز هم عده‌ای زیردست ساده لوح خواهید داشت که می‌گویند فلانی مدیر خوبیست؛ خودش هم از این وضعیت ناراحت است؛ اما حرفهاش را گوش نمی‌دهند، دور و بری‌هایش بد هستند.
حکایت زیر را #عبید_زاکانی چندصدسال پیش برای این گروه گفته:

"در روزگار پيشين صيادى بود؛ هر روز برون آمدى و مرغان را بگرفتى و بكشتى!
روزى سرمايى عظيم بود، به صحرا رفته بود و مرغان را بگرفته بود و پر و بال ايشان را مي‌كند!
از غايت سرما آب از چشم او مي‌دويد.
يكى از مرغان گفت: بيچاره مردى حليم است و رحيم دل، بر ما مي‌گريد.
ديگرى گفت: در گريه چشمش منگر، در فعل دستش نگر..."

۴- بعضی از دوستان اعتراض می‌کنند که تو خیلی بدبین و تلخ هستی:
زمانی که وسط طوفان، در یک کشتی شکسته گیر افتاده‌اید، خوشبین بودن فایده‌ای ندارد. اتفاقا باید چشمها را خوب باز کرد و به دنبال راه نجات بود.
من اهل #مهاجرت نیستم، ولی نمی‌توانم هیچ کدام از جوانهایی که از این مملکت رفتند را سرزنش کنم.
مهاجرت خیلی سخت است، چون نمی‌دانی چه می‌شود؛ ولی ماندن در ایران سخت‌تر هست، چون می‌دانی چه می‌شود.

۵- قدیمی‌ها می‌گفتند آخرت هر حاكمی، شبيه دنياى مردمش هست.
حاکمان ما، فعلا به قیمت از دست رفتن جوانی و آبرو و آرزو و اعتقادات ما، در حال ساخت آرمانشهر خود هستند. ولی شک ندارم بدآخرتی دارند.
چون ما را به چاه انداختند و دنیای ما را آتش زدند...

#شاه_فرتوت_ابریقستان

t.center/oldkingofebrighestan
Ещё