شاه فرتوت ابریقستان

#خالد_رسول‌پور
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
در آخرین ماه‌های جنگ ایران و عراق، در بمباران شیمیایی شهر #حلبچه‌ کردستان عراق، بیش از پنج‌ هزار کودک و زن و مردِ کُرد، قتل‌عام شدند؛ و بیش از هفت هزار دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
عراق، گناه قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب دموکرات پس از ماه‌ها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست! چرا که جنایت را دُردانه‌اش مرتکب‌شده‌ بود، با همان سلاح‌هایی که خودش به او داده‌بود.
زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس #صدام هنوز عزیز بود، کردها هنوز به درد غرب نمی‌خوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر می‌‌شد که امپریالیست‌ها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین را از روی زمین سترده‌ بود. #کردستان عراق، یک سرزمین اشغال‌شده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانه‌ همیشگی و نفرین‌شدهٔ حفظ تمامیت ارضی وطن مسمومی به نام عراق. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعل‌شده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقب‌ماندهٔ پوسیدهٔ عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیده‌ شده‌ بود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهٔ خداداده‌‌ای برای آن تجاوزگران باشد؛ همان‌طور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
حکومت‌های پیاپی عراق، سال‌های سال کردها را کشتند، آواره کردند، استثمار کردند، "تعریب" کردند و در مقابل سکوت جهان و نیشخند ِ جنایتکارانهٔ همسایگان، بر پیکر و جان و روح و فرهنگ و تاریخ‌ آن‌ها پای‌کوبیدند و زوزه‌کشیدند و به محض کمترین اعتراض یا مقاومت کردها، آن‌ها را به تجزیه‌طلبی و به خطرانداختن تمامیت ارضی "وطن عربی" متهم کردند.
شوونیسم بعثی، سرزمین عربی می‌خواست. همهٔ عراق را عرب می‌خواست و تازه! خود همین سرزمین عربی نیز بهانه‌ای بیش نبود.
مسئله این‌ بود که سرزمین پاره‌پاره‌ای مثل عراق، جز از طریق استبداد و ترور قابل "نگهداری" نبود. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول و تقسیم امپراتوری عثمانی توسط فاتحان، کردها چهارصد سال بود در آن امپراتوری می‌زیستند و پیش‌تر از آن هم هزاران سال جزئی از ایران و از بنیان‌گذاران سرزمین ایران بودند که در پی ماجراجویی‌های ابلهانهٔ صفویان، به سلطان عثمانی بخشیده شده بودند. چند ماه پس از پایان جنگ اول جهانی و ساخت کشور عراق، بخش‌هایی از همین کردها و سرزمینشان به آن الصاق‌شدند و قرار شد کردهایی که تا آن‌ وقت از وطن ترکی دفاع کرده و به زبان ترکی تکلم کرده بودند، از آن تاریخ به بعد، مدافعان وطن عربی باشند و به زبان آسمانی عربی اظهار بندگی و ارادات نمایند. چنین جنایتی، مگر جز با زور و کشتار و ترور، ممکن می‌بود؟
پس رژیم‌های پوشالی و دست‌نشاندهٔ عراق، پیاپی و دمادم، کردها را سرکوب کردند و اوج‌گیری این کشتار و ترور، با به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث آغاز شد و سال‌به‌سال شدت گرفت
پس حکومت بعث، بی‌رحمانه و با همه‌ توان یک حکومت ترسوی فاشیست، کردها را سرکوب کرد. #صدام حسین شکّی نداشت که زور، اولین و آخرین درمان، و اکسیر نجات و مانایی است...
نتیجه‌ای که همه‌ دیکتاتورها به آن می‌رسند و روز‌به‌روز ناگزیر از شدت‌ بخشیدن به آن‌اند.
دیکتاتورها شیفته‌ یکپارچگی هستند. آن‌ها استاد زیبایی‌شناسی نظم مطلق‌اند. نمی‌‌دانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستش را پر کاه کند و او دم برنیاورد! وه! چه شادمانی عارفانه‌ای! دیکتاتورها، عارفانِ مدرن‌اند!
مضحک این‌که اگر زور، کارگر می‌بود، صدام به آن فلاکت نمی‌افتاد؛ و عرب‌های بصره و فلوجه ناچار نمی‌شدند در دولت و پارلمان‌شان، هر سند و گفته‌ای را به زبان کردی هم ترجمه کنند.
دیکتاتورها همیشه در اشتباه‌اند. همه‌ آن‌ها فکر می‌کنند که با دیکتاتورهای ذلیل‌شدهٔ پیشین متفاوت‌اند و داستان ِجاودانگی‌شان دیگر است.
دیکتاتورها فکر می‌کنند که می‌توان برای همیشه ملتی را سرکوب کرد، دهانی را بست، عقلی را ضایع کرد، آدمی را به حیوانیت کشانید، آزاده‌ای را برده کرد، زندگی‌ای را کشت، شادی‌ای را به اندوه بدل کرد، کتابی را سوزاند، عاقلی را خر کرد، و تا ابد بر تخت‌گاه خون تکیه زد.
اما نمی‌توان...
حلبچه شاهد است!

#خالد_رسول‌پور
۲۵اسفند، سالروز بمباران شیمیایی #حلبچه
۱۳۶۶

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در آخرین ماه‌های جنگ ایران و عراق، در بمباران شیمیایی شهر #حلبچه‌ کردستان عراق، بیش از پنج‌ هزار کودک و زن و مردِ کُرد، قتل‌عام شدند؛ و بیش از هفت هزار دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
عراق، گناه قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب دموکرات پس از ماه‌ها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست! چرا که جنایت را دُردانه‌اش مرتکب‌شده‌ بود، با همان سلاح‌هایی که خودش به او داده‌بود.
زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس #صدام هنوز عزیز بود، کردها هنوز به درد غرب نمی‌خوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر می‌‌شد که امپریالیست‌ها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین را از روی زمین سترده‌ بود. #کردستان عراق، یک سرزمین اشغال‌شده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانه‌ همیشگی و نفرین‌شدهٔ حفظ تمامیت ارضی وطن مسمومی به نام عراق. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعل‌شده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقب‌ماندهٔ پوسیدهٔ عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیده‌ شده‌ بود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهٔ خداداده‌‌ای برای آن تجاوزگران باشد؛ همان‌طور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
حکومت‌های پیاپی عراق، سال‌های سال کردها را کشتند، آواره کردند، استثمار کردند، "تعریب" کردند و در مقابل سکوت جهان و نیشخند ِ جنایتکارانهٔ همسایگان، بر پیکر و جان و روح و فرهنگ و تاریخ‌ آن‌ها پای‌کوبیدند و زوزه‌کشیدند و به محض کمترین اعتراض یا مقاومت کردها، آن‌ها را به تجزیه‌طلبی و به خطرانداختن تمامیت ارضی "وطن عربی" متهم کردند.
شوونیسم بعثی، سرزمین عربی می‌خواست. همهٔ عراق را عرب می‌خواست و تازه! خود همین سرزمین عربی نیز بهانه‌ای بیش نبود.
مسئله این‌ بود که سرزمین پاره‌پاره‌ای مثل عراق، جز از طریق استبداد و ترور قابل "نگهداری" نبود. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول و تقسیم امپراتوری عثمانی توسط فاتحان، کردها چهارصد سال بود در آن امپراتوری می‌زیستند و پیش‌تر از آن هم هزاران سال جزئی از ایران و از بنیان‌گذاران سرزمین ایران بودند که در پی ماجراجویی‌های ابلهانهٔ صفویان، به سلطان عثمانی بخشیده شده بودند. چند ماه پس از پایان جنگ اول جهانی و ساخت کشور عراق، بخش‌هایی از همین کردها و سرزمینشان به آن الصاق‌شدند و قرار شد کردهایی که تا آن‌ وقت از وطن ترکی دفاع کرده و به زبان ترکی تکلم کرده بودند، از آن تاریخ به بعد، مدافعان وطن عربی باشند و به زبان آسمانی عربی اظهار بندگی و ارادات نمایند. چنین جنایتی، مگر جز با زور و کشتار و ترور، ممکن می‌بود؟
پس رژیم‌های پوشالی و دست‌نشاندهٔ عراق، پیاپی و دمادم، کردها را سرکوب کردند و اوج‌گیری این کشتار و ترور، با به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث آغاز شد و سال‌به‌سال شدت گرفت
پس حکومت بعث، بی‌رحمانه و با همه‌ توان یک حکومت ترسوی فاشیست، کردها را سرکوب کرد. #صدام حسین شکّی نداشت که زور، اولین و آخرین درمان، و اکسیر نجات و مانایی است...
نتیجه‌ای که همه‌ دیکتاتورها به آن می‌رسند و روز‌به‌روز ناگزیر از شدت‌ بخشیدن به آن‌اند.
دیکتاتورها شیفته‌ یکپارچگی هستند. آن‌ها استاد زیبایی‌شناسی نظم مطلق‌اند. نمی‌‌دانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستش را پر کاه کند و او دم برنیاورد! وه! چه شادمانی عارفانه‌ای! دیکتاتورها، عارفانِ مدرن‌اند!
مضحک این‌که اگر زور، کارگر می‌بود، صدام به آن فلاکت نمی‌افتاد؛ و عرب‌های بصره و فلوجه ناچار نمی‌شدند در دولت و پارلمان‌شان، هر سند و گفته‌ای را به زبان کردی هم ترجمه کنند.
دیکتاتورها همیشه در اشتباه‌اند. همه‌ آن‌ها فکر می‌کنند که با دیکتاتورهای ذلیل‌شدهٔ پیشین متفاوت‌اند و داستان ِجاودانگی‌شان دیگر است.
دیکتاتورها فکر می‌کنند که می‌توان برای همیشه ملتی را سرکوب کرد، دهانی را بست، عقلی را ضایع کرد، آدمی را به حیوانیت کشانید، آزاده‌ای را برده کرد، زندگی‌ای را کشت، شادی‌ای را به اندوه بدل کرد، کتابی را سوزاند، عاقلی را خر کرد، و تا ابد بر تخت‌گاه خون تکیه زد.
اما نمی‌توان...
حلبچه شاهد است!

#خالد_رسول‌پور
۲۵اسفند، سالروز بمباران شیمیایی #حلبچه
۱۳۶۶

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
تا همین هفتاد هشتاد سال پیش، اصطلاح #فاشیست نه تنها بار منفی نداشت و فحش نبود، بلکه لقبی غرورانگیز و خودساخته هم بود که یکی از ابرمردان قرن بیستم به نام #بنیتو_موسولینی ملقب به «دوچه» یا «پیشوا» به خود و پیروان و حزبش داده‌بود.
از تعاریف و ویژگی‌ها و تاریخ و صعود و افول #فاشیسم که با یک جستجوی ساده‌ گوگلی قابل دسترسی هستند درمی‌گذرم و می‌آیم سر اینکه در زمانه‌ ما، «فاشیست» دیگر یک فحش است و حتی خود فاشیست‌ها هم حاضر نیستند به آن نام خطابشان کنی!
«فاشیسم» هم مثل اغلب اصطلاحات سیاسی و فلسفی که در گذر زمان از محتوای تاریخی و طبقاتی خود تهی می‌شوند، دیگر لزوماً به هیچکدام از اصول اولیه‌ خود ارجاع داده‌ نمی‌شود. مثل تعبیر «سوفسطایی» و «سفسطه» که نام خودساخته‌ گروهی از بزرگترین فیلسوفان یونان بود، اما اکنون «سفسطه‌گویی» و «سفسطه‌کردن» یک فحش متداول است که سوفسطایی ِ والامقام ِ یونانی «پروتاگوراس» هم از آن برائت می‌جوید!
«فاشیست» می‌تواند یک آدم کاملا معمولی و نرمال باشد: یک کارمند خوب، یک مغازه‌دار خوش‌اخلاق و منصف، یک نویسنده‌ آبرومند، یک کارگر منضبط، یک دستفروش مظلوم، یک کشاورز زحمتکش، و حتّی یک نقاش محجوب وینی به نام #هیتلر!
آنچه یک «آدم کاملا معمولی و نرمال» ِ بالا را ممکن است «فاشیست» ‌کند، واکنش او به «خطر» یا «احساس خطر» است!
هر وقت از «سهم‌خواهی» ِ کس یا کسانی که قبلا آن «سهم» را نداشته‌اند و در صورت به‌دست‌آوردن آن «سهم»، از سهم فعلی شما که بیشتر از «سهم» ِ فعلی اوست کم شود، هم احساس خطر کنید و هم به مخالفت و مبارزه یا سرکوب او بپردازید، شما یک «فاشیست» هستید!
یک «فاشیست» ِ معمولی هم، انحصارطلب، تمامیت‌خواه ، زورگو و قدرت‌پرست است، اما تا زمانی که احساس خطر نکرده، هم خودش و هم دیگران از «فاشیست»‌بودن او بی‌خبر هستند. هر فرد اجتماع که موقعیت متزلزلی دارد یا در شرایط خاصی موقعیتش متزلزل شده و ممکن است تنزل موقعیت پیدا کند، می‌تواند به یک «فاشیست»‌ تمام عیار بدل شود!
اصولا هر جا دیدید که در یک موقعیت ِ «برابر» و «مشخص»، نسبت به همسر یا فرزند یا برادر یا خواهر یا دوست یا همسایه یا همکار یا همشهری یا هموطنتان «حقوق» و «امتیازات» بیشتری دارید و ضمن این‌که از این تبعیض وجدانتان آزرده نیست بلکه در صورت «حق‌طلبی» ِ او احساس ناراحتی و مخالفت می‌کنید، بدانید که یک «فاشیست مخفی» هستید!

#خالد_رسول‌پور
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در آخرین ماه‌های جنگ ایران و عراق، در بمباران شیمیایی شهر #حلبچه‌ کردستان عراق، بیش از پنج‌ هزار کودک و زن و مردِ کُرد، قتل‌عام شدند؛ و بیش از هفت هزار دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
عراق، گناه قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب دموکرات پس از ماه‌ها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست! چرا که جنایت را دُردانه‌اش مرتکب‌شده‌ بود، با همان سلاح‌هایی که خودش به او داده‌بود.
زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس #صدام هنوز عزیز بود، کردها هنوز به درد غرب نمی‌خوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر می‌‌شد که امپریالیست‌ها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین را از روی زمین سترده‌ بود. #کردستان عراق، یک سرزمین اشغال‌شده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانه‌ همیشگی و نفرین‌شدهٔ حفظ تمامیت ارضی وطن مسمومی به نام عراق. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعل‌شده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقب‌ماندهٔ پوسیدهٔ عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیده‌ شده‌ بود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهٔ خداداده‌‌ای برای آن تجاوزگران باشد؛ همان‌طور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
حکومت‌های پیاپی عراق، سال‌های سال کردها را کشتند، آواره کردند، استثمار کردند، "تعریب" کردند و در مقابل سکوت جهان و نیشخند ِ جنایتکارانهٔ همسایگان، بر پیکر و جان و روح و فرهنگ و تاریخ‌ آن‌ها پای‌کوبیدند و زوزه‌کشیدند و به محض کمترین اعتراض یا مقاومت کردها، آن‌ها را به تجزیه‌طلبی و به خطرانداختن تمامیت ارضی "وطن عربی" متهم کردند.
شوونیسم بعثی، سرزمین عربی می‌خواست. همهٔ عراق را عرب می‌خواست و تازه! خود همین سرزمین عربی نیز بهانه‌ای بیش نبود.
مسئله این‌ بود که سرزمین پاره‌پاره‌ای مثل عراق، جز از طریق استبداد و ترور قابل "نگهداری" نبود. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول و تقسیم امپراتوری عثمانی توسط فاتحان، کردها چهارصد سال بود در آن امپراتوری می‌زیستند و پیش‌تر از آن هم هزاران سال جزئی از ایران و از بنیان‌گذاران سرزمین ایران بودند که در پی ماجراجویی‌های ابلهانهٔ صفویان، به سلطان عثمانی بخشیده شده بودند. چند ماه پس از پایان جنگ اول جهانی و ساخت کشور عراق، بخش‌هایی از همین کردها و سرزمینشان به آن الصاق‌شدند و قرار شد کردهایی که تا آن‌ وقت از وطن ترکی دفاع کرده و به زبان ترکی تکلم کرده بودند، از آن تاریخ به بعد، مدافعان وطن عربی باشند و به زبان آسمانی عربی اظهار بندگی و ارادات نمایند. چنین جنایتی، مگر جز با زور و کشتار و ترور، ممکن می‌بود؟
پس رژیم‌های پوشالی و دست‌نشاندهٔ عراق، پیاپی و دمادم، کردها را سرکوب کردند و اوج‌گیری این کشتار و ترور، با به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث آغاز شد و سال‌به‌سال شدت گرفت
پس حکومت بعث، بی‌رحمانه و با همه‌ توان یک حکومت ترسوی فاشیست، کردها را سرکوب کرد. #صدام حسین شکّی نداشت که زور، اولین و آخرین درمان، و اکسیر نجات و مانایی است...
نتیجه‌ای که همه‌ دیکتاتورها به آن می‌رسند و روز‌به‌روز ناگزیر از شدت‌ بخشیدن به آن‌اند.
دیکتاتورها شیفته‌ یکپارچگی هستند. آن‌ها استاد زیبایی‌شناسی نظم مطلق‌اند. نمی‌‌دانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستش را پر کاه کند و او دم برنیاورد! وه! چه شادمانی عارفانه‌ای! دیکتاتورها، عارفانِ مدرن‌اند!
مضحک این‌که اگر زور، کارگر می‌بود، صدام به آن فلاکت نمی‌افتاد؛ و عرب‌های بصره و فلوجه ناچار نمی‌شدند در دولت و پارلمان‌شان، هر سند و گفته‌ای را به زبان کردی هم ترجمه کنند.
دیکتاتورها همیشه در اشتباه‌اند. همه‌ آن‌ها فکر می‌کنند که با دیکتاتورهای ذلیل‌شدهٔ پیشین متفاوت‌اند و داستان ِجاودانگی‌شان دیگر است.
دیکتاتورها فکر می‌کنند که می‌توان برای همیشه ملتی را سرکوب کرد، دهانی را بست، عقلی را ضایع کرد، آدمی را به حیوانیت کشانید، آزاده‌ای را برده کرد، زندگی‌ای را کشت، شادی‌ای را به اندوه بدل کرد، کتابی را سوزاند، عاقلی را خر کرد، و تا ابد بر تخت‌گاه خون تکیه زد.
اما نمی‌توان...
حلبچه شاهد است!

#خالد_رسول‌پور
۲۵اسفند، سالروز بمباران شیمیایی #حلبچه
۱۳۶۶

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ ‍ در رمان "قربانی" که شرح حضور "کورتزیو مالاپارته" خبرنگار ایتالیایی در جبهه‌های جنگ شوروی است، نویسنده شرح می‌دهد که چگونه یک گروهان ارتش آلمان، مردم یک دهکدهٔ شوروی را قتل‌عام می‌کنن. اما به محض خروج از دهکده، از پشت سر، گلوله‌ای به سوی‌شان شلیک می‌شود. آلمانی‌ها برمی‌گردند و پس از کمی جستجو، پسرک ده سالهٔ تفنگ به دستی را می‌یابند که تنها گلولهٔ باقیمانده‌اش را به سوی آن‌ها شلیک کرده‌است...
پسرک را نزد فرماندهٔ فاشیست آلمانی می‌برند. فرمانده که شوخ‌طبع هم تشریف دارد، به پسرک می‌گوید: «چون یک کودکی، شانسی بهت می‌دهم تا از مرگ نجات پیدا کنی». و پس از نشنیدن جوابی از پسرک، می‌گوید: «فقط یک چشم‌ من سالم است، چشم دیگرم مصنوعی است، اما با چشم سالمم مو نمی‌زند. اگر تو بگویی کدام چشمم مصنوعی است، می‌گذارم بروی!» پسرک فوراً می‌گوید: «چشم راستت مصنوعی است».
افسر فاشیست که سخت تعجب کرده می‌‌گوید: «درست است. اما بگو از کجا فهمیدی؟» پسرک جواب می‌دهد: «فقط در چشم راستت کمی انسانیّت دیده‌می‌‌شود. فهمیدم که چشم خودت نیست»!
و البته پسرک را همان‌جا تیرباران می‌کنند...

نزدیک به چهار دهه است که برای استخدام و گزینش کارمندان دولتی و ارتقای اداری، علاوه بر مسایل عقیدتی و شرعی و اطلاعاتی، «ظاهر» آدم‌ها هم به شدت مورد تحقیق و بررسی قرار می‌گیرد. سیستم موجود گزینشی، معتقد است که آدم سالم و معتقد حتماً ظاهر ویژه‌ای هم باید داشته‌باشد.
در این سال‌ها میلیون‌ها جوان و نوجوان به خاطر بلندبودن موی سر یا کوتاه‌بودن آستین پیراهن یا پوشیدن شلوار لی یا ناکامل‌‌بودن روسری و چادر، تنبیه و توبیخ یا از استخدام محروم شده‌اند. در هر اداره لیست بلندبالایی از ممنوعیت‌های پوششی به در و دیوار نصب کرده‌اند و همهٔ این‌ها برای جلوگیری از ورود افراد ناباب و نامسئول به نظام مدیریتی و اجرایی کشور است.
اما این روزها که چپ و راست، اخبار دزدی‌ها و اختلاس‌های کلان موسسات و شرکت‌ها و بانک‌های «ارزشی» با نام‌های مقدس مذهبی در رسانه‌ها پیچیده، کمی دقت به قیافه‌ها و تیپ‌های دزدان و اختلاس‌گران خالی از خنده و عبرت نخواهدبود.
تقریباً همهٔ این بزرگان، قیافه‌هایی به‌شدت مورد تایید نظام دارند. ریش‌هایشان، پیشانی‌های مهرخورده‌شان، تواضع و لبخند شیرین اسلامی‌شان، پیراهن‌های ساده‌شان، یقه‌های جمع و جورشان، انگشتری‌ها‌یشان و... همه حکایت از اعتقادات عمیق مذهبی و تعهدات شرعی‌شان دارد.
این روزها در صورت‌های مسخ‌شدهٔ دزدان و اختلاس‌گران، دنبال یک چشم مصنوعی می‌گردم. اما انگار دیگر خیلی دیر شده و دیگر نشانی از انسانیّت در حدقه‌های وقیح چشمان‌شان نمانده است...

#خالد_رسول‌پور

پ.ن.

ظهور کن! که به تنگ آمدیم از تزویر
زِ دستِ منتظرانت خلاص‌ کن ما را
#حسین_جنتی

عکس: دادگاه متهمان پتروشیمی

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
تا همین هفتاد هشتاد سال پیش، اصطلاح #فاشیست نه تنها بار منفی نداشت و فحش نبود، بلکه لقبی غرورانگیز و خودساخته هم بود که یکی از ابرمردان قرن بیستم به نام #بنیتو_موسولینی ملقب به «دوچه» یا «پیشوا» به خود و پیروان و حزبش داده‌بود.
از تعاریف و ویژگی‌ها و تاریخ و صعود و افول #فاشیسم که با یک جستجوی ساده‌ گوگلی قابل دسترسی هستند درمی‌گذرم و می‌آیم سر اینکه در زمانه‌ ما، «فاشیست» دیگر یک فحش است و حتی خود فاشیست‌ها هم حاضر نیستند به آن نام خطابشان کنی!
«فاشیسم» هم مثل اغلب اصطلاحات سیاسی و فلسفی که در گذر زمان از محتوای تاریخی و طبقاتی خود تهی می‌شوند، دیگر لزوماً به هیچکدام از اصول اولیه‌ خود ارجاع داده‌ نمی‌شود. مثل تعبیر «سوفسطایی» و «سفسطه» که نام خودساخته‌ گروهی از بزرگترین فیلسوفان یونان بود، اما اکنون «سفسطه‌گویی» و «سفسطه‌کردن» یک فحش متداول است که سوفسطایی ِ والامقام ِ یونانی «پروتاگوراس» هم از آن برائت می‌جوید!
«فاشیست» می‌تواند یک آدم کاملا معمولی و نرمال باشد: یک کارمند خوب، یک مغازه‌دار خوش‌اخلاق و منصف، یک نویسنده‌ آبرومند، یک کارگر منضبط، یک دستفروش مظلوم، یک کشاورز زحمتکش، و حتّی یک نقاش محجوب وینی به نام #هیتلر!
آنچه یک «آدم کاملا معمولی و نرمال» ِ بالا را ممکن است «فاشیست» ‌کند، واکنش او به «خطر» یا «احساس خطر» است!
هر وقت از «سهم‌خواهی» ِ کس یا کسانی که قبلا آن «سهم» را نداشته‌اند و در صورت به‌دست‌آوردن آن «سهم»، از سهم فعلی شما که بیشتر از «سهم» ِ فعلی اوست کم شود، هم احساس خطر کنید و هم به مخالفت و مبارزه یا سرکوب او بپردازید، شما یک «فاشیست» هستید!
یک «فاشیست» ِ معمولی هم، انحصارطلب، تمامیت‌خواه ، زورگو و قدرت‌پرست است، اما تا زمانی که احساس خطر نکرده، هم خودش و هم دیگران از «فاشیست»‌بودن او بی‌خبر هستند. هر فرد اجتماع که موقعیت متزلزلی دارد یا در شرایط خاصی موقعیتش متزلزل شده و ممکن است تنزل موقعیت پیدا کند، می‌تواند به یک «فاشیست»‌ تمام عیار بدل شود!
اصولا هر جا دیدید که در یک موقعیت ِ «برابر» و «مشخص»، نسبت به همسر یا فرزند یا برادر یا خواهر یا دوست یا همسایه یا همکار یا همشهری یا هموطنتان «حقوق» و «امتیازات» بیشتری دارید و ضمن این‌که از این تبعیض وجدانتان آزرده نیست بلکه در صورت «حق‌طلبی» ِ او احساس ناراحتی و مخالفت می‌کنید، بدانید که یک «فاشیست مخفی» هستید!

#خالد_رسول‌پور
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در آخرین ماه‌های جنگ ایران و عراق، در بمباران شیمیایی شهر #حلبچه‌ کردستان عراق، بیش از پنج‌ هزار کودک و زن و مردِ کُرد، قتل‌عام شدند؛ و بیش از هفت هزار دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
عراق، گناه قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب دموکرات پس از ماه‌ها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست! چرا که جنایت را دُردانه‌اش مرتکب‌شده‌ بود، با همان سلاح‌هایی که خودش به او داده‌بود.
زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس #صدام هنوز عزیز بود، کردها هنوز به درد غرب نمی‌خوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر می‌‌شد که امپریالیست‌ها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین را از روی زمین سترده‌ بود. #کردستان عراق، یک سرزمین اشغال‌شده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانه‌ همیشگی و نفرین‌شدهٔ حفظ تمامیت ارضی وطن مسمومی به نام عراق. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعل‌شده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقب‌ماندهٔ پوسیدهٔ عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیده‌ شده‌ بود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهٔ خداداده‌‌ای برای آن تجاوزگران باشد؛ همان‌طور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
حکومت‌های پیاپی عراق، سال‌های سال کردها را کشتند، آواره کردند، استثمار کردند، "تعریب" کردند و در مقابل سکوت جهان و نیشخند ِ جنایتکارانهٔ همسایگان، بر پیکر و جان و روح و فرهنگ و تاریخ‌ آن‌ها پای‌کوبیدند و زوزه‌کشیدند و به محض کمترین اعتراض یا مقاومت کردها، آن‌ها را به تجزیه‌طلبی و به خطرانداختن تمامیت ارضی "وطن عربی" متهم کردند.
شوونیسم بعثی، سرزمین عربی می‌خواست. همهٔ عراق را عرب می‌خواست و تازه! خود همین سرزمین عربی نیز بهانه‌ای بیش نبود.
مسئله این‌ بود که سرزمین پاره‌پاره‌ای مثل عراق، جز از طریق استبداد و ترور قابل "نگهداری" نبود. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول و تقسیم امپراتوری عثمانی توسط فاتحان، کردها چهارصد سال بود در آن امپراتوری می‌زیستند و پیش‌تر از آن هم هزاران سال جزئی از ایران و از بنیان‌گذاران سرزمین ایران بودند که در پی ماجراجویی‌های ابلهانهٔ صفویان، به سلطان عثمانی بخشیده شده بودند. چند ماه پس از پایان جنگ اول جهانی و ساخت کشور عراق، بخش‌هایی از همین کردها و سرزمینشان به آن الصاق‌شدند و قرار شد کردهایی که تا آن‌ وقت از وطن ترکی دفاع کرده و به زبان ترکی تکلم کرده بودند، از آن تاریخ به بعد، مدافعان وطن عربی باشند و به زبان آسمانی عربی اظهار بندگی و ارادات نمایند. چنین جنایتی، مگر جز با زور و کشتار و ترور، ممکن می‌بود؟
پس رژیم‌های پوشالی و دست‌نشاندهٔ عراق، پیاپی و دمادم، کردها را سرکوب کردند و اوج‌گیری این کشتار و ترور، با به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث آغاز شد و سال‌به‌سال شدت گرفت
پس حکومت بعث، بی‌رحمانه و با همه‌ توان یک حکومت ترسوی فاشیست، کردها را سرکوب کرد. #صدام حسین شکّی نداشت که زور، اولین و آخرین درمان، و اکسیر نجات و مانایی است...
نتیجه‌ای که همه‌ دیکتاتورها به آن می‌رسند و روز‌به‌روز ناگزیر از شدت‌ بخشیدن به آن‌اند.
دیکتاتورها شیفته‌ یکپارچگی هستند. آن‌ها استاد زیبایی‌شناسی نظم مطلق‌اند. نمی‌‌دانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستش را پر کاه کند و او دم برنیاورد! وه! چه شادمانی عارفانه‌ای! دیکتاتورها، عارفانِ مدرن‌اند!
مضحک این‌که اگر زور، کارگر می‌بود، صدام به آن فلاکت نمی‌افتاد؛ و عرب‌های بصره و فلوجه ناچار نمی‌شدند در دولت و پارلمان‌شان، هر سند و گفته‌ای را به زبان کردی هم ترجمه کنند.
دیکتاتورها همیشه در اشتباه‌اند. همه‌ آن‌ها فکر می‌کنند که با دیکتاتورهای ذلیل‌شدهٔ پیشین متفاوت‌اند و داستان ِجاودانگی‌شان دیگر است.
دیکتاتورها فکر می‌کنند که می‌توان برای همیشه ملتی را سرکوب کرد، دهانی را بست، عقلی را ضایع کرد، آدمی را به حیوانیت کشانید، آزاده‌ای را برده کرد، زندگی‌ای را کشت، شادی‌ای را به اندوه بدل کرد، کتابی را سوزاند، عاقلی را خر کرد، و تا ابد بر تخت‌گاه خون تکیه زد.
اما نمی‌توان...
حلبچه شاهد است!

#خالد_رسول‌پور
۲۵اسفند، سالروز بمباران شیمیایی #حلبچه
۱۳۶۶

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مرگ #هلین_بولک خواننده و هنرمند کشور ترکیه که پس از اعتصاب غذا از پای درآمد، بحث قدیمی «مبارزه تا مرگ» یا «مبارزه برای بقا» را به روز کرد. بسیاری از دوستان، مخالف اعتصابی چنین سخت و کشنده بودند و در نبرد با قدرتمندان حاکم، اولویّت را در «زنده‌‌ماندن مبارزان» و ادامه‌ مبارزه از طریق دیگر یا در وقتی دیگر می‌دانستند. امّا بعضی دیگر، تاثیرگذاری چنین مرگ و چنین مبارز‌ه‌ای را بسیار مهم دانستند، چنان‌که هم به رسوایی و افشاء حاکمان منجر می‌شود و هم خون تازه در تن جنبش آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی به جریان می‌اندازد. این بحث، قدیمی است و در خود ایران، ‌دست کم قدمتی پنجاه ساله‌ دارد. امّآ من یاد داستانی دیگر افتادم...

در جنگ جهانی دوّم، دو شهر بزرگ، نماد ِدو اولویّت متضاد بالا بودند!
شهر و بندر «روتردام» هلند در تاریخ ۱۴ مه ۱۹۴۰ به شدت از طرف نیروی هوایی آلمان بمباران شد، هشتصد نفر کشته شدند و بیش از هفتاد درصد مراکز شهری و صنعتی آن نابود شد. تنها چند ساعت پس از این بمباران و با همین بمباران، دولت هلند بی قید و شرط تسلیم شد و خانواده‌ سلطنتی به انگلستان فرار کردند. هلند در اشغال کامل آلمان ماند تا زمانی که جنگ جهانی به پایان رسید و متفقین توانستند آلمان را به زانو در بیاورند. یعنی پنج سال بعد!
شهر «استالینگراد» شوروی در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۴۲ از هوا و زمین مورد حمله‌ آلمان قرار گرفت و تا پنج ماه و نیم بعد، هزاران بار بمباران شد، جنگ کوچه به کوچه و خانه به خانه پیش رفت و گاه تنها یک محلّه در اختیار نیروهای شوروی باقی ماند اما «استالینگراد» تسلیم نشد. بیش از یک میلیون نیروی نظامی شوروی و ده‌ها هزار مردم شهر کشته شدند و شهر با خاک یکسان شد، اما تسلیم نشد. در نهایت ارتش سرخ شوروی کلیه‌ نیروهای آلمان در منطقه را محاصره و بیش از صد هزار سرباز و افسر آلمانی را به اسارت گرفت، چنان که افسانه‌ شکست‌ناپذیری آلمان را شکست و فاشیسم هیتلری دیگر هرگز نتوانست به وضعیت پیشین بازگردد...

خوب!
در نهایت هر دو شهر «استالینگراد» و «روتردام» آزاد شدند و دشمن شکست خورد. امّا کدام یک درست عمل کردند؟ آیا اگر «استالینگراد» مقاومت نمی‌کرد، شکست آلمان ممکن می‌شد و بعدها «روتردام»‌ آزاد می‌شد؟ از سوی دیگر، آیا ارزش داشت که به خاطر یک شهر یا یک منطقه، صدها هزار انسان و بی‌شمار ثروت‌های انسانی و طبیعی از بین بروند؟ آیا اگر «استالینگراد» هم تسلیم می‌شد و منتظر مقاومت شهر دیگری می‌ماند تا بعدها همراه با «روتردام» و شهرهای دیگر آزاد می‌شد،‌ بهتر نبود؟ آیا اگر «استالینگراد» تسلیم می‌شد تضمینی وجود داشت که شهر دیگری مقاومت کند و بعدها به شکست آلمان یاری برساند؟ کدام در اولویّت است: جان انسان یا آرمان انسان؟ آرمان‌ها چقدر با واقعیّت‌ها مطابقت دارند؟ آیا درست است که نسل امروزی خود را برای راحتی و شادی نسل‌های بعدتر به خطر و به مرگ بیندازد؟ آیا انسان در خدمت آرمان‌هاست یا آرمان‌ها در خدمت انسان؟

#خالد_رسول‌پور
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در آخرین ماه‌های جنگ ایران و عراق، در بمباران شیمیایی شهر #حلبچه‌ کردستان عراق، بیش از پنج‌ هزار کودک و زن و مردِ کُرد، قتل‌عام شدند؛ و بیش از هفت هزار دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
عراق، گناه قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب دموکرات پس از ماه‌ها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست! چرا که جنایت را دُردانه‌اش مرتکب‌شده‌ بود، با همان سلاح‌هایی که خودش به او داده‌بود.
زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس #صدام هنوز عزیز بود، کردها هنوز به درد غرب نمی‌خوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر می‌‌شد که امپریالیست‌ها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین را از روی زمین سترده‌ بود. #کردستان عراق، یک سرزمین اشغال‌شده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانه‌ همیشگی و نفرین‌شدهٔ حفظ تمامیت ارضی وطن مسمومی به نام عراق. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعل‌شده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقب‌ماندهٔ پوسیدهٔ عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیده‌ شده‌ بود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهٔ خداداده‌‌ای برای آن تجاوزگران باشد؛ همان‌طور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
حکومت‌های پیاپی عراق، سال‌های سال کردها را کشتند، آواره کردند، استثمار کردند، "تعریب" کردند و در مقابل سکوت جهان و نیشخند ِ جنایتکارانهٔ همسایگان، بر پیکر و جان و روح و فرهنگ و تاریخ‌ آن‌ها پای‌کوبیدند و زوزه‌کشیدند و به محض کمترین اعتراض یا مقاومت کردها، آن‌ها را به تجزیه‌طلبی و به خطرانداختن تمامیت ارضی "وطن عربی" متهم کردند.
شوونیسم بعثی، سرزمین عربی می‌خواست. همهٔ عراق را عرب می‌خواست و تازه! خود همین سرزمین عربی نیز بهانه‌ای بیش نبود.
مسئله این‌ بود که سرزمین پاره‌پاره‌ای مثل عراق، جز از طریق استبداد و ترور قابل "نگهداری" نبود. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول و تقسیم امپراتوری عثمانی توسط فاتحان، کردها چهارصد سال بود در آن امپراتوری می‌زیستند و پیش‌تر از آن هم هزاران سال جزئی از ایران و از بنیان‌گذاران سرزمین ایران بودند که در پی ماجراجویی‌های ابلهانهٔ صفویان، به سلطان عثمانی بخشیده شده بودند. چند ماه پس از پایان جنگ اول جهانی و ساخت کشور عراق، بخش‌هایی از همین کردها و سرزمینشان به آن الصاق‌شدند و قرار شد کردهایی که تا آن‌ وقت از وطن ترکی دفاع کرده و به زبان ترکی تکلم کرده بودند، از آن تاریخ به بعد، مدافعان وطن عربی باشند و به زبان آسمانی عربی اظهار بندگی و ارادات نمایند. چنین جنایتی، مگر جز با زور و کشتار و ترور، ممکن می‌بود؟
پس رژیم‌های پوشالی و دست‌نشاندهٔ عراق، پیاپی و دمادم، کردها را سرکوب کردند و اوج‌گیری این کشتار و ترور، با به‌قدرت‌رسیدن حزب بعث آغاز شد و سال‌به‌سال شدت گرفت
پس حکومت بعث، بی‌رحمانه و با همه‌ توان یک حکومت ترسوی فاشیست، کردها را سرکوب کرد. #صدام حسین شکّی نداشت که زور، اولین و آخرین درمان، و اکسیر نجات و مانایی است...
نتیجه‌ای که همه‌ دیکتاتورها به آن می‌رسند و روز‌به‌روز ناگزیر از شدت‌ بخشیدن به آن‌اند.
دیکتاتورها شیفته‌ یکپارچگی هستند. آن‌ها استاد زیبایی‌شناسی نظم مطلق‌اند. نمی‌‌دانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستش را پر کاه کند و او دم برنیاورد! وه! چه شادمانی عارفانه‌ای! دیکتاتورها، عارفانِ مدرن‌اند!
مضحک این‌که اگر زور، کارگر می‌بود، صدام به آن فلاکت نمی‌افتاد؛ و عرب‌های بصره و فلوجه ناچار نمی‌شدند در دولت و پارلمان‌شان، هر سند و گفته‌ای را به زبان کردی هم ترجمه کنند.
دیکتاتورها همیشه در اشتباه‌اند. همه‌ آن‌ها فکر می‌کنند که با دیکتاتورهای ذلیل‌شدهٔ پیشین متفاوت‌اند و داستان ِجاودانگی‌شان دیگر است.
دیکتاتورها فکر می‌کنند که می‌توان برای همیشه ملتی را سرکوب کرد، دهانی را بست، عقلی را ضایع کرد، آدمی را به حیوانیت کشانید، آزاده‌ای را برده کرد، زندگی‌ای را کشت، شادی‌ای را به اندوه بدل کرد، کتابی را سوزاند، عاقلی را خر کرد، و تا ابد بر تخت‌گاه خون تکیه زد.
اما نمی‌توان...
حلبچه شاهد است!

#خالد_رسول‌پور
۲۵اسفند، سالروز بمباران شیمیایی #حلبچه
۱۳۶۶

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
تا همین هفتاد هشتاد سال پیش، اصطلاح #فاشیست نه تنها بار منفی نداشت و فحش نبود، بلکه لقبی غرورانگیز و خودساخته هم بود که یکی از ابرمردان قرن بیستم به نام #بنیتو_موسولینی ملقب به «دوچه» یا «پیشوا» به خود و پیروان و حزبش داده‌بود.
از تعاریف و ویژگی‌ها و تاریخ و صعود و افول #فاشیسم که با یک جستجوی ساده‌ گوگلی قابل دسترسی هستند درمی‌گذرم و می‌آیم سر اینکه در زمانه‌ ما، «فاشیست» دیگر یک فحش است و حتی خود فاشیست‌ها هم حاضر نیستند به آن نام خطابشان کنی!
«فاشیسم» هم مثل اغلب اصطلاحات سیاسی و فلسفی که در گذر زمان از محتوای تاریخی و طبقاتی خود تهی می‌شوند، دیگر لزوماً به هیچکدام از اصول اولیه‌ خود ارجاع داده‌ نمی‌شود. مثل تعبیر «سوفسطایی» و «سفسطه» که نام خودساخته‌ گروهی از بزرگترین فیلسوفان یونان بود، اما اکنون «سفسطه‌گویی» و «سفسطه‌کردن» یک فحش متداول است که سوفسطایی ِ والامقام ِ یونانی «پروتاگوراس» هم از آن برائت می‌جوید!
«فاشیست» می‌تواند یک آدم کاملا معمولی و نرمال باشد: یک کارمند خوب، یک مغازه‌دار خوش‌اخلاق و منصف، یک نویسنده‌ آبرومند، یک کارگر منضبط، یک دستفروش مظلوم، یک کشاورز زحمتکش، و حتّی یک نقاش محجوب وینی به نام #هیتلر!
آنچه یک «آدم کاملا معمولی و نرمال» ِ بالا را ممکن است «فاشیست» ‌کند، واکنش او به «خطر» یا «احساس خطر» است!
هر وقت از «سهم‌خواهی» ِ کس یا کسانی که قبلا آن «سهم» را نداشته‌اند و در صورت به‌دست‌آوردن آن «سهم»، از سهم فعلی شما که بیشتر از «سهم» ِ فعلی اوست کم شود، هم احساس خطر کنید و هم به مخالفت و مبارزه یا سرکوب او بپردازید، شما یک «فاشیست» هستید!
یک «فاشیست» ِ معمولی هم، انحصارطلب، تمامیت‌خواه ، زورگو و قدرت‌پرست است، اما تا زمانی که احساس خطر نکرده، هم خودش و هم دیگران از «فاشیست»‌بودن او بی‌خبر هستند. هر فرد اجتماع که موقعیت متزلزلی دارد یا در شرایط خاصی موقعیتش متزلزل شده و ممکن است تنزل موقعیت پیدا کند، می‌تواند به یک «فاشیست»‌ تمام عیار بدل شود!
اصولا هر جا دیدید که در یک موقعیت ِ «برابر» و «مشخص»، نسبت به همسر یا فرزند یا برادر یا خواهر یا دوست یا همسایه یا همکار یا همشهری یا هموطنتان «حقوق» و «امتیازات» بیشتری دارید و ضمن این‌که از این تبعیض وجدانتان آزرده نیست بلکه در صورت «حق‌طلبی» ِ او احساس ناراحتی و مخالفت می‌کنید، بدانید که یک «فاشیست مخفی» هستید!

#خالد_رسول‌پور
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در «کلام اسلامی» دو اصطلاح جالب وجود دارد که همواره با هم به کار برده‌ می‌شوند: «املاء و استدراج».

«املاء و استدراج» در واقع فرصتی است که از طرف خداوند به یک گناهکار یا مجرم داده‌ می‌شود تا دوباره و چندباره فرصت انتخاب بین «درست» و «نادرست» پیدا کند، پس یا خطاهای پیشین را جبران کرده و نجات یابد، یا دوباره خطا کرده و بیش‌تر و بیش‌تر در گناه فرو رود...
این بازی «تدریجی» تا جایی ادامه می‌یابد که فرد، یا کاملاً از گناه و خطا نجات بیابد، یا مطلقاً سقوط کند و دیگر غیرقابل نجات باشد.
جالب این‌که در صحنهٔ بازی‌های اجتماع هم، چنان «سنّت»ی با شدّت و عینیّت جریان دارد و این بار «تاریخ» است که چنان مجالی را برای انسان‌ها فراهم می‌کند...
در همین هفتاد هشتاد‌سالهٔ خودمان، چه افراد و احزاب و گروه‌های بزرگ و کوچکِ سیاسی که بارها فرصتِ «آزمون و خطا» یافتند: از رهبران و حاکمانی چون شاهان و نخست‌وزیران و روشنفکران و... بگیرید تا احزاب و گروه‌هایی چون حزب توده، فدائیان، مجاهدین، اصولگرایان، اصلاح‌طلبان و...
سنّتِ «املاء و استدراج» ِ تاریخ، اغلب در «بزنگاه‌های تاریخی» و هنگامهٔ «رویداده‌های بزرگ و سرنوشت‌ساز» خود را نمایان می‌کند، انگار که یک امتحان عمومی، سراسری و نهایی! این بزنگاه‌ها چنان صریح و بی‌رحم‌ هستند که افراد و گروه‌ها دیگر نمی‌توانند خود را پشت سفسطهٔ «مصلحت‌» و «تئوری‌» پنهان کنند و ناگزیر از «برهنه‌شدن در ملاء ِ حقیقت» خواهندبود!
«ای دریده پوستین ِ یوسفان
گرگ برخیزی از این خوابِ گران»!

و اگر بخواهم این یادداشت کوتاه را همچون آغازش،‌ با بهره از تعبیرات «اسلامی» به پایان ببرم:
یک بار جمعی از یاران پیامبر اسلام از او می‌پرسند که چه نشانه‌ای وجود دارد از این‌‌که بدانیم یک انسان، هنوز هم «بهشتی» است و هنوز هم کاملاً «جهنّمی» نشده‌است؟ او پاسخ می‌دهد که هرگاه خطایی مرتکب شدید و امّا بعد از ارتکابش، احساس پشیمانی و عذاب وجدان کردید، بدانید که هنوز هم «بهشتی» هستید و امکان ِ نجات دارید!

فرد یا گروهی سیاسی که در چند بزنگاه تاریخی، خطا کرده و دیگر «چوب خط» «آبروی مردمی‌اش» پُر شده، هیچ راه نجاتی ندارد جز «اعتراف به خطا» و «اظهار پشیمانی» و «کنارکشیدن از صحنهٔ امتحان».
مگر این‌گونه در «دادگاه تاریخ» بخشیده‌ شود.
روسیاهانِ تاریخ شاهدند!

#خالد_رسول‌پور
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
https://t.center/oldkingofebrighestan
در جستجوی یک چشم مصنوعی...

#خالد_رسول‌پور

🔸در رمان #قربانی که شرح حضور #کورتزیو_مالاپارته (خبرنگار ایتالیایی) در جبهه‌های جنگ شوروی است، نویسنده شرح می‌دهد که چگونه یک گروهان ارتش آلمان، مردم یک دهکده‌ شوروی را قتل‌عام می‌کنند. اما به محض خروج از دهکده، از پشت سر گلوله‌ای به سویشان شلیک می‌شود. آلمانی‌ها برمی‌گردند و پس از کمی جستجو، پسرک ده سالهٔ تفنگ به دستی را می‌یابند که تنها گلوله‌اش را به سوی آنها شلیک کرده‌ است.
پسرک را نزد فرماندهٔ فاشیست آلمانی می‌برند. فرمانده که شوخ‌طبع هم تشریف دارد، به پسرک می‌گوید: «چون یک کودکی، شانسی بهت می‌دهم تا از مرگ نجات پیدا کنی». و پس از نشنیدن جوابی از پسرک، می‌گوید: «فقط یک چشم‌ من سالم است، چشم دیگرم مصنوعی است، اما با چشم سالمم مو نمی‌زند. اگر تو بگویی کدام چشمم مصنوعی است، می‌گذارم بروی!»
پسرک فوراً می‌گوید: «چشم راستت مصنوعی است».
افسر فاشیست که سخت تعجب کرده می‌‌گوید: «درست است. اما بگو از کجا فهمیدی؟»
پسرک جواب می‌دهد: «فقط در چشم راستت کمی انسانیّت دیده‌می‌‌شود. فهمیدم که چشم خودت نیست»...

و البته پسرک را همان‌جا تیرباران می‌کنند.

👇👇👇👇👇
🔹نزدیک به چهار دهه است که برای استخدام و گزینش کارمندان دولتی و ارتقای اداری، علاوه بر مسایل عقیدتی و شرعی و اطلاعاتی، «ظاهر» آدمها هم به شدت مورد تحقیق و بررسی قرار می‌گیرد. سیستم موجود گزینشی، معتقد است که آدم سالم و معتقد، حتماً ظاهر ویژه‌ای هم باید داشته‌ باشد.

🔹در این سالها میلیون‌ها جوان و نوجوان به خاطر بلند بودن موی سر یا کوتاه‌ بودن آستین پیراهن یا پوشیدن شلوار لی، تنبیه و توبیخ یا از استخدام محروم شده‌اند. زدن کراوات ممنوع است. در هر اداره، لیست بلندبالایی از ممنوعیت‌های پوششی به در و دیوار نصب کرده‌اند و همه‌ اینها برای جلوگیری از ورود افراد ناباب و نامسئول به نظام مدیریتی کشور است.

🔷اما این روزها که چپ و راست، اخبار دزدی‌ها و اختلاس‌های کلان موسسات و شرکت‌ها و بانک‌های #ارزشی با نامهای مقدس مذهبی در رسانه‌ها پیچیده، کمی دقت به قیافه‌ها و تیپ‌های دزدان و اختلاسگران خالی از خنده و عبرت نخواهدبود. تقریباً همه‌ این بزرگان، قیافه‌هایی به‌شدت مورد تایید نظام دارند: ریش‌هایشان، پیشانی‌های مهرخورده‌شان، تواضع و لبخند شیرین اسلامی‌شان، پیراهن‌های ساده‌شان، یقه‌های جمع و جورشان، انگشتری‌ها‌یشان و... همه حکایت از اعتقادات عمیق مذهبی و تعهدات شرعی‌شان دارد.

🔹این روزها در صورتهای مسخ‌شدهٔ دزدان و اختلاسگران، دنبال یک چشم مصنوعی می‌گردم. اما انگار دیگر خیلی دیر شده و در وجود ناپاکشان، نشانی از #انسانیت نمانده است.

https://t.center/oldkingofebrighestan