تنها
#امید میتواند
دکتر
#جواد_کاشی#شاه_فرتوت_ابریقستان@oldkingofebrighestan#بخش_دومآنچه بیش از همه درخشید، اصلاحات نهادی، ساختارهای حقوقی و قانونی، سیستمهای تکنوکراتیک، بهینه کردن مدیریت کلان، و خلاصه هر آن چیزی بود که به بالا ربط داشت. به عبارتی دیگر منظومه کلامیش، کلان نگر و برنامه ریز و مدیر بود. به طور طبیعی هر آنچه این پایین بود، در تاریکی محض فرورفت و از دیدرس همگان خارج شد. این وضعیت به تولد روشنفکری انجامید که در نقطه مقابل روشنفکری نسل قبل قرار داشت. آنها اطباء و آسیب شناسان سیتسم سیاسی بودند و کاری به کار جهان زندگی نداشتند. در جهان زندگی اموری دیگر جریان دارد: تحقیر، فقر، بی سامانی، پریشانی و گسیختگیهای عمیق اخلاقی و انسانی
زبان عرصه عمومی دیگر با رنج و عسرتها و آلام مردم نسبتی ندارد و این درست همان کاستی بزرگ و عمیق امروز ماست.
گفتهاند جنبش اخیر پیرامون فقر و بیکاری سامان یافت. این طور نیست که زبان کارشناسانه و شبه آکادمیک روشنفکران این نکته را نبیند، میبیند اما به سرعت متوجه راهحلها میشود. به سرعت میپرسد چه کنیم از فقر بکاهیم؟ اقتصاددانان و کارشناسان جمع میشوند، میزگرد میگذارند، سخنرانیهای کارشناسی میکنند و از برنامههای ممکن برای رفع فقر سخن میگویند. مشکلی نیست، حتماً باید کارشناسان و متخصصان و تصمیم گیران همین کارها را بکنند. اما روشنفکران مدیر و تصمیمگیر نیستند
آنها کارشناس نیستند، آنها در عرصه سیاسی حاضرند، آنها وظیفه دارند فقر و تحقیر و رنج و آلام روزانه مردم را به مساله تبدیل کنند. آنچه در دل و درون یک بیکار حفرههای سیاه میسازد، خجالتی که یک کارگر نزد فرزندش بابت دستهای خالیش میکشد، بغضی که یک تحقیر شده در دل انبار میکند، توسط یک روشنفکر تبدیل به یک مساله عمومی میشود. روشنفکر مسئول است که بر تب درونی یک تحقیر شده، نام نهد، آن را بر سر در عرصه عمومی بکوبد، دیگران را محاکمه کند، وجدانها را برانگیزد و دردهای فردی فردی شده را به مساله جمعی بدل کند.
کار روشنفکر تنها از این حیث مهم نیست که نظام تصمیمگیر را تحت فشار قرار میدهد تا برنامههای تازه بنویسد و برای محرومان فرصتهای تازه بسازد. چیزی هست که به مراتب از این مهمتر است. او با نام نهادن و جمعی کردن آنچه به ظاهر فردی و درونی است، امکان به شمار آورده شدن و دیده شدن طبقات به حاشیه پرتاب شده را فراهم میکند
قطع نظر از این که کارشناسان بگویند فقر و بیکاری حل شدنی هست یا نه، نفس دیده شدن سبب میشود بر فشار فقر و بیکاری، آوار خرد کننده تحقیر نیز افزوده نشود
روشنفکر پیش از هر چیز با حیات سیاسی سروکار دارد و مساله مهم حیات سیاسی، تحقیر شدن و نادیده گرفته شدن است
البته به شرطی که روشنفکر به پایین نظر کند و با زبانی سخن بگوید که ناظر به فرودستان و در حاشیه ماندگان است. در آن صورت کلام و بیانش، امکانی برای رهایی آنان از فشار تحقیر و نادیده گرفته شدگی است. امکانی برای تبدیل شدن آنها به سوژههای قدرتمند، صاحب نیرو و سخن.
همه یادداشتهایی که در باره حوادث و ناآرامیهای ایران نوشته شد، زبانی شبه کارشناسانه داشتند
بخش اعظمشان تلاش کردند ماجرا را مصادره کنند به اهداف و مقاصد سیاسی شان. از جناح اصولگرا که این سوی طیف بود گرفته تا سلطنت طلبان که آن سوی طیف بودند. گروهی دیگر از آنها سعی کردند ماجرا را به مباحث علمی و کارشناسانه خود تبدیل کنند
تنها
#مرتضی_کریمی بود که به یک واقعیت دیگر اشاره کرد: آنها همه بیگانهاند با مردمی که شمرده نمیشوند، شنیده نمیشوند، دیده نمیشوند. انگار که نیستند
حوادثی که کمی بیش از یک هفته طول کشید، فی الواقع دنیایی از مفاهیم بیگانه با جهان حاشیهها را دود کرد و به هوا برد. شاید این همه حرف که روشنفکران با عجله تولید کردند، تلاشی بود برای بازآفرینی آنچه از دست رفته بود. آنچه به کسادی بازار کلامیشان منجر میشد
آنچه در کشور روی داد، اعلام مرگ زبانی بود که یک دهه پیش مرده بود
تنها به اعتبار اشاره به رنجهای مردم است که زبان دوباره فرصت زندگی در عرصه عمومی پیدا خواهد کرد.
دکتر
#جواد_کاشی#شاه_فرتوت_ابریقستان@oldkingofebrighestan#بخش_دوم