شاه فرتوت ابریقستان

#امیرکبیر
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
‏سی‌ام تیر، روز زانو زدن استبداد در برابر خواست اکثریت، یکی از روزهای بزرگ تاریخ معاصر ایران است. اگر چه یک سال بعد با انتقامی سخت، جبران شد...

‏در خیابان سعدی جوانی زخمی به دشواری برخاست با انگشتان رنگین از خون خود بر دیوار نوشت:
”این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد مصدق”

سخن گفتن درباره #مصدق که چند دهه رهبری جنبش اصلاحی را در عرصه سیاست ایران از زمان مشروطه خواهی تا کودتای ۳۲ بعهده داشت، ساده نیست.
مصدق به کمال میراث دار روند #استقلال و #آزادیخواهی بود که از ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ و #امیرکبیر شروع شده بود و شباهت کار آنها درین بود که هر سه اصلاحات را بیشتر از دربار شروع و دنبال می‌کردند.
نابغه‌ای بود که از اختلاف و تعارض سیاست دول آمریکا و انگلیس بر سر ایران در آن زمان به نحو احسن استفاده برد و با درایت و تخصص در زمینه حقوق بین‌الملل صنعت نفت را ملی کرد.
بیش از هر سیاستمداری ظرفیت جامعه را در شناخت ابعاد ماهیت #آزادی می‌دانست و با رندی تمام، مبارزه علیه استبداد را با ابزاری نظیر دیپلماسی، جهان غرب، دربار و ملت که خود به شدت استبداد پذیر بودند اقامه کرد.
مصدق برای حصول اصلاحات خود به ناسیونالیسمی توانمند احتیاج داشت که متأسفانه در ایران هنوز نارس و ناقص بود.
او طلایه‌دار جنبش استبداد ستیزی در جهان سوم شده بود، که بعدها تز او را #جمال_عبدالناصر , #جواهر_لعل‌نهرو و مارشال #تیتو و سران کشورهای غیرمتعهد دنبال کردند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی

✍🏼 #ابراهیم_نبوی

من در کل دوره روزنامه‌نگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظه‌کارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم #عزت‌الله_سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه می‌دهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای #ناصر_ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمی‌دانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بی‌حرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
"همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش #امیرکبیر را هم در #سلطان_صاحبقران بازی کردم."
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلم‌ها بی‌حرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.

با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملک‌مطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملک‌مطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بی‌حرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
و همین را که گفتم دادگاه از خنده منفجر شد!

@oldkingofebrighestan
🔸میرزاتقی‌خان #امیرکبیر و میرزاآقاخان نوری ، به ترتیب و هر دو وزیر #ناصرالدین‌شاه بودند.
اگر میرزا تقی مصلح بود و تاوان آن را در حمام فین داد، میرزاآقاخان که سعایت او در قتل امیر هم بی تاثیر نبود و بعد از او صدراعظم شد (جالب اینکه جنازه میرزا آقاخان به کربلا انتقال و در صحن مسجدی که از ثلث اموال امیرکبیر ساخته شده بود دفن گردید) نه تنها بویی از اصلاح نبرده بود که وطن پرستی امیر را نیز نداشت چرا که پیش از قبول صدارت اعظمی تبعه انگلیس بود و با نوشتن نامه به وزیر مختار انگلیس در ایران، از تابعیت این کشور خارج شد.
دوران صدارت میرزاآقاخان نوری برای انگلستان دورهٔ پیشرفت و تحکیم نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و اقتصادی بود و آنچه عمال این دولت خواستند انجام شد و مسئله جدایی هرات بزرگترین ضربتی بود که در این دوران به ایران وارد شد ( رائین، اسماعیل؛ حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص ۲۵۸)

🔸یکی از نکاتی که به وضوح تفاوت میان این و صدراعظم را نشان می‌دهد، مقایسه میان نامه او و امیرکبیر به ناصرالدین شاه است:

میرزاتقی‌خان فراهانی امیرکبیر می‌نویسد:

«به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکما نمی‌توان سلطنت کرد. گیرم من ناخوشم یا مردم، فدای خاک پای همایون، شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ …هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی‌شوید که چه واقع می‌شود و بعد از استحضار چه حکم می‌فرمایید؟ از در خانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می‌شود و چه حکم می‌فرمایید؟»

اما میرزا آقاخان نوری می‌نویسد:

«هوا سرد است ممکن است به وجود مبارک صدمه‌ای برسد. دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید. آنجا پشت کوه قاف است. سه شب متوالی عیش بفرمایید.»

📚 قبله عالم
#عباس_امانت
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
یکی ازبهترین و باشکوهترین اشعاری که برای #امیرکبیر سروده شده است، سروده‌ زنده‌ياد #فریدون_مشیری است.

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.

زمان، هنوز همان شرمسار بهت‌زده،
زمین، هنوز همین سخت‌جان لال‌شده
جهان هنوز همان دست‌بسته تقدیر!

هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار
هنوز، نفرت از پادشاه بدکردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.

هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر
هنوز همهمه سروها که ای جلاد!
مزن! مکُش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!

چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟

هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی
هنوز
هنوز
هنوز
به قطره قطره گلگونه رنگ می‌گیرد
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر

نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غمهای مردم ایران
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.

هنوز زاری آب
هنوز ناله باد
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر

هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی ای آفتاب عالم گیر

نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!

چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ..... محال
هزاران سال بمانی اگر
چه دیر...
چه دیر...

#فریدون_مشیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
ابتدا فكر می‌كردم كه مملكت، وزیر دانا می‌خواهد؛ بعد به ایـن ‌نتیجه رسیدم كه مملكت، شاهِ دانا می‌خواهد؛ اما اكنون می‌فهمم كه مملكت، ملتِ دانا می‌خواهد!!

#امیرکبیر

🗓 بیستم دیماه، سالروز تولد و شهادت میرزا محمد تقی‌خان فراهانی (امیرکبیر)
۱۱۸۵-۱۲۳۰

👆🎨 محمد ابراهيم نقاش، این نقاشی را در سال ۱۲۲۸ شمسی، یک سال پس از انتصاب امیرکبیر به مقام صدراعظمی از او كشيد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
یکی ازبهترین و باشکوهترین اشعاری که برای #امیرکبیر سروده شده است، سروده‌ زنده‌ياد #فریدون_مشیری است.

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.

زمان، هنوز همان شرمسار بهت‌زده،
زمین، هنوز همین سخت‌جان لال‌شده
جهان هنوز همان دست‌بسته تقدیر!

هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار
هنوز، نفرت از پادشاه بدکردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.

هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر
هنوز همهمه سروها که ای جلاد!
مزن! مکُش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!

چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟

هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی
هنوز
هنوز
هنوز
به قطره قطره گلگونه رنگ می‌گیرد
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر

نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غمهای مردم ایران
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.

هنوز زاری آب
هنوز ناله باد
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر

هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی ای آفتاب عالم گیر

نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!

چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ..... محال
هزاران سال بمانی اگر
چه دیر...
چه دیر...

#فریدون_مشیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‏سی‌ام تیر، روز زانو زدن استبداد در برابر خواست اکثریت، یکی از روزهای بزرگ تاریخ معاصر ایران است. اگر چه یک سال بعد با انتقامی سخت، جبران شد...

‏در خیابان سعدی جوانی زخمی به دشواری برخاست با انگشتان رنگین از خون خود بر دیوار نوشت:
”این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد مصدق”

سخن گفتن درباره #مصدق که چند دهه رهبری جنبش اصلاحی را در عرصه سیاست ایران از زمان مشروطه خواهی تا کودتای ۳۲ بعهده داشت، ساده نیست.
مصدق به کمال میراث دار روند #استقلال و #آزادیخواهی بود که از ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ و #امیرکبیر شروع شده بود و شباهت کار آنها درین بود که هر سه اصلاحات را بیشتر از دربار شروع و دنبال می‌کردند.
نابغه‌ای بود که از اختلاف و تعارض سیاست دول آمریکا و انگلیس بر سر ایران در آن زمان به نحو احسن استفاده برد و با درایت و تخصص در زمینه حقوق بین‌الملل صنعت نفت را ملی کرد.
بیش از هر سیاستمداری ظرفیت جامعه را در شناخت ابعاد ماهیت #آزادی می‌دانست و با رندی تمام، مبارزه علیه استبداد را با ابزاری نظیر دیپلماسی، جهان غرب، دربار و ملت که خود به شدت استبداد پذیر بودند اقامه کرد.
مصدق برای حصول اصلاحات خود به ناسیونالیسمی توانمند احتیاج داشت که متأسفانه در ایران هنوز نارس و ناقص بود.
او طلایه‌دار جنبش استبداد ستیزی در جهان سوم شده بود، که بعدها تز او را #جمال_عبدالناصر , #جواهر_لعل‌نهرو و مارشال #تیتو و سران کشورهای غیرمتعهد دنبال کردند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی

✍🏼 #ابراهیم_نبوی

من در کل دوره روزنامه‌نگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظه‌کارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم #عزت‌الله_سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه می‌دهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای #ناصر_ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمی‌دانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بی‌حرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
"همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش #امیرکبیر را هم در #سلطان_صاحبقران بازی کردم."
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلم‌ها بی‌حرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.

با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملک‌مطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملک‌مطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بی‌حرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
و همین را که گفتم دادگاه از خنده منفجر شد!

@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‏سی‌ام تیر، روز زانو زدن استبداد در برابر خواست اکثریت، یکی از روزهای بزرگ تاریخ معاصر ایران است. اگر چه یک سال بعد با انتقامی سخت، جبران شد...

‏در خیابان سعدی جوانی زخمی به دشواری برخاست با انگشتان رنگین از خون خود بر دیوار نوشت:
”این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد مصدق”

سخن گفتن درباره #مصدق که چند دهه رهبری جنبش اصلاحی را در عرصه سیاست ایران از زمان مشروطه خواهی تا کودتای ۳۲ بعهده داشت، ساده نیست.
مصدق به کمال میراث دار روند #استقلال و #آزادیخواهی بود که از ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ و #امیرکبیر شروع شده بود و شباهت کار آنها درین بود که هر سه اصلاحات را بیشتر از دربار شروع و دنبال می‌کردند.
نابغه‌ای بود که از اختلاف و تعارض سیاست دول آمریکا و انگلیس بر سر ایران در آن زمان به نحو احسن استفاده برد و با درایت و تخصص در زمینه حقوق بین‌الملل صنعت نفت را ملی کرد.
بیش از هر سیاستمداری ظرفیت جامعه را در شناخت ابعاد ماهیت #آزادی می‌دانست و با رندی تمام، مبارزه علیه استبداد را با ابزاری نظیر دیپلماسی، جهان غرب، دربار و ملت که خود به شدت استبداد پذیر بودند اقامه کرد.
مصدق برای حصول اصلاحات خود به ناسیونالیسمی توانمند احتیاج داشت که متأسفانه در ایران هنوز نارس و ناقص بود.
او طلایه‌دار جنبش استبداد ستیزی در جهان سوم شده بود، که بعدها تز او را #جمال_عبدالناصر , #جواهر_لعل‌نهرو و مارشال #تیتو و سران کشورهای غیرمتعهد دنبال کردند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from اتچ بات
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی

#ابراهیم_نبوی

من در کل دوره روزنامه‌نگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظه‌کارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم #عزت‌الله_سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه می‌دهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای #ناصر_ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمی‌دانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بی‌حرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
"همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش #امیرکبیر را هم در #سلطان_صاحبقران بازی کردم."
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلم‌ها بی‌حرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.

با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملک‌مطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملک‌مطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بی‌حرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
و همین را که گفتم دادگاه از خنده منفجر شد!

@oldkingofebrighestan
قلبی عاشق از تپیدن باز ایستاد


#علی_رضاقلی نویسنده کتاب مشهور "جامعه شناسی نخبه‌کشی"، هشتم فروردین، در سن هفتادوپنج سالگی درگذشت.
نویسنده‌ای شرافتمند که در دوران جستجوگری نسل ما، برای پاسخ به این پرسش که چرا به توسعه و مشروطیت و دموکراسی به رغم جنبشها و انقلابها نمی‌رسیم، اثری قابل اعتنا معرفی کرد که در آن ناکامی سه چهره اصلاحگر مهم تاریخ معاصرمان، #قائم‌مقام_فراهانی، #امیرکبیر و #مصدق را نه صرفا در مخالفت قدرت حاکم که برآمده از عقب‌ماندگی فرهنگی و توسعه نیافتن فرهنگ مردم می‌داند.

اکنون سالیان زیادی از خواندن این کتاب گذشته و من با دانسته‌های جدید، روشهای تحقیق متفاوتی نو شده‌ام در نتیجه همه پاسخ علی رضا‌قلی را کافی به این پرسش مهم تاریخ معاصرمان نمی‌دانم اما قدر تیپهایی مثل او را می‌دانم که در اوج عطش نسل ما برای دانستن، پرسشهای مهمی را طرح کردند. پرسشهای خوب ما را از روزمرّگی رها می‌کنند و به چالش دانستن و شک کردن و پژوهش کردن فرا می‌خوانند.

"علی رضا‌قلی" در حد توان در این راه کوشید. او همچون بسیاری دیگر تلاش کرد تا به پرسش اساسی تاریخ معاصر ما پاسخ دهد و رهیافتهایی ارائه کرد. حالا بگذریم که کندذهن‌های مسخ شده معتقدند ما قبلا #دموکراسی و #مشروطه داشته‌ایم؛ طرح پرسش کار آنها نیست اما بر شهروندانی که نمی‌خواهند عکس شاه یا آیت‌اللهی را در ماه ببینند و قوه انتقادی ذهن خود را تعطیل کنند و کمبوددهای فکری و ذهنی‌شان را با چهره‌ای اقتدارگرا جبران کنند، واجب است همچنان این پرسش بنیادین را پیش روی خود قرار دهند که چرا به‌رغم این همه هزینه و جنبش و حرکتهای جمعی، ما نتوانسته‌ایم از بار سنگین استبداد "تاج" و "عمامه" رهایی یابیم.

زندگی انتقادی را پرسشهای خوب می‌سازند و کندذهنها اصولا پرسشی ندارند! آنها حامل بسته‌هایی هستند که برای هر رخدادی پاسخ از پیش تعیین شده دارند.
روان علی رضاقلی شاد.
جویندگان پاسخ به پرسشهایش بیش باد.

#مجتبی_نجفی
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان #امیرکبیر آغاز شد.
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله ‌کوبی به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌‌خواهند واکسن بزنند! به ‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری #آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می‌کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند.

اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب‌انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند. روز بیست و هشتم ماه ربیع‌الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط ۳۳۰ نفر آبله کوبیده‌اند.

در همان روز، پاره‌دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند.
امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌‌کوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود.
امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی!
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد! این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.

این بار امیر کبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزاآقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های ‌های می‌‌گرید. سپس به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه ‌شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهل‌شان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

#واکسن #واکسن_کرونا #کرونا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
🔸میرزاتقی‌خان #امیرکبیر و میرزاآقاخان نوری ، به ترتیب و هر دو وزیر #ناصرالدین‌شاه بودند.
اگر میرزا تقی مصلح بود و تاوان آن را در حمام فین داد، میرزاآقاخان که سعایت او در قتل امیر هم بی تاثیر نبود و بعد از او صدراعظم شد (جالب اینکه جنازه میرزا آقاخان به کربلا انتقال و در صحن مسجدی که از ثلث اموال امیرکبیر ساخته شده بود دفن گردید) نه تنها بویی از اصلاح نبرده بود که وطن پرستی امیر را نیز نداشت چرا که پیش از قبول صدارت اعظمی تبعه انگلیس بود و با نوشتن نامه به وزیر مختار انگلیس در ایران، از تابعیت این کشور خارج شد.
دوران صدارت میرزاآقاخان نوری برای انگلستان دورهٔ پیشرفت و تحکیم نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و اقتصادی بود و آنچه عمال این دولت خواستند انجام شد و مسئله جدایی هرات بزرگترین ضربتی بود که در این دوران به ایران وارد شد ( رائین، اسماعیل؛ حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص ۲۵۸)

🔸یکی از نکاتی که به وضوح تفاوت میان این و صدراعظم را نشان می‌دهد، مقایسه میان نامه او و امیرکبیر به ناصرالدین شاه است:

میرزاتقی‌خان فراهانی امیرکبیر می‌نویسد:

«به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکما نمی‌توان سلطنت کرد. گیرم من ناخوشم یا مردم، فدای خاک پای همایون، شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ …هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی‌شوید که چه واقع می‌شود و بعد از استحضار چه حکم می‌فرمایید؟ از در خانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می‌شود و چه حکم می‌فرمایید؟»

اما میرزا آقاخان نوری می‌نویسد:

«هوا سرد است ممکن است به وجود مبارک صدمه‌ای برسد. دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید. آنجا پشت کوه قاف است. سه شب متوالی عیش بفرمایید.»

📚 قبله عالم
#عباس_امانت
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
یکی ازبهترین و باشکوهترین اشعاری که برای #امیرکبیر سروده شده است، سروده‌ زنده‌ياد #فریدون_مشیری است.

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.

زمان، هنوز همان شرمسار بهت‌زده،
زمین، هنوز همین سخت‌جان لال‌شده
جهان هنوز همان دست‌بسته تقدیر!

هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار
هنوز، نفرت از پادشاه بدکردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.

هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر
هنوز همهمه سروها که ای جلاد!
مزن! مکُش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!

چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟

هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی
هنوز
هنوز
هنوز
به قطره قطره گلگونه رنگ می‌گیرد
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر

نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غمهای مردم ایران
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.

هنوز زاری آب
هنوز ناله باد
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر

هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی ای آفتاب عالم گیر

نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!

چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ..... محال
هزاران سال بمانی اگر
چه دیر...
چه دیر...

#فریدون_مشیری
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
ابتدا فكر می‌كردم كه مملكت، وزیر دانا می‌خواهد؛ بعد به ایـن ‌نتیجه رسیدم كه مملكت، شاهِ دانا می‌خواهد؛ اما اكنون می‌فهمم كه مملكت، ملتِ دانا می‌خواهد!!

#امیرکبیر

🗓 بیستم دیماه، سالروز تولد و شهادت میرزا محمد تقی‌خان فراهانی (امیرکبیر)
۱۱۸۵-۱۲۳۰

👆🎨 محمد ابراهيم نقاش، این نقاشی را در سال ۱۲۲۸ شمسی، یک سال پس از انتصاب امیرکبیر به مقام صدراعظمی از او كشيد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‏سی‌ام تیر، روز زانو زدن استبداد در برابر خواست اکثریت، یکی از روزهای بزرگ تاریخ معاصر ایران است. اگر چه یک سال بعد با انتقامی سخت، جبران شد...

‏در خیابان سعدی جوانی زخمی به دشواری برخاست با انگشتان رنگین از خون خود بر دیوار نوشت:
”این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد مصدق”

سخن گفتن درباره #مصدق که چند دهه رهبری جنبش اصلاحی را در عرصه سیاست ایران از زمان مشروطه خواهی تا کودتای ۳۲ بعهده داشت، ساده نیست.
مصدق به کمال میراث دار روند #استقلال و #آزادیخواهی بود که از ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ و #امیرکبیر شروع شده بود و شباهت کار آنها درین بود که هر سه اصلاحات را بیشتر از دربار شروع و دنبال می‌کردند.
نابغه‌ای بود که از اختلاف و تعارض سیاست دول آمریکا و انگلیس بر سر ایران در آن زمان به نحو احسن استفاده برد و با درایت و تخصص در زمینه حقوق بین‌الملل صنعت نفت را ملی کرد.
بیش از هر سیاستمداری ظرفیت جامعه را در شناخت ابعاد ماهیت #آزادی می‌دانست و با رندی تمام، مبارزه علیه استبداد را با ابزاری نظیر دیپلماسی، جهان غرب، دربار و ملت که خود به شدت استبداد پذیر بودند اقامه کرد.
مصدق برای حصول اصلاحات خود به ناسیونالیسمی توانمند احتیاج داشت که متأسفانه در ایران هنوز نارس و ناقص بود.
او طلایه‌دار جنبش استبداد ستیزی در جهان سوم شده بود، که بعدها تز او را #جمال_عبدالناصر , #جواهر_لعل‌نهرو و مارشال #تیتو و سران کشورهای غیرمتعهد دنبال کردند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from اتچ بات
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی

#ابراهیم_نبوی

من در کل دوره روزنامه‌نگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظه‌کارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم #عزت‌الله_سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه می‌دهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای #ناصر_ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمی‌دانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بی‌حرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
"همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش #امیرکبیر را هم در #سلطان_صاحبقران بازی کردم."
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلم‌ها بی‌حرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.

با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملک‌مطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملک‌مطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بی‌حرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
و همین را که گفتم دادگاه از خنده منفجر شد!

@oldkingofebrighestan
✔️فایل صوتی ظریف و‌ قصه پرغصه تکنوکراسی در ایران

🔸ماجرای نشر ف
ایل صوتی #ظریف نگاه تحلیلگران را معطوف مسایل متنوعی کرده است که هرکدام به نوبه خود قابل تامل است.
مفروض من در نگاهم به ماجرا بر این اساس است که ظریف نه یک #اصلاح‌طلب است نه یک #اصولگرا. او نه قصد اهانت به #سردار_سلیمانی را دارد و نه ایجاد شکاف و نه انگیزه و‌ قصدی برای نامزدی در #انتخابات. ظریف یک‌ تکنوکرات است. در اینجا تعریف تکنوکرات لزوما آن تعبیر فنی و‌ دقیق‌ علمی‌ نیست و بیشتر ناظر به روشی است که بیشتر به تمشیت فنی و حرفه‌ای حرفه تخصصی خود فارغ از آنکه در خدمت کدام دستگاه و ملتزم به کدام ایدئولوژی است، تعهد دارد و در مسیر خود خیری عمومی و‌ ملی را نیز با تعریف خود مدنظر دارد اگرچه ممکن است این تعریف و تعهد در ترازوی نقد نقادان زیر سوال هم برود.

🔸داستان تکنوکراتهای ایرانی، یکی داستان است پر از آب چشم. آغاز داستان هم با ورود تجدد به سپهر سیاست و اجتماع ایرانی آغاز می‌شود.
بی‌آنکه در ذکر نام افراد قایل به شباهت تام و‌ تمام‌ آنان باشم، از حیث تکنوکراسی و فرجام کار تبار رجال تکنوکرات ایران را از #امیرکبیر تا فروغی و از قوام‌السلطنه تا #هویدا و اکنون جواد ظریف می‌بینم.

🔸حمام فین امیر(قاجار)، خانه‌نشینی و‌ عزلت فروغی(پهلوی اول)، گرفتن لقب حضرت اشرف از قوام‌السلطنه و‌محاکمه(پهلوی دوم) و حبس (در انتهای دوره پهلوی دوم) و‌ درنهایت اعدام هویدا (آغاز جمهوری اسلامی)
نمونه‌هایی از رویارویی تکنوکراسی در تاریخ معاصر ایران است. آنجا که کارگزاران فن‌سالار تلاش می‌کنند زیر سایه قدرت فائقه و در ساحتی تک بعدی که هیچ قدرتی را یارای عرض اندام در نظام طولی و قدرت غالب تک‌منبعی نیست، حاشیه فعالیتی برای تکنوکراسی فراهم کنند و به تعبیر ظریف، «میدان» را نیز در خدمت دیپلماسی قرار دهند.

🔸فکت‌های تاریخی متعددی را برای این تلاش تکنوکراتها در فرجام تلخ خود می‌توان نشان داد:
۱- صدراعظم با انتظام الدوله خوب نیست، شاه با انتظام الدوله خوب است. با هرکس شاه التفات دارد، صدراعظم، خوب نیست، با هرکس صدراعظم التفات دارد، شاه خوب نیست. تکلیف مردم معین نیست، نمی دانند چه باید کرد؟

روزنامه خاطرات عین‌السلطنه(قهرمان میرزا #سالور) جلد اول

۲-حاصل این که حرف همان است که همیشه می‌گفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته‌است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه می‌پندارند. باقی هم که خوابند… فقط کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خود ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم… البته من می‌گویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیده من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم… اما این مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد.
مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، ۱۳۵۴، انتشارات طوس صص ۷۹

۳-بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بی غرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند…
من می‌روم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمده‌است و به پاداش فداکاری‌های خادمین مملکت چه رفتاری شده‌است.
قوام‌السلطنه/ کتاب در تیررس حادثه

۴- از همان آغاز صدارتش دریافته بود که اندیشه‌های لیبرالی او با گرایش‌های #شاه نه تنها سازگاری ندارد که در تضادی حل‌ناشدنی است. اما او نیز مانند نسلی از تکنوکرات های ایران نوعی شرط بندی تاریخی کرده بود. امیدوار بود که رشد اقتصادی و گسترش طبقه متوسط، سرانجام تمایلات استبدادی شاه را تخفیف خواهد داد.
عباس میلانی/ معمای هویدا

🔸تمام آنچه خواندیم نمونه‌هایی از تضاد میان تجدد و‌سنت در قالب تضاد میان تکنوکراسی و قدرت خام و‌ فراگیر است که در بزنگاه‌های تاریخی این کشور بالاخره در جایی به فاش‌گویی تکنوکراتها و‌ درنهایت به حاشیه راندن بخش تکنوکرات ماجرا ختم شده است.
ختم ماجرا البته به ختم امرسیاسی و گشوده شدن یا بهتر است بگوییم یکدستی و‌ صریحتر شدن قدرت فائقه منجر شده است که چالش‌ها و تحولات عمیق و تعیین‌کننده‌ و غالبا ناگوارتری را منجر شده است.
از این منظر اگرچه آنچه ظریف می‌گوید کم و بیش شنیده و تحلیل می‌شد و‌ اگرچه ممکن است از آن تحلیل‌های دم‌دستی انتخاباتی یا اخلاقی و نظایر آن نیز برداشت شود، اما در نهایت فرازی دیگر از ناسازگاری تکنوکراسی در محیطی است که قدرت هنوز تعریفی سنتی و تک‌ساحتی دارد و در نهایت مهر ابطال خود را به تفکر تکنوکراسی امیدوار به بهبود و تمکین نیم بند قدرت میدان می‌زند.

#سهند_ایرانمهر
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان #امیرکبیر آغاز شد.
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله ‌کوبی به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌‌خواهند واکسن بزنند! به ‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری #آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می‌کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند.

اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب‌انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند. روز بیست و هشتم ماه ربیع‌الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط ۳۳۰ نفر آبله کوبیده‌اند.

در همان روز، پاره‌دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند.
امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌‌کوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود.
امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی!
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد! این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.

این بار امیر کبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزاآقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های ‌های می‌‌گرید. سپس به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه ‌شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهل‌شان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

#واکسن #واکسن_کرونا #کرونا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
Ещё