شاه فرتوت ابریقستان

#امیر
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
#فرهاد_مهراد، صدای خستهٔ «مرد تنها»

بیست‌و نهم دی‌ماه سال ۱۳۲۲ در خانه‌ مردی که کاردار وزارت امور خارجه‌ ایران در یکی از کشورهای عربی بود، پسری به دنیا آمد که نامش را #فرهاد گذاشتند. او کوچک‌ترین عضو خانواده بود. هر چند او کوچک‌ترین بود اما رفتار و منشش چنان بود که همواره از سوی اطرافیانش متهم می‌شد که قصد دارد رفتار بزرگترها را تقلید کند و مانند آن‌ها باشد!
سه‌سال داشت که پشت اتاق برادرش می‌نشست تا به تمرین ویلون او و دوستانش گوش کند. برادر بزرگ متوجه‌ علاقه‌ فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده‌اش می‌خواهد که برای او سازی تهیه کنند و با اصرار برادر، برای او یک ویلون سل تهیه می‌کنند و این‌گونه می‌شود که فرهاد پا به عالم موسیقی می‌گذارد.

فرهاد از سال ۱۳۴۵ همکاری‌ با گروه «بلک‌کتس» را آغاز می‌کند و در کلاب کوچینی برنامه اجرا می‌کند.

فرهاد در سال ۱۳۵۰ ترانه‌ «جمعه» با ترانه‌ای از #شهیار_قنبری و موسیقی #اسماعیل_منفردزاده را برای فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی #امیر_نادری می‌خواند که بار دیگر فرهاد را در کانون توجه‌ها قرار می‌دهد.
فرهاد در اواخر دهه‌ی ۵۰ با #پوران_گلفام ازدواج می‌کند و تا پایان عمر این زندگی تداوم می‌یابد.
فرهاد تا سال ۵۷ کنسرت‌هایی را در داخل و خارج کشور اجرا می‌کند. پس از انقلاب اسلامی، فرهاد در ایران می‌ماند اما اجازه‌ کار پیدا نمی‌کند.
یک روز پس از انقلاب اسلامی و در جو آن زمان فرهاد ترانه‌ «وحدت» را با شعری از #سیاوش_کسرایی به اسفندیار منفردزاده می‌سپارد که در همان روز صدای فرهاد در تلویزیون ملی به گوش‌ها می‌رسد.

هر چند فرهاد اولین خواننده‌ای بود که صدایش از رسانه‌ برآمده از دل #انقلاب پخش می‌شود اما او تا سال‌ها دیگر مجوز خواندن و کار هنری نمی‌گیرد!
او تا سال ۱۳۷۳ اجازه‌ کار ندارد و در این سال آلبوم «خواب در بیداری» از او منتشر می‌شود که چند ترانه‌ فارسی و انگلیسی می‌خواند. در این آلبوم تنها یک پیانو نواخته می‌شود که خود نوازنده‌ی آن است.
فرهاد در سال ۱۳۷۴ اولین کنسرت پس از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا می‌کند. پس از این فرهاد آلبومی به نام «برف» منتشر می‌کند.

پس از این آلبوم فرهاد قصد داشت که آلبومی به نام «آمین» منتشر کند که مجموعه‌ای از ترانه‌هایی از کشورهای مختلف با زبان‌های مختلف بود که بیماری این فرصت را از فرهاد گرفت.
بیماری فرهاد از سال ۱۳۷۸ شدت گرفت و ابتلای او به بیماری هپاتیت سی و عوارض کبدی باعث شد که فرهاد برای درمان در سال ۱۳۸۱ به فرانسه برود.

نهم شهریورماه این سال، فرهاد پس از مدتی اغما در بیمارستان درگذشت. او زمان مرگ ۵۹ سال سن داشت. فرهاد در گورستان «تیه» در پاریس به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍‍ به بهانهٔ سالروز درگذشت #لیلا_اسفندیاری اولين زن کوهنورد ايرانی که دومين قُلهٔ دشوار جهان را فتح کرد.
۲۷ بهمن ۱۳۴۹، تهران
۳۱ تیر ۱۳۹۰، گاشربروم ۲

‍ لیلا اسفندیاری، یکی از زنان مورد علاقه‌ من در زندگی است.
زنی که علیرغم تمام سختیهایی که به عنوان یک زن کشید، هیچوقت آرزو نکرد که مرد به دنیا آمده بود. زنی که پیشرو بود، سر خم نکرد و تقدیرش را خودش رقم زد. زنی که بیست و دو بار #دماوند را فتح کرد، اولین زن ایرانی بود که به هیمالیا رفت، سرپرست گروه شش نفره مردانه‌ای بود که کوهستان قاتل #نانگاپاربات را فتح کرد.
لیلا در یک خانواده مذهبی و مرفه به دنیا آمد، پدرش به خاطر اینکه رشته حقوق مناسب زنان نیست، بهش اجازه تحصیل در این رشته را نداد. میکروبیولوژی خوند، لیلا راه زندگیش را خودش انتخاب کرد، با تمام سختیها از خانواده‌اش جدا شد، شبانه‌روز کار کرد، از تدریس و کار در کارخانه دستمال کاغذی تا کار در بیمارستان ولی عشقش به کوهنوردی، غارنوردی و صخره نوردی را هیچ وقت از یاد نبرد. به گفته خودش با کوله قرضی و لباس تاناکورا شروع کرد، گاهی اوقات حتی کرایه برگشت یا پول یک استکان چای را نداشت.
خطرپذیر بود و قلدری‌هایش گاهی دیگران را هم تسلیم می‌کرد که دست از نصیحت کردنش بردارند و فقط تماشایش کنند.
چه زمانی که دختر خانه بود و با سماجت خانه را ترک کرد و در اتاقی اجاره‌ای که نه آشپزخانه داشت و نه حمام زندگی مجردی را شروع کرد چه زمانی که یک شبه تصمیم ‌گرفت شغلش را رها کند و بی‌خیال حساب بانکی و اجاره خانه و هزینه‌های زندگی شود میل غیرقابل کنترل او برای صعود قله‌ها آنقدر بود که تیر آخر را در آخرین سفرش زد و برای تأمین هزینه‌های سفر، خانه‌اش را فروخت. در راه رفتن به فرودگاه مبلغی را که به دوستی قرض داشت کارت به کارت کرد و به دوستانی که برای بدرقه‌اش رفته بودند گفت: «خب دیگر، حساب بانکی‌ام هم خالی شد. از این سفر برگردم باید بروم گدایی.»
لیلا نخستین زنی بود که غار #پراو عمیق‌ترین غار ایران را که پیمایش کامل آن آرزوی بسیاری از کوهنوردان و غارنوردان است، تا انتها رفت.
همان سفری که #ویکتوریا_کیانی‌راد و #امیر_احمدی جانشان را در آن از دست دادند.
قرار بود لیلا و ویکتوریا نخستین زن‌های فاتح این غار مخوف باشند اما ویکتوریا در بین راه ماند و در همان غار دفن شد. لیلا تا مدت‌ها اوضاع روحی به هم ریخته‌ای داشت اما تنها راه آرام گرفتن را در طبیعت می‌دید پس دوباره کوله‌اش را بست و راهی شد تا بشود نخستین زنی که قله دماوند را از مسیر دره یخار صعود کرد. همان صعودی که بعد از فرود، مستقیم رفت اتاق عمل و یکبار دیگر کمرش را جراحی کرد.
زنی که هیچ وقت مقبول سیستم نیفتاد و به خاطر مصاحبه‌ای که بدون روسری انجام داده بود، همیشه مغضوب ماند. همه زندگی و اندوخته‌اش را صرف کاری کرد که عاشقش بود تا جایی که برای رفتن به هیمالیا خونه‌اش را فروخت. لیلای تنهای ایران که بدون تجهیزات و اسپانسر به هیمالیا رفت. در میان کمپ های مجهز دیگر کوهنوردان، لیلای ایران تنهای تنها بود.
صعود قله هشت هزار متری #گاشربروم آخرین سفر لیلا بود. قله را صعود کرد و چند قدمی که پایین آمد پایش سر خورد و سیصدمتر سقوط کرد. پیکرش همانجا ماند؛ هفت هزار متر بالاتر از زمینی که برای او کوچک بود
وصیتش این بود که اگه تو کوه کشته شدم، بگذارید جنازه‌ام همانجا بمونه تا بتونم از اوج به دنیا نگاه کنم، بگذارید کوه آرامگاه ابدی من باشه. سال نود به این خواسته‌اش رسید، در راه بازگشت از قله گاشربروم، یکی از سیزده قله بلند بالای هشت هزار متر دنیا، سقوط کرد، پیکرش بنا به خواسته خودش همونجا، بین یخ ها باقی موند.
معدود آدمهایی شهامت این را دارند که در راه و مسیری که خودشان برمی‌گزینند زندگی کنند و از آن ها معدودتر و کم شمارتر کسانی که شهامت آن را دارند که در آن راه بمیرند.
سخت زندگی کرد و زیبا از دنیا رفت

روحش شاد و یادش گرامی

ویدئو: کلیپی کمتر دیده شده از زنده یاد لیلا اسفندیاری بانوی کوهنوردی ایران

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برشهایی از فیلم #تنگسیر

پ.ن. این فیلم در زمان "شاه سابق ایران"، توقیف نشد، مجوز گرفت و در سینماهای کشور اکران شد!

#صادق_چوبک
#امیر_نادری
#بهروز_وثوقی
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #تنگسیر
نویسنده و کارگردان : #امیر_نادری
بر اساس داستانی از #صادق_چوبک
بازیگران : #بهروز_وثوقی، #پرویز_فنی‌زاده

موسیقی : #لوریس_چکناواریان
محصول ۱۳۵۲

جوایز:
جایزه بهترین بازیگر برای بهروز وثوقی از جشنواره فیلم دهلی نو ۱۹۷۵
- جایزه بهترين کارگردانی برای امیر نادری از جشنواره فیلم سپاس ۱۳۵۳

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‍ ‍ #تنگسیر نخستین رمان #صادق_چوبک است که در سال ۱۳۴۲ شمسی منتشر شده است. ماجرای رمان در تنگستان، دواس و بوشهر می‌گذرد. این رمان بر اساس واقعیت نوشته شده است؛ اسامی افراد نیز واقعی هستند.

قهرمان داستان، #زارمحمد، دلاور و جوانمرد تنگسیری است. او مردی است ساده و پاک و خانواده دوست، ولی برخی از شهرنشینان بندری سرمایه و دارایی وی را به امانت گرفته و خرج کرده‌اند. زارمحمد بر آن می‌شود تا از آنان انتقام سختی بگیرد. پس با زن و دو فرزندش وداع می‌گوید تا برای نگاهبانی از درستکاری و آبرو و مردانگی خود آخرین راه چاره را در پیش گیرد.
زارمحمد برخلاف شخصیت‌های دیگر چوبک نمایانگر بهترین و درخشان‌ترین ویژگی‌های سلحشوری و جوانمردی است و از نادر آدم‌های نوشته‌های چوبک است که آگاهانه (به رغم ایمان دینی استوار خود) برای انتقام آماده می‌شود و آن را به خداوند واگذار نمی‌کند.
ساخت رمان تنگسیر همچون سرشت قهرمان آن سرشار از کنش‌های جسمانی و حرارت سوزان جنوب است.

*این رمان در زمانی منتشر شد که کشور در حال عبور از نا آرامی‌های پانزده خرداد بود. با اینکه خود نویسنده این رمان را سیاسی نمی‌داند، ولی بسیاری از مخاطبان عام رمان معاصر آن‌را سیاسی می‌دانند. با آنکه رمان در سال ۱۳۴۲ منتشر شده، ده سال قبل از آن #رسول_پرویزی، داستان کوتاهی با نام #شیرمحمد نوشته و منتشر کرده بود. چوبک این داستان کوتاه را در قالب رمان بازآفرینی کرد. در سال ۱۳۵۳ فیلمی براساس این رمان با کارگردانی #امیر_نادری ساخته شد. 
این اثر یکی از شاخص‌ترین رمان‌های ادبیات فارسی و حتی خود نویسنده است که تأثیر فراوانی بر مخاطبان زمان خودش داشته است. رمان تنگسیر به ۱۸ زبان دنیا ترجمه شده است.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@Oldkingofebrighestan
نگاهی کوتاه به زندگینامه #صادق_چوبک
به بهانهٔ ۱۳ تیرماه، سالروز درگذشتش

صادق چوبک (زاده تیر ۱۲۹۵ بوشهر - درگذشته تیر ۱۳۷۷ برکلی) به همراه #صادق_هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی مدرن ایران است.
از آثار مشهور وی می‌توان از مجموعه داستان "انتری_که_لوطی‌اش_مرده_بود" و رمانهای "سنگ_صبور" و #تنگسیر نام برد که بعدها از روی رمان تنگسیر فیلمی به همین نام به کارگردانی #امیر_نادری و بازی #بهروز_وثوقی ساخته شده‌است.
اکثر داستانهای وی حکایت تیره‌روزی مردمی است که اسیر خرافه و نادانی و پایبند به مذهب خویش هستند. 

چوبک از اولین کوتاه نویسان قصه فارسی است و پس از #محمدعلی_جمالزاده و صادق هدایت می‌توان از او بعنوان یکی از پیشروان قصه‌نویسی جدید ایران نام برد

صادق چوبک تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه "سعادت" بوشهر درس خواند. او در سال ۱۳۰۳ به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز رفت و پس از درمان بیماری، در مدرسه‌های "شفاییه"، "باقریه"، "سلطانیه" و "حیات" تحصیل نمود و در سال ۱۳۱۳ توانست گواهی‌نامه‌ سیکل خود را بگیرد. وی در سال ۱۳۱۴ در تهران به ادامه تحصیل پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۱۶ دیپلم ادبی خود را از کالج آمریکایی تهران دریافت کرد.

چوبک بعد از گرفتن دیپلم، مدت کوتاهی در مدرسه "شرافت" خرمشهر به تدریس پرداخت و پس از آن به خدمت سربازی فرا خوانده شد. در سال اول سربازی معمولی بود ولی در سال دوم به دلیل تسلط به زبان انگلیسی به عنوان مترجم، خدمتش را در ستاد ارتش در سال ۱۳۱۷ به پایان رساند.
نخستین کتاب او با نام "خیمه‌شب‌بازی" در سال ۱۳۲۴ و با هزینه‌ شخصی وی منتشر شد که #بزرگ_علوی پس از خواندن داستان‌هایش او را تشویق به چاپ آن‌ها در مطبوعات نمود. چوبک در این کتاب، داستان "اسائه‌_ادب" را به صادق هدایت و داستان "بعدازظهر_پاییزی" را به "مسعود_فرزاد" هدیه کرد که علیرغم محبوبیت بسیار، این کتاب به خاطر داستان "اسائه‌ ادب" تا ۱٠ سال بعد اجازه‌ تجدید چاپ پیدا نکرد. در سال ۱۳۲۶ به پیشنهاد "الول ساتن" (شرق‌شناس) در روابط عمومی سفارت انگلیس به عنوان مترجم استخدام شد.
در سال ۱۳۲۸ دومین مجموعه‌ داستان او با نام "انتری که لوطی‌اش مرده بود" منتشر شد که داستان‌های دو کتاب "خیمه‌شب‌بازی" و "انتری که لوطی‌اش مرده بود" از لحاظ فضاسازی، نمایش روحیه و روابط شخصیت‌ها در گفتگوهای زنده و طبیعی، از بهترین‌های ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شدند...


جهت مطالعهٔ متن کامل به پیوند زیر مراجعه کنید :

بیوگرافی صادق چوبک - ادبی هنری پرسه
http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%DA%86%D9%88%D8%A8%DA%A9/66-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%DA%86%D9%88%D8%A8%DA%A9


عکس از راست : صادق چوبک، حسن رضوی ، فروغی و صادق هدایت
‏شاه آباد تهران ١٣ فروردین ماه ١٣٢٥

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
#تنگسیر
نویسنده و کارگردان : #امیر_نادری
بر اساس داستانی از #صادق_چوبک
بازیگران : #بهروز_وثوقی، #پرویز_فنی‌زاده
فیلمبردار : #نعمت_حقیقی
موسیقی : #لوریس_چکناواریان
محصول :1352
مدت زمان :112 دقیقه

خلاصه داستان :
زارمحمد هنگامی که می‌خواهد ورزای سکینه را که فرار کرده‌است رام کند؛ به گاو صدمه می‌زند و مورد سرزنش سکینه واقع می‌شود که او اگر زور و بازو دارد برود طلبش را که بزرگان بوشهری خورده‌اند بگیرد. این حادثه، پرخاش و تحقیر سکینه نسبت به زارمحمد، موجب می‌شود تا زارمحمد برای گرفتن طلبش از آقا علی وکیل، عبدالکریم حاج حمزه، ابول گنده رجب و شیخ ابوتراب برازجانی اقدام کند. آن‌ها زارمحمد را تحقیر کرده بیرون می‌کنند و می‌گویند که سرمایه‌اش در معامله سوخت شده است...
جوایز
جایزه بهترین بازیگر برای بهروز وثوقی از جشنواره فیلم دهلی نو 1975
- جایزه بهترين کارگردانی برای امیر نادری از جشنواره فیلم سپاس 1353

@oldkingofebrighestan
فقط ۱۳۸ نفر انتخاب شدند! آنهم در کشوری که ۴۵ سال از بودجه #بیت المال خرج حوزه‌های علمیه شده است

#مجلس_خبرگان ۸۸ نماینده دارد. یعنی باید حداقل ۱۷۶ نفر تایید صلاحیت شوند تا برای هر حوزه ۲ نفر رقابت کنند، ولی #شورای_نگهبان فقط ۱۳۸ نفر را تایید کرد!

به این معناست که بعد از ۴۵ سال استفاده از بیت المال برای تربیت طلبه در حوزه‌های کشور، بیشتر از ۱۳۸ نفر واجد شرایط مجلس خبرگان, نمی‌توانند تایید یا احراز صلاحیت کنند.

شاید هم شیوه حکومت کمونیست شوروی به دهان بعضیها مزه کرده و می‌خواهند آینده رهبری کشور، دست غریبه نیافتد! ضمن آنکه #انتخابات هم داشته باشند.

#امیر_فرخی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
زادروز #فرهاد_مهراد، صدای خستهٔ «مرد تنها»

بیست‌و نهم دی‌ماه سال ۱۳۲۲ در خانه‌ مردی که کاردار وزارت امور خارجه‌ ایران در یکی از کشورهای عربی بود، پسری به دنیا آمد که نامش را #فرهاد گذاشتند. او کوچک‌ترین عضو خانواده بود. هر چند او کوچک‌ترین بود اما رفتار و منشش چنان بود که همواره از سوی اطرافیانش متهم می‌شد که قصد دارد رفتار بزرگترها را تقلید کند و مانند آن‌ها باشد!
سه‌سال داشت که پشت اتاق برادرش می‌نشست تا به تمرین ویلون او و دوستانش گوش کند. برادر بزرگ متوجه‌ علاقه‌ فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده‌اش می‌خواهد که برای او سازی تهیه کنند و با اصرار برادر، برای او یک ویلون سل تهیه می‌کنند و این‌گونه می‌شود که فرهاد پا به عالم موسیقی می‌گذارد.

فرهاد از سال ۱۳۴۵ همکاری‌ با گروه «بلک‌کتس» را آغاز می‌کند و در کلاب کوچینی برنامه اجرا می‌کند.

فرهاد در سال ۱۳۵۰ ترانه‌ «جمعه» با ترانه‌ای از #شهیار_قنبری و موسیقی #اسماعیل_منفردزاده را برای فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی #امیر_نادری می‌خواند که بار دیگر فرهاد را در کانون توجه‌ها قرار می‌دهد.
فرهاد در اواخر دهه‌ی ۵۰ با #پوران_گلفام ازدواج می‌کند و تا پایان عمر این زندگی تداوم می‌یابد.
فرهاد تا سال ۵۷ کنسرت‌هایی را در داخل و خارج کشور اجرا می‌کند. پس از انقلاب اسلامی، فرهاد در ایران می‌ماند اما اجازه‌ کار پیدا نمی‌کند.
یک روز پس از انقلاب اسلامی و در جو آن زمان فرهاد ترانه‌ «وحدت» را با شعری از #سیاوش_کسرایی به اسفندیار منفردزاده می‌سپارد که در همان روز صدای فرهاد در تلویزیون ملی به گوش‌ها می‌رسد.

هر چند فرهاد اولین خواننده‌ای بود که صدایش از رسانه‌ برآمده از دل #انقلاب پخش می‌شود اما او تا سال‌ها دیگر مجوز خواندن و کار هنری نمی‌گیرد!
او تا سال ۱۳۷۳ اجازه‌ کار ندارد و در این سال آلبوم «خواب در بیداری» از او منتشر می‌شود که چند ترانه‌ فارسی و انگلیسی می‌خواند. در این آلبوم تنها یک پیانو نواخته می‌شود که خود نوازنده‌ی آن است.
فرهاد در سال ۱۳۷۴ اولین کنسرت پس از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا می‌کند. پس از این فرهاد آلبومی به نام «برف» منتشر می‌کند.

پس از این آلبوم فرهاد قصد داشت که آلبومی به نام «آمین» منتشر کند که مجموعه‌ای از ترانه‌هایی از کشورهای مختلف با زبان‌های مختلف بود که بیماری این فرصت را از فرهاد گرفت.
بیماری فرهاد از سال ۱۳۷۸ شدت گرفت و ابتلای او به بیماری هپاتیت سی و عوارض کبدی باعث شد که فرهاد برای درمان در سال ۱۳۸۱ به فرانسه برود.

نهم شهریورماه این سال، فرهاد پس از مدتی اغما در بیمارستان درگذشت. او زمان مرگ ۵۹ سال سن داشت. فرهاد در گورستان «تیه» در پاریس به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
«آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش جای انگشت، هم بیاد. جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی‌پناهی و این‌ها در آدم می‌مونه؛ و ادبیات به‌هرحال اگر نتونه شکل این رد انگشتان بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چکاره است؟»

#محمد_مختاری

پیوست: صدای محمد مختاری و شعر #رضا_براهنی
(میکس آهنگ با صدا، #امیر_ملکی)

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
به یاد «شاعرتهران»
bit.ly/1TREWcQ

#محمدعلی_سپانلو که به او شاعر تهران لقب داده‌اند، در بیست‌ونهم آبان‌ماه ۱۳۱۹ در خیابان ری، کوچه‌ آصف در تهران دیده به جهان گشود. پدرش کارمند بانک ملی بود.
او در خانه‌ای بزرگ شد و بالید که از طریق پدر با مجله‌ تهران مصور و ترقی، با قصه‌های مادربزرگ و کتاب‌هایی که پدرش برایش در خانه می‌خواند مانوس بود.
پدرش صدای خوبی داشت و نقالی هم می‌کرد. سپانلو خود کودکی‌اش را این‌گونه تعریف می‌کند:
«من بچه‌‌ اول بودم. پدرم براي اين کارها حوصله داشت. نقاشي و نوشتن را پيش از رفتن به مدرسه به من ياد داد. با يادداشت‌ها و خاطره‌هايي از آن دوره بار آمدم. حافظه‌ گاهي مزاحمي دارم که همه چيز را حفظ مي‌کند. شايد بتوانم بعضي از تم‌های سمفونيک را با دهنم بزنم اما اغلب آهنگ‌های کوچه و بازار را هم بلدم.
بهترين مدرسه‌ای که بعد از سه سال مدرسهٔ رازي رفتم، دوره‌ سيکل ادبي در مدرسه‌ #دارالفنون بود که در شکل‌گيری شخصيت من بسيار تأثير داشت. همان سال که مدرسه تمام شد، در کنکور شرکت کردم. دوره‌ ما کنکور بسيار سخت بود. تمام ايران بود و يک دانشگاه تهران. کل رشته‌ها هزار نفر ورودي داشتند و قبولی در دانشگاه آنقدر مهم بود که برخی کارت چاپ مي‌کردند "فلاني دانشجو". من توانستم علاوه بر دانشکده ادبيات، در دانشکده حقوق هم قبول شوم.»
محمدعلی سپانلو در مهرماه ۱۳۳۲ وارد دبیرستان رازی در خیابان فرهنگ شد. در این دبیرستان زبان فرانسه به عنوان زبان خارجی تدریس می‌شد. سپانلو در این مدرسه با دنیای جدید آشنا شد. #سپانلو در سال ۱۳۳۵ در مسابقه‌ای که در رشته‌ ادبیات در بین تمام مدارس کشور برگزار شد مقام اول را کسب کرد و از #محمدرضاشاه پهلوی یک دیوان حافظ به عنوان جایزه دریافت کرد.
پس از کلاس دهم، سپانلو به مدرسه دارالفنون رفت که در آن دوره افرادی چون #داریوش_آشوری، #بهرام_بیضایی، #احمدرضا_احمدی، #نادر_ابراهیمی و #عباس_پهلوان در کلاس‌های مختلف آن مشغول به تحصیل بودند.
در همین دوره بود که سپانلو در مسابقه‌ داستان‌نویسی مجله سخن شرکت می‌کند و داستانش به نام #دشت_پندار در آن مجله منتشر می‌شود.
سپانلو در سال ۱۳۳۸ دیپلمش را از دارالفنون گرفت و در همان سال در کنکور شرکت کرد و در دو رشته‌ #ادبیات و #حقوق پذیرفته شد اما در نهایت رشته‌ حقوق را انتخاب کرد. در دوران دانشگاه سپانلو برای مجله‌ اطلاعات جوانان مطلب می‌نوشت و در آن زمان کتابی به نام «پچپچه‌ای در ظلمت» را از فرانسه به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۴۴ با #پرتو_نوری‌علاء از شاعران دهه‌ چهل ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام #شهرزاد و سندباد است.
#شهرزاد_سپانلو خواننده‌ و ترانه‌سرا است و در آمریکا زندگی و فعالیت می‌کند.
سپانلو مدت چند سال از سرطان ریه در رنج بود و سرانجام روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
او در سابقه فعالیت ادبی و هنری خود در فیلمی به نام «رخساره» به کارگردانی #امیر_قویدل و فیلم «شناسایی» به کارگردانی #محمدرضا_اعلامی، «ستارخان» به کارگردانی #علی_حاتمی و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی #ناصر_تقوایی ایفای نقش کرده است.
محمدعلی سپانلو، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران درگذشت.

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
چهاردهم آبان، سالروز پرواز آسمانی منصورخان #پورحیدری، پدر و پرافتخارترین مربی تاریخ باشگاه #استقلال
۱۳۲۴-۱۳۹۵

پدری که حتی وقتی خودش به عصا تکیه کرد باز هم تکیه‌گاهِ فرزندانش بود و با مرام و صداقت و روحیه‌ پهلوانی، عشق را فراتر از رنگ و باشگاه برد و اسطوره‌ ملی شد.

#امیر_حاج‌رضایی: صحنه‌ای که #منصور_پورحیدری با وجود بیماری مهلک سرطان، با آن همه درد، عصا به دست، دارد به سمت نیمکت استقلال می‌رود، ماندگارترین صحنه تاریخ فوتبال ایران است.

روحت شاد #منصورخان

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
ده نفری می‌ریزین خونه دختری که از توی مترو ، عکسش رو بدون روسری منتشر کرده و فیلم دستگیریش را هم میدین بیرون!
اوکی؛ تیک اقتدارتون رو زدیم!

ولی لااقل یک عکس هم از بازداشت مدیر کل فرهنگ و ارشاد گیلان منتشر کنید پهلوونا...

✍🏼 #امیر_اقتناعی (سردبیر روزنامه سازندگی)

#رضا_ثقتی
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‍‍ به بهانهٔ سالروز درگذشت #لیلا_اسفندیاری اولين زن کوهنورد ايرانی که دومين قُلهٔ دشوار جهان را فتح کرد.
۲۷ بهمن ۱۳۴۹، تهران
۳۱ تیر ۱۳۹۰، گاشربروم ۲

‍ لیلا اسفندیاری، یکی از زنان مورد علاقه‌ من در زندگی است.
زنی که علیرغم تمام سختیهایی که به عنوان یک زن کشید، هیچوقت آرزو نکرد که مرد به دنیا آمده بود. زنی که پیشرو بود، سر خم نکرد و تقدیرش را خودش رقم زد. زنی که بیست و دو بار #دماوند را فتح کرد، اولین زن ایرانی بود که به هیمالیا رفت، سرپرست گروه شش نفره مردانه‌ای بود که کوهستان قاتل #نانگاپاربات را فتح کرد.
لیلا در یک خانواده مذهبی و مرفه به دنیا آمد، پدرش به خاطر اینکه رشته حقوق مناسب زنان نیست، بهش اجازه تحصیل در این رشته را نداد. میکروبیولوژی خوند، لیلا راه زندگیش را خودش انتخاب کرد، با تمام سختیها از خانواده‌اش جدا شد، شبانه‌روز کار کرد، از تدریس و کار در کارخانه دستمال کاغذی تا کار در بیمارستان ولی عشقش به کوهنوردی، غارنوردی و صخره نوردی را هیچ وقت از یاد نبرد. به گفته خودش با کوله قرضی و لباس تاناکورا شروع کرد، گاهی اوقات حتی کرایه برگشت یا پول یک استکان چای را نداشت.
خطرپذیر بود و قلدری‌هایش گاهی دیگران را هم تسلیم می‌کرد که دست از نصیحت کردنش بردارند و فقط تماشایش کنند.
چه زمانی که دختر خانه بود و با سماجت خانه را ترک کرد و در اتاقی اجاره‌ای که نه آشپزخانه داشت و نه حمام زندگی مجردی را شروع کرد چه زمانی که یک شبه تصمیم ‌گرفت شغلش را رها کند و بی‌خیال حساب بانکی و اجاره خانه و هزینه‌های زندگی شود میل غیرقابل کنترل او برای صعود قله‌ها آنقدر بود که تیر آخر را در آخرین سفرش زد و برای تأمین هزینه‌های سفر، خانه‌اش را فروخت. در راه رفتن به فرودگاه مبلغی را که به دوستی قرض داشت کارت به کارت کرد و به دوستانی که برای بدرقه‌اش رفته بودند گفت: «خب دیگر، حساب بانکی‌ام هم خالی شد. از این سفر برگردم باید بروم گدایی.»
لیلا نخستین زنی بود که غار #پراو عمیق‌ترین غار ایران را که پیمایش کامل آن آرزوی بسیاری از کوهنوردان و غارنوردان است، تا انتها رفت.
همان سفری که #ویکتوریا_کیانی‌راد و #امیر_احمدی جانشان را در آن از دست دادند.
قرار بود لیلا و ویکتوریا نخستین زن‌های فاتح این غار مخوف باشند اما ویکتوریا در بین راه ماند و در همان غار دفن شد. لیلا تا مدت‌ها اوضاع روحی به هم ریخته‌ای داشت اما تنها راه آرام گرفتن را در طبیعت می‌دید پس دوباره کوله‌اش را بست و راهی شد تا بشود نخستین زنی که قله دماوند را از مسیر دره یخار صعود کرد. همان صعودی که بعد از فرود، مستقیم رفت اتاق عمل و یکبار دیگر کمرش را جراحی کرد.
زنی که هیچ وقت مقبول سیستم نیفتاد و به خاطر مصاحبه‌ای که بدون روسری انجام داده بود، همیشه مغضوب ماند. همه زندگی و اندوخته‌اش را صرف کاری کرد که عاشقش بود تا جایی که برای رفتن به هیمالیا خونه‌اش را فروخت. لیلای تنهای ایران که بدون تجهیزات و اسپانسر به هیمالیا رفت. در میان کمپ های مجهز دیگر کوهنوردان، لیلای ایران تنهای تنها بود.
صعود قله هشت هزار متری #گاشربروم آخرین سفر لیلا بود. قله را صعود کرد و چند قدمی که پایین آمد پایش سر خورد و سیصدمتر سقوط کرد. پیکرش همانجا ماند؛ هفت هزار متر بالاتر از زمینی که برای او کوچک بود
وصیتش این بود که اگه تو کوه کشته شدم، بگذارید جنازه‌ام همانجا بمونه تا بتونم از اوج به دنیا نگاه کنم، بگذارید کوه آرامگاه ابدی من باشه. سال نود به این خواسته‌اش رسید، در راه بازگشت از قله گاشربروم، یکی از سیزده قله بلند بالای هشت هزار متر دنیا، سقوط کرد، پیکرش بنا به خواسته خودش همونجا، بین یخ ها باقی موند.
معدود آدمهایی شهامت این را دارند که در راه و مسیری که خودشان برمی‌گزینند زندگی کنند و از آن ها معدودتر و کم شمارتر کسانی که شهامت آن را دارند که در آن راه بمیرند.
سخت زندگی کرد و زیبا از دنیا رفت

روحش شاد و یادش گرامی

ویدئو: کلیپی کمتر دیده شده از زنده یاد لیلا اسفندیاری بانوی کوهنوردی ایران

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
#تنگسیر
نویسنده و کارگردان : #امیر_نادری
بر اساس داستانی از #صادق_چوبک
بازیگران : #بهروز_وثوقی، #پرویز_فنی‌زاده
فیلمبردار : #نعمت_حقیقی
موسیقی : #لوریس_چکناواریان
محصول :1352
مدت زمان :112 دقیقه

خلاصه داستان :
زارمحمد هنگامی که می‌خواهد ورزای سکینه را که فرار کرده‌است رام کند؛ به گاو صدمه می‌زند و مورد سرزنش سکینه واقع می‌شود که او اگر زور و بازو دارد برود طلبش را که بزرگان بوشهری خورده‌اند بگیرد. این حادثه، پرخاش و تحقیر سکینه نسبت به زارمحمد، موجب می‌شود تا زارمحمد برای گرفتن طلبش از آقا علی وکیل، عبدالکریم حاج حمزه، ابول گنده رجب و شیخ ابوتراب برازجانی اقدام کند. آن‌ها زارمحمد را تحقیر کرده بیرون می‌کنند و می‌گویند که سرمایه‌اش در معامله سوخت شده است...
جوایز
جایزه بهترین بازیگر برای بهروز وثوقی از جشنواره فیلم دهلی نو 1975
- جایزه بهترين کارگردانی برای امیر نادری از جشنواره فیلم سپاس 1353

@oldkingofebrighestan
#تنگسیر نخستین رمان #صادق_چوبک است که در سال ۱۳۴۲ شمسی منتشر شده است. ماجرای رمان در تنگستان، دواس و بوشهر می‌گذرد. این رمان بر اساس واقعیت نوشته شده است؛ اسامی افراد نیز واقعی هستند.

قهرمان داستان، #زارمحمد، دلاور و جوانمرد تنگسیری است. او مردی است ساده و پاک و خانواده دوست، ولی برخی از شهرنشینان بندری سرمایه و دارایی وی را به امانت گرفته و خرج کرده‌اند. زارمحمد بر آن می‌شود تا از آنان انتقام سختی بگیرد. پس با زن و دو فرزندش وداع می‌گوید تا برای نگاهبانی از درستکاری و آبرو و مردانگی خود آخرین راه چاره را در پیش گیرد.
زارمحمد برخلاف شخصیت‌های دیگر چوبک نمایانگر بهترین و درخشان‌ترین ویژگی‌های سلحشوری و جوانمردی است و از نادر آدم‌های نوشته‌های چوبک است که آگاهانه (به رغم ایمان دینی استوار خود) برای انتقام آماده می‌شود و آن را به خداوند واگذار نمی‌کند.
ساخت رمان تنگسیر همچون سرشت قهرمان آن سرشار از کنش‌های جسمانی و حرارت سوزان جنوب است.

*این رمان در زمانی منتشر شد که کشور در حال عبور از نا آرامی‌های پانزده خرداد بود. با اینکه خود نویسنده این رمان را سیاسی نمی‌داند، ولی بسیاری از مخاطبان عام رمان معاصر آن‌را سیاسی می‌دانند. با آنکه رمان در سال ۱۳۴۲ منتشر شده، ده سال قبل از آن #رسول_پرویزی، داستان کوتاهی با نام #شیرمحمد نوشته و منتشر کرده بود. چوبک این داستان کوتاه را در قالب رمان بازآفرینی کرد. در سال ۱۳۵۳ فیلمی براساس این رمان با کارگردانی #امیر_نادری ساخته شد. 
این اثر یکی از شاخص‌ترین رمان‌های ادبیات فارسی و حتی خود نویسنده است که تأثیر فراوانی بر مخاطبان زمان خودش داشته است. رمان تنگسیر به ۱۸ زبان دنیا ترجمه شده است.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@Oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
نگاه اجمالی به زندگینامه #صادق_چوبک
به بهانهٔ ۱۳ تیرماه، سالروز درگذشتش

صادق چوبک (زاده تیر ۱۲۹۵ بوشهر - درگذشته تیر ۱۳۷۷ برکلی) نویسنده ایرانی بود.
وی به همراه #صادق_هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی مدرن ایران است. از آثار مشهور وی می‌توان از مجموعه داستان #انتری_که_لوطی‌اش_مرده_بود و رمانهای #سنگ_صبور و #تنگسیر نام برد.
از روی رمان تنگسیر فیلمی به همین نام به کارگردانی #امیر_نادری و بازی #بهروز_وثوقی ساخته شده‌است.
اکثر داستانهای وی حکایت تیره‌روزی مردمی است که اسیر خرافه و نادانی و پایبند به مذهب خویش هستند. 

چوبک از اولین کوتاه نویسان قصه فارسی است و پس از #محمدعلی_جمالزاده و صادق هدایت می‌توان از او بعنوان یکی از پیشروان قصه‌نویسی جدید ایران نام برد

صادق چوبک تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه "سعادت" بوشهر درس خواند. او در سال 1303 به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز رفت و پس از درمان بیماری، در مدرسه‌های "شفاییه"، "باقریه"، "سلطانیه" و "حیات" تحصیل نمود و در سال 1313 توانست گواهی‌نامه‌ سیکل خود را بگیرد. وی در سال 1314 در تهران به ادامه تحصیل پرداخت و سرانجام در سال 1316 دیپلم ادبی خود را از کالج آمریکایی تهران دریافت کرد.

چوبک بعد از گرفتن دیپلم، مدت کوتاهی در مدرسه "شرافت" خرمشهر به تدریس پرداخت و پس از آن به خدمت سربازی فرا خوانده شد. در سال اول سربازی معمولی بود ولی در سال دوم به دلیل تسلط به زبان انگلیسی به عنوان مترجم، خدمتش را در ستاد ارتش در سال 1317 به پایان رساند.
نخستین کتاب او با نام #خیمه‌شب‌بازی در سال 1324 و با هزینه‌ شخصی وی منتشر شد که #بزرگ_علوی پس از خواندن داستان‌هایش او را تشویق به چاپ آن‌ها در مطبوعات نمود. چوبک در این کتاب، داستان #اسائه‌_ادب را به صادق هدایت و داستان #بعدازظهر_پاییزی را به #مسعود_فرزاد هدیه کرد که علیرغم محبوبیت بسیار، این کتاب به خاطر داستان "اسائه‌ ادب" تا 10 سال بعد اجازه‌ تجدید چاپ پیدا نکرد. در سال 1326 به پیشنهاد "الول ساتن" (شرق‌شناس) در روابط عمومی سفارت انگلیس به عنوان مترجم استخدام شد.
در سال 1328 دومین مجموعه‌ داستان او با نام "انتری که لوطی‌اش مرده بود" منتشر شد که داستان‌های دو کتاب "خیمه‌شب‌بازی" و "انتری که لوطی‌اش مرده بود" از لحاظ فضاسازی، نمایش روحیه و روابط شخصیت‌ها در گفتگوهای زنده و طبیعی، از بهترین‌های ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شدند.


جهت مطالعهٔ متن کامل به پیوند زیر مراجعه کنید :

بیوگرافی صادق چوبک - ادبی هنری پرسه
http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%DA%86%D9%88%D8%A8%DA%A9/66-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%DA%86%D9%88%D8%A8%DA%A9


@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
#جاودانگان سال ۹۴؛ محمدعلی سپانلو
به یاد «شاعرتهران»
bit.ly/1TREWcQ

#محمدعلی_سپانلو که به او شاعر تهران لقب داده‌اند، در بیست‌ونهم آبان‌ماه ۱۳۱۹ در خیابان ری، کوچه‌ آصف در تهران دیده به جهان گشود. پدرش کارمند بانک ملی بود.
او در خانه‌ای بزرگ شد و بالید که از طریق پدر با مجله‌ تهران مصور و ترقی، با قصه‌های مادربزرگ و کتاب‌هایی که پدرش برایش در خانه می‌خواند مانوس بود.
پدرش صدای خوبی داشت و نقالی هم می‌کرد. سپانلو خود کودکی‌اش را این‌گونه تعریف می‌کند:
«من بچه‌‌ اول بودم. پدرم براي اين کارها حوصله داشت. نقاشي و نوشتن را پيش از رفتن به مدرسه به من ياد داد. با يادداشت‌ها و خاطره‌هايي از آن دوره بار آمدم. حافظه‌ گاهي مزاحمي دارم که همه چيز را حفظ مي‌کند. شايد بتوانم بعضي از تم‌های سمفونيک را با دهنم بزنم اما اغلب آهنگ‌های کوچه و بازار را هم بلدم.
بهترين مدرسه‌ای که بعد از سه سال مدرسهٔ رازي رفتم، دوره‌ سيکل ادبي در مدرسه‌ #دارالفنون بود که در شکل‌گيری شخصيت من بسيار تأثير داشت. همان سال که مدرسه تمام شد، در کنکور شرکت کردم. دوره‌ ما کنکور بسيار سخت بود. تمام ايران بود و يک دانشگاه تهران. کل رشته‌ها هزار نفر ورودي داشتند و قبولی در دانشگاه آنقدر مهم بود که برخی کارت چاپ مي‌کردند "فلاني دانشجو". من توانستم علاوه بر دانشکده ادبيات، در دانشکده حقوق هم قبول شوم.»
محمدعلی سپانلو در مهرماه ۱۳۳۲ وارد دبیرستان رازی در خیابان فرهنگ شد. در این دبیرستان زبان فرانسه به عنوان زبان خارجی تدریس می‌شد. سپانلو در این مدرسه با دنیای جدید آشنا شد. #سپانلو در سال ۱۳۳۵ در مسابقه‌ای که در رشته‌ ادبیات در بین تمام مدارس کشور برگزار شد مقام اول را کسب کرد و از #محمدرضاشاه پهلوی یک دیوان حافظ به عنوان جایزه دریافت کرد.
پس از کلاس دهم، سپانلو به مدرسه دارالفنون رفت که در آن دوره افرادی چون #داریوش_آشوری، #بهرام_بیضایی، #احمدرضا_احمدی، #نادر_ابراهیمی و #عباس_پهلوان در کلاس‌های مختلف آن مشغول به تحصیل بودند.
در همین دوره بود که سپانلو در مسابقه‌ داستان‌نویسی مجله سخن شرکت می‌کند و داستانش به نام #دشت_پندار در آن مجله منتشر می‌شود.
سپانلو در سال ۱۳۳۸ دیپلمش را از دارالفنون گرفت و در همان سال در کنکور شرکت کرد و در دو رشته‌ #ادبیات و #حقوق پذیرفته شد اما در نهایت رشته‌ حقوق را انتخاب کرد. در دوران دانشگاه سپانلو برای مجله‌ اطلاعات جوانان مطلب می‌نوشت و در آن زمان کتابی به نام «پچپچه‌ای در ظلمت» را از فرانسه به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۴۴ با #پرتو_نوری‌علاء از شاعران دهه‌ چهل ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام #شهرزاد و سندباد است.
#شهرزاد_سپانلو خواننده‌ و ترانه‌سرا است و در آمریکا زندگی و فعالیت می‌کند.
سپانلو مدت چند سال از سرطان ریه در رنج بود و سرانجام روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
او در سابقه فعالیت ادبی و هنری خود در فیلمی به نام «رخساره» به کارگردانی #امیر_قویدل و فیلم «شناسایی» به کارگردانی #محمدرضا_اعلامی، «ستارخان» به کارگردانی #علی_حاتمی و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی #ناصر_تقوایی ایفای نقش کرده است.
محمدعلی سپانلو، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران درگذشت.

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Ещё