شاه فرتوت ابریقستان

#آوینی
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
اعتراض شدیدالحن همسر شهید #آوینی به مستند «آقا مرتضی»

🔹مریم امینی: #صداوسیما به چه حقی در زندگی خصوصی یک شخصیت مشهور تجسس می‌کند؟

🔹سازمان اوج، مرزهای ابتذال و پرده‌دری را جابجا کرده است

🔹مریم امینی همسر شهید سید #مرتضی_آوینی طی نامه‌ای از مدیران صداوسیمای جمهوری اسلامی خواست تا پخش مجموعه مستند "آقامرتضی" را متوقف کنند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‏وقتی هجده ساله بودم به شخصیتش علاقه داشتم، با اینکه افکارش در مورد هنر و #سینما را قبول نداشتم و ۱۸٠ درجه مخالف افکارم بود؛ اما من هر پنجشنبه شب عین انسانهای مازوخیست می‌نشستم پای روایت "روایت فتح" تا نیمه‌های شب و با تب و گریه و صدای مالیخولیایی راوی‌اش به خواب می‌رفتم و تا صبح خواب خون و خمپاره می‌دیدم.
من به او به عنوان مستندساز علاقه داشتم. به عنوان یک آرشیتکت، به عنوان یک انسان خاص، به عنوان کسی که گذشته‌ای کاملا متفاوت و در هاله‌ای از رمز و راز داشته...
اصلا به خاطر او رفتم و در کنکور حوزه هنری شرکت کردم و یکسال آنجا فیلمسازی خواندم.
‏همان سالی که رفت روی مین. قدمم بد بود.نه تنها هرگز ندیدمش که در آنجا هم کسی زیاد او را ندیده بود و از نزدیک نمیشناخت. انگار آنجا هم تنها شبحی بود ناشناس!
بعدها وقتی تئاتر می‌خواندم از استادم و آدمایی که همزمان با او در هنرهای زیبا درس خوانده بودند، بیشمار از کامی #آوینی شنیدم...
‏از گیس‌های بلندش، از اعتیادش به بخار بنزین، از فیلسوف بودنش به طوری که او را فیل صدا می‌کردند، از دسته دسته مرید و عاشق داشتنش، از شلوارک پوشیدنش در دانشکده، از فولکس سواریش روی پله‌های دانشگاه، از بازیهای عجیب گروهش، از قراردادهای منحصر به فردی که میان او و مریدانش بوده اینکه مثلا یک هفته همه با چشمهای بسته زندگی کنند، از لکنت زبانش، از علاقه‌اش به نقاشی، از زیرزمینی که خانه‌اش بوده، از عشق و عاشقی‌اش با زیباترین زن نویسنده ایران، #غزاله_علیزاده...
اینها تنها بخشی از آن زندگی رازآلود است که با مرگش برای همیشه در هاله‌ای از قصه، شایعه و حقیقت باقی ماند.

آنجا تنها یک نفر بود که روزهای آخر می‌دیدش. می‌گفت سید آنقدر روح بزرگی داشت که می‌دانست من خداناباورم اما با من هم دوستی می‌کرد.

در بیستم فروردین ۱۳۷۲، سید #مرتضی_آوینی در منطقه فکه، روی مین رفت.
هنوز هم گاهی به او فکر می‌کنم.
امروز اگر زنده بود، در کجای جهان ایستاده بود...

#بیتا_ملکوتی
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
در فیلم زیر #محمدعلی_زمِ جوان، بالا ایستاده و میانِ انقلابیون در حال سخنرانیست. شور و اشتیاق آینده از تکان دستهایش پیداست.
وقتی "زم" بالای آن بلندی از آرمانهای #انقلاب می‌گفت آنقدر دل به رهبرِانقلاب داده بود که هنوز انقلاب نشده فرزندش را به نامِ رهبر آینده بنامد. او گمان نمی‌برد که روزگاری در امتدادِ همان نام و انقلاب، فرزندش به #اعدام بیفتد. زم برای سالها موسسه‌ای را اداره می‌کرد که در آن، بازوی فرهنگیِ تندروترین مدافعان نظام ردیف شده بودند. از #میرشکاک و #آوینی بگیر تا #مخملباف و #رضا_رهگذر. امپراطوریِ معظمی که مستقل از وزارت ارشاد، سازوکار و ممنوعیت و گشایشهای خودش را داشت و خیلی زودتر از فضایِ غالبِ بعد از #جنگ به تغییر روی آورد. #محسن_نامجو در سالنِ حوزه هنری کنسرت می داد و نخستین آلبوم او را هم آنها منتشر کردند. هفته نامهٔ "مهر" با رویکردی نسبتا آزاداندیشانه‌تر از نشریات سابقِ حوزه، به مخاطبانِ فرهنگ، لبخندهای رنگی رنگی می زد و خانهٔ عکاسان در دلِ حوزه، محلِ همنشینی جوانها بود.
اما از همان نخست، بسیاری از سرانِ نظام همچون #گیلانی و #جنتی از فرزندانشان دامن کشیدند و برقرار ماندند، بسیاری نیز مانند #گلزاده_غفوری یا زم در سایه گیر افتادند. زم از آن بالا، از آن سخنرانیِ سیاه و سفیدِ سالِ آغازِ انقلاب حالا، پایین افتاده و بر خلاف آن سخنرانِ جوانِ اوایل انقلاب و مدیر فرهنگیِ بعدی، از گروهِ یارانِ "روح الله" به داغدارِ "روح الله" تبدیل شد و مانند بسیاری از پدرانِ فرزند مُرده، مردی خاموش خواهد بود.

#صالح_تسبیحی
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
‏وقتی هجده ساله بودم به شخصیتش علاقه داشتم، با اینکه افکارش در مورد هنر و #سینما را قبول نداشتم و ۱۸٠ درجه مخالف افکارم بود؛ اما من هر پنجشنبه شب عین انسانهای مازوخیست می‌نشستم پای روایت "روایت فتح" تا نیمه‌های شب و با تب و گریه و صدای مالیخولیایی راوی‌اش به خواب می‌رفتم و تا صبح خواب خون و خمپاره می‌دیدم.
من به او به عنوان مستندساز علاقه داشتم. به عنوان یک آرشیتکت، به عنوان یک انسان خاص، به عنوان کسی که گذشته‌ای کاملا متفاوت و در هاله‌ای از رمز و راز داشته...
اصلا به خاطر او رفتم و در کنکور حوزه هنری شرکت کردم و یکسال آنجا فیلمسازی خواندم.
‏همان سالی که رفت روی مین. قدمم بد بود.نه تنها هرگز ندیدمش که در آنجا هم کسی زیاد او را ندیده بود و از نزدیک نمیشناخت. انگار آنجا هم تنها شبحی بود ناشناس!
بعدها وقتی تئاتر می‌خواندم از استادم و آدمایی که همزمان با او در هنرهای زیبا درس خوانده بودند، بیشمار از کامی #آوینی شنیدم...
‏از گیس های بلندش، از اعتیادش به بخار بنزین ، از فیلسوف بودنش به طوری که او را فیل صدا می‌کردند، از دسته دسته مرید و عاشق داشتنش، از شلوارک پوشیدنش در دانشکده، از فولکس سواریش روی پله های دانشگاه، از بازیهای عجیب گروهش، از قراردادهای منحصر به فردی که میان او و مریدانش بوده اینکه مثلا یک هفته همه با چشمهای بسته زندگی کنند، از لکنت زبانش، از علاقه‌اش به نقاشی، از زیرزمینی که خانه‌اش بوده، از عشق و عاشقی‌اش با زیباترین زن نویسنده ایران، #غزاله_علیزاده...
اینها تنها بخشی از آن زندگی رازآلود است که با مرگش برای همیشه در هاله‌ای از قصه، شایعه و حقیقت باقی ماند.
آنجا تنها یک نفر بود که روزهای آخر می‌دیدش. می‌گفت سید آنقدر روح بزرگی داشت که می‌دانست من خداناباورم اما با من هم دوستی می‌کرد. درست ۲۷ سال پیش در بیستم فروردین ۱۳۷۲، سید #مرتضی_آوینی در منطقه فکه روی مین رفت.
هنوز هم گاهی به او فکر می‌کنم.
امروز اگر زنده بود، در کجای جهان ایستاده بود...

#بیتا_ملکوتی
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan