مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#امید
Канал
Логотип телеграм канала مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabПродвигать
256
подписчиков
26,2 тыс.
фото
7,73 тыс.
видео
836
ссылок
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁در این  شب #پاییزی
🍂دعا میڪنم
🍁شبتون پر
#امید
🍂عشقتون
#خدا
زندگیتون
#پویا
🍁و لحظہ هاتون پر از
#آرامش باشہ.
🍁زندگیتون پر از آدمهای خوب
🍂و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون

شبتون بخیر 🍁

‌‎‌‌‌‎‌
☑️امام صادق علیه‌السلام:

هرکس در ماه رمضان آمرزیده نشود،
تا رمضان آینده آمرزیده نمی‌شود
مگر اینکه عرفه را دریابد

📚بحارالانوار ج۶

امشب و فردا را قدر بدانیم
بعد از ماه رمضان
هیچ روزی به بزرگی #روز_عرفه
در
#استجابت_دعا
و
#امید_بخشش از طرف پروردگار نیست

و خوشابحال آن کسی‌که
#امام_زمان دعاگوی او باشد

و بهترین دعا
دعای برای
#فرج است
#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸آغاز سخن یاد خدا باید ڪرد

خودرابہ #امید او رها باید ڪرد

🌸اے باتوشروع #ڪارها زیبا تر

آغازسخن #توراصدابایدڪرد

🌸بسم الله الرحمن الرحیم

🍀🍀🍀
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷

✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_یازدهم

💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از #خون سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید.

سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!»

💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!»

هنوز باورم نمی‌شد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.

💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید #دمشق، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!»

نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانه‌هایش باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم #پشیمانی‌ام را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»

💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید.

در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!»

💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از #ترس می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.

موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»

💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک #دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.

سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.

💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا می‌کرد.

همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.

💠 سال‌ها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...

#ادامه_دارد

🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸آغاز سخن یاد خدا باید کرد

خودرابہ
#امید او رها باید کرد

🌸اے باتوشروع
#کارها زیبا تر

آغازسخن
#توراصدابایدکرد

🌸بسم الله الرحمن الرحیم

🌿🌿🌿🌿🌿🌿
♡به نام او ڪه بے نگاهش، هیچ نباشیم
.
🍃دلا طمع مبر از لطف بے نهایت دوست
چو لاف عشق زدے سر بباز چابک و چست*
.
🍃مے دانے؟ سرشار گشته ام از #خوف و رجاء.
سرشار از #امید به وجود فرصت اثبات ادعا و بیم از وسوسه هاے وهم آلود بے امان.
سر شار از امید به
لطف بے نهایت دوست و بیم از غرور و طمع و شایبه ے این، #خود .😞
سرشار از امید به #آزادے و بیم از گرفتاری.
سرشار از امید به شبیه شدن به #عشاقے چون #نوید ڪه همچون
#خون_خدا، آن دایره دار عشق ابدے و عزیز ، نفس ڪشید و ڪوشید و چون او ، سر و جان به پاے سخن عاشقے باخت.
و بیم از به #خاڪسترنشینی_جان و #آزردگی_عشق.😔
.
🍃مے دانے؟ سرشار گشته ام از خوف و رجاء.
و همین حیرت است ڪه عاشق #حقیقے را هویدا مے ڪند و یاوه گویان جاهل را، رسوا.😥
.
🍃به راستے، من در ڪدامین جرگه ام؟
#جاهل یا عاشق؟
#یاوه_گو یا دل داده؟
.
🍃تو در ڪدامین جرگه ای؟
"خود" را بڪاو.
#خالص شو.
دل را، از دالان سهمناک و سیاهش، رهایے ده و رنگ عشق را، ارزانے اش دار.
رنگ خون را.
در سراے ما، منتهاے عشق، #خون است!
.
پ.ن: *جناب حافظ
.
نویسنده : #زهرا_مهدیار
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم_نوید_صفری
.
📅تاریخ تولد : ۱۶ تیر ۱۳۶۵
.
📅تاریخ شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۹۶ .دیرالروز سوریه
.
📅تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۹
.
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی

ما همه افق های معنوی انسانیت را در #شهدا تجربه کردیم...
ما #ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد...
#عشق را هم
#امید را هم
#ذوق را هم
#شجاعت را هم
#کرامت را هم
#عزت را هم
و همه ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند ، ما به چشم دیدیم....

#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌷

سلام‌صبحتون شهدایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥فیلمی جدید ضبط شده توسط شهیدان حادثه تروریستی


🥀شهیدان حادثه تروریستی زاهدان #امید_اکبری و #عبدالرضا_بروجی در مناطق مرزی کشور پاکستان

😭😭😭😭😭

🌺چرا باخدا قهری؟؟
چرا سراغ امام زمانتو نمیگیری؟؟
ماکه از فرعون بدتر نیستیم...

فرعون لحظات آخر که داشت در نیل غرق می شد هر چقدر از موسی علیه السلام کمک خواست موسی جوابش رانداد

خداوند به موسی علیه السلام فرمود موسی تو به فرعون جواب ندادی چون او را خلق نکردی و بنده ی تو نیست اما اگر او به من استغاثه می کرد دستش را می گرفتم و به فریادش می رسیدم
دیگه خدایی ما که از فرعون بدتر نیستیم حتی اگه فرعون به درگاه خداوند استغاثه میکرد خداوند جوابش رو میداد.
پس چه جای ناامیدی !!! وقتی کسی چون خدارو داریم😍

#امید به خدا
امام حسن عسکری(ع):مردم کسی را بیشتر دوست دارند که به او #امید (بیشتری) دارند.

آری سردار دلها ، امروزه بجای تدبیری_ها ، امید_بخش تو هستی