دلنوشته

#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓
Канал
Логотип телеграм канала دلنوشته
@malaketanaПродвигать
9
подписчиков
231
фото
308
видео
142
ссылки
🔮 شعــــــر 🔮





ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیاده‌ای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشاده‌ای

صبح که آفتاب خود سر نزده‌ست از زمین را
جام جهان نمای را بر کف جان نهاده‌ای

مهدی و مهتدی تویی رحمت ایزدی تویی
روی زمین گرفته‌ای داد زمانه داده‌ای

مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی
چشمه مشک دیده‌ای جوشش خنب باده‌ای

سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو
ز آنک به گردن همه بسته‌تر از قلاده‌ای

خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن
گر چه ز دوش بیخودی بی‌سر و پا فتاده‌ای

هر سحری خیال تو دارد میل سردهی
دشمن عقل و دانشی فتنه مرد ساده‌ای

همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی
همچو کباب قوتی همچو شراب شاده‌ای

خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بی‌نشان
عشق سواره‌ات کند گر چه چنین پیاده‌ای

ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان
گوهر آب و آتشی مونس نر و ماده‌ای

این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون
بند ردا و خرقه‌ای مرد سر سجاده‌ای

باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو
یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زاده‌ای

لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جاده‌ای

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۴۶۶


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🌟 ســلام 🌟




سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن
هنوزم پر میکشه دل واسه ی به تو رسیدن
واسه ی جواب نامت میدونم که خیلی دیره
بذا به حساب غربت نکنه دلت بگیره
عزیزم بگو ببینم که چه رنگه روزگارت
خیلی دوس دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت
سرتو با مهربونی بذاری به روی شونه ام
تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونه ام
حالمو اگه بپرسی ٬ خوبه تعریفی نداره
چون بلاتکلیفه عاشق ٬ آخه تکلیفی نداره
نکنه ازم برنجی ٬ تشنه ام تشنه ی بارون
چقد از دریا ما دوریم ٬ بی گناهیم هردوتامون
بدجوری به هم میریزه ٬ منو گاهی اتفاقی
تو اگه نباشی از من نمیمونه چیزی باقی
میدونی که دست من نیست ٬ بازیایه سرنوشته
رو قشنگا خط کشیده ٬ زشتا رو واسم نوشته
باز که ابری شد نگاهت ٬ بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگه دار ٬ نذار اینجوری بریزه
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیشو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد
حال من خیلی عجیبه ٬ دوس دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تو ٬ تو چشام عشقو ببینی
یادته من و تو داشتیم ساده زندگی میکردیم ؟
از همین تشنه ی شفاف رفع تشنگی میکردیم
یه دفعه یه مهمون اومد عقلمو یه جوری دزدید
دل تو به روش نیاورد ٬ از همون دقیقه فهمید
اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشت و دیدم ٬ دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من باخبر شد
اولش گفتم یه حسه ٬ یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم که عشقه ٬ آخه اندازش زیاده
تو بازم طاقت آوردی ٬ مثل پونه ها تو پاییز
سرنوشت تو سفیده ٬ ماجرای من غم انگیز
بدجوری دیوونتم من ٬ فکر نکن این اعترافه
همیشه نبودن تو کرده این دلو کلافه
میدونم فرقی نداره ٬ واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد بودن و نبودن من
 میدونم دوسم نداری ٬ مث روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی اینو نوشته
اما روح من یه دریاس ٬ پر از موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش ٬ خنجرای حرف مزدم
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
من که آسمون نبودم ٬ اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
تو که چشمای قشنگت خونه صدتا ستارس
تو که لبخند طلاییت واسه من عمر دوبارس
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم بیا و بهم کمک کن
 
#مـریـم_حیــدرزاده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🎇 دکلمــــه 🎇



اونطرفه شیشه، دقیقا روی میز روبروییت، یکی تولدشه. ظاهرا خوشحاله! اونایی که باهاشن هم همینطور. تو توو گوشِت هدفونته و داری موزیک گوش میدی. میز بغلی هم دو تا دختر نشستن که حس میکنی بعد از مدت خیلی زیادی همو دیدن. ظاهرا خوشحالن اما کسی که داره ازشون سفارش میگیره خوشحال نیست. انگار پاش یا کمرش یه دردی چیزی داره. چون برعکس همیشه که حتی توو اوج خستگی هم خودشو خوشحال نشون میداد، ایندفعه دیگه نتونسته بازیگر خوبی باشه! همین الان فندک پلاستیکی زردتو از جیبت درآوردی. باهاش یه نخ سیگار روشن کردی. داری فکر میکنی به اینکه چی سفارش بدی و احتمالا هم مثل همیشه بعد از یه عالمه چرخیدن توو منو، قهوه رو انتخاب میکنی. چیزایی که داری میگی بی ربطن. مثل خودت! تو یه آدم بی ربطی. توو کل این کافه، هیچکس به تو هیچ ربطی نداره. هیچی به تو مربوط نیست. چون من یه آدم بی ربطم؛ یعنی تو یه آدم بی ربطی! تو فکر میکنی توو دنیا هیچ قصه‌ی بدی وجود نداره. اتفاقا تا دلت بخواد قصه‌ی خوب وجود داره و از اون طرف هم تا دلت بخواد قصه گوی بد! تو یه قصه گوی بدی. نه به این معنی که قصه رو بد تعریف میکنی؛ نه. اتفاقا به نظر خودت خیلی هم خوب قصه تعریف میکنی ولی خب تخصصت توو پیدا کردن بدیای یه قصه‌ی خوبه! تو بلدی چجوری میشه از یه قصه‌ی خوب صدتا قصه‌ی بد بیرون کشید. تو انتظارو توو صورت اونی که تولدشه میبینی. قفلی زدنش روی گوشیش و حواس پرتیشو میبینی. خدا خدا کردنش واسه زودتر تموم شدنش و عجله‌ش واسه سریعتر رفتنشو میبینی ولی اونی که توی تولدش دوست داره باهاش وقت بگذرونه رو اینجا نمیبینی. اون اینجا نیست و میشه با اینجا نبودنش به این نتیجه رسید که اونی که تولدشه هم با اینکه اینجاست، اینجا نیست. دخترای میز بغلی دیگه باهم حرف نمیزنن. نمیخندن. به هم نگاه نمیکنن. فاصله‌شون چند سانته ولی دیگه کنار هم نیستن. دوباره مثل تو شدن! دوباره تنها شدن. دوباره واقعی شدن. بعد از تموم شدن سیگارت، قهوه رو به اونی که خوشحال نبود سفارش دادی. با تو خوشحال بود. به جز دخترای میز بغلی، با همه خوشحال بود. توئه قصه‌ گوی بد، توئه بی ربط، فکر میکنی هیچکس اینجا خوشحال نیست. هیچکس اینجا واقعی نیست! هیچکس واقعی اینجا نیست. هیچکس اینجا نیست؛ اما تو اینجایی! احتمالا تو تنها آدمه اینجایی که واقعا اینجایی و داری واسه خودت، واسه وقتی که آلزایمر میگیری مینویسی. واسه وقتی که همه‌ی اینا رو یادت میره مینویسی. کتاب مینویسی. یه کتاب واسه تویی که هنوز توئه ولی حافظه‌ش دیگه نمیخواد حافظه‌ی تو باشه. اسمشم میذاری "برای کسی که بودم". پس این مقدمه‌ی کتاب توئه!

سلام.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🎼 شعــــــر 🎼




ای دلبری ات دلهره ی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم

پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسه ی تنبور  و سه تاری بتراشم

هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم

گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه است
تهمینه شود همدم تنهایی رستم

تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم

تهمینه ی من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بی رخش پر از غم

این رستم معمولی ساده که غریب است
حتی وسط ایل خودش در وطنش بم

ناچاری از این فاصله هایی که زیادند
ناچارم از این مردن تدریجی کم کم

هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم ..... که فدای تو بگردم

من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
توسبز بمان من بدرک من به جهنم


#حامد_عسگری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟
🪯 دکلمـــــه 🪯



من شبا رو هم دوست دارم هم ازش بیزارم
از سکوتش هم میترسم هم یجورایی ارومم میکنه؛
همیشه باخودم میگم شب که میشه حتی حیووناهم میخوابن ؛ یعنی من که اشرف مخلوقاتم چرا بیدارم چرا خواب ندارم؟
اما خودم میدونم چمه !!
این شبای بی رحم تا دیدن تو نیستی نبودنت رو بدجوری به رخم میکشن؛  اخه من شبامو با تو صبح میکردم ؛
همش دوست داشتم زود شب بشه بیای و صداتو از پشت گوشی بشنوم.
تو نمیدونی اخر شبا با تو چقدر خوب بود چقدر سر به سرت میذاشتم؛
چقدر باهم میخندیدم .
چقدر باهم گریه میکردیم
البته گریه هامون همش از رو دلتنگی بود؛
دعواهامون؛
قهر کردنامون ؛
بداخلاقیامون ؛
؛ناراحتیامون،؛
همش بخاطر دلتنگی بود
میدونی اخه هر بار که قهر میکردیم بیشتر دلمون برای هم تنگ میشد بیشتر عاشق هم میشدیم.
من غرق دوست داشتن تو شده بودم
من خودمو فراموش کرده بودم....
تموم زندگیم خلاصه شده بود تو..
میگفتن عشق جوونیه از سرش میپره
یه مدت که بگذره عقلش میاد سرجاش..
اونا رنگ چشمای تو ندیده تورو ندیده بودن اونا نگاه مردونه قشنگ تورو ندیده بودن وگرنه نمیگفتن از سرش میپره؛
چشمات.. امان از چشمات.
من بیشتر بهت دل بسته بودم دل برای یه بار ؛فقط یه بار تو اغوش گرفتنت لک میزد دلم میخواست جز نفساهامون  هیچ فاصله ای بینمون نباشه؛
دلم میخواست اون چشمایی که شده بود دین و دنیام از نزدیک ببینم
من اگه از تو بنویسم این خودکارم بیشتر شوق داره  انگار اونم دلش نمیخواد ازتو دل بکنه جان من

من جلوی همه بخاطرت وایمیستم به همه ثابت میکنم عشق من  ارزش جنگیدن داره ارزش صبر کردن داره...
من همیشه منتظرتم
بازم دلم همون شبارو میخواد
که از عالم و ادم سیر بودم ولی صدای تو مسکن  من بود
من همیشه هستم کافیه یه قدم سمت من بیای من دورت میگردم.

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد ازجام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم


#سپیده_زاهدی
#فریدون_مشیری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
شعـــــر



بلدم ناز کشیدن، بلدی ناز کنی؟
بلدی حال دلم را تو کمی ساز کنی؟

بلدی کف بزنی، ساز و نی و دف بزنی؟
چو قناری بلدی چهچه و آواز کنی؟

به دلم می کشم از طرحِ نگاهت غزلی
بلدی با نگهت در دلم اعجاز کنی؟

غزلی از تپش این دلِ خود ساخته ام
بلدی عشق مرا در دلِ خود راز کنی؟

دل من سوی تو پر زد، پر و بالش مشکن
بلدی با دل من یکسره پرواز کنی؟

بلدی خط بکشی اسم رقیبانِ مرا؟
بلدی تا به ابد، عشقِ نو آغاز کنی؟

بلدم دل بستانم، بلدی دل بدهی؟
بلدی در دل من جای خودت باز کنی؟

بلدم دل بسپارم، بلدی دل ببَری؟
بلدی تا سند از قلب من احراز کنی؟

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
⚕️ شعـــــر ⚕️




مارا چه کسی از شررعشق خبر کرد
آن کس‌که ازاین سینه‌ی پُردرد گذر کرد

هرچند که دل را به کسی جز تو ندادیم
دیدیم که معشوق در این سینه شَرَر کرد

تا در هوس عشق تو آرام گرفتم
افسوس که دلدار مرا زیر و زِبر کرد

خوشبخت کسی بود که سرتاسر شب را
با شوق تمنای وصال تو سحر کرد

ای یار وفادار که جادوگر عشقی
خاک دو جهان را هوس عشق تو زر کرد

لبخند تو چون جام شرابی‌ست نهانی
با مستی مرا برد و دل از راه به‌در کرد

هرتیشه فرهاد که در کوه فرو رفت
با وعده‌ی عشق شب شیرین تو سرکرد

"المنه لله که در میکده باز است"
هر لطف به ما کرد همین صاحب در کرد

#بیژن_عظیمی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🦁 دکلمــــــه 🦁




میدونی دلتنگی یعنی چی؟

میدونی دلتنگ بودن چه شکلیه؟

گاهی آدم حس میکنه گم کرده یا نه برعکس،گمشده.

مثه بچه ای که با باباش رفته یه جایی،بعد،دست بابا از دستاش رها شده.

گمشده می بینه خودش رو
بعد کم کم بغض میاد تو گلوش و یواش یواش چشماش خیس میشه.

دلتنگی دقیقاً همون لحظه ایه که تو اوج داشتن،حس می کنی دیگه هیچی نداری.

حس می کنی تعلقی نداری به جایی یا به کسی.

دقیقاً مثل صف نونوایی شلوغ،اونم تنور آخر و چشمایی که همه اش دنبال یه آشنا میگرده که
یدونه نون هم واسه تو بگیره تا دست خالی خونه بر نگردی.

میدونی این دست خالی موندن و برگشتن یعنی چی؟
چشم همه به توعه
بعد همه منتظرن ببینن تو چکار کردی
یا چی داری تو دستات

بعد خودت خجل زده میشی از دستای خالیت.

دستایی که یه زمانی پر بوده از همه چی.

همه ی چیزایی که کل آدمای شهر حسرتش می خوردن،اما ازت گرفتنش.

مثل رئیسی که حکم اومده و باید جاش عوض بشه،بره یه شهر دیگه

یا مثل مادری که میخواد بچه اش بفرسته بره یه جای دور.

یا مثل آدمی که همه ی دار و ندارش،یدونه نون خشک و تیکه پاره است،اما دلش نمیاد تنها خوری کنه.

ته دلش خالی میشه ها ولی با خودش کنار میاد و می بخشه همه ی داراییش رو.

امون از دلتنگی
هر بلایی سر آدم میاد،دقیقا از همین جا شروع میشه
از جایی که می دونی همه چی داری،ولی هیچی نداری.

از جایی که دقیقا حس داشتن یه جای خالی تو قلبت،مدام آزارت میده.
جایی که دلت میخواد یه وقتایی مشتت رو باز کنی پیش همه ی شهر و بگی،ببینید منو
من پر از داشتنم تو اوج نداشتن

من پر از حرف قشنگم تو این وهم عجیب و غریب و سکوت

فریاد بزنی و صدا کنی همه ی نداشته هات رو که خودت با دستای خودت بخشیدی شون
بعد،حالا منت نداشتنشون رو رو سرت میذارن.

پز میدن و مسخره ات میکنن
زجرت میدن و آزارت میدن

بعد تویی که بازم دلت میخواد محجوب باشی و
سکوت کنی.

جواب ندی
مثل خودشون نشی.

بذاری دنیا لجن تر از اینی که هست،نشه.

یه وقتایی دستای این دلتنگی عجیب و غریب،بد جور فشار میاره روی حنجره ی زخمی م.

انقدر که راه نفسم رو می بره.

انقدر که دلم میخواد فشارش بیشتر و بیشتر بشه
تا خفه کنه،صدای این آدم خسته از روزگار رو.

دلتنگی یه طرف،تنهایی یه طرف.

آدم دلتنگِ تنها،هیچی آرومش نمی کنه.

چون تنهایی انتخاب خودش نیست.

تنهایی انتخاب زخماییه که روی دلش گذاشتن.

انقدر دور شده و دور کرده خودش رو که دلتنگ تر از اینی که هست نشه.

عزیز جان

الهی خدا یه کاری کنه با قلبت،که هیچ وقت جای خالی هیچی توش نباشه.

انقدر پر باشه که غروب به غروب،بغض نکنی
پیاده رو های شهر رو زیر قدم هات لگد مال نکنی.

که نکنه خدای ناکرده دلت بلرزه و چشمات بارونی بشه تا مردم بفهمن چی شده.

عزیز جان
دلتنگی
بد دردیه
مخصوصاً اگه عزیز دردونه داشته باشی و دلت تنگشون باشه...

الهی که دلتنگ نباشی


#سهراب

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅
🎗 شعـــــر 🎗



عاقلی بودم که عشق آمد امانم را گرفت
بندبند جسم وجان واستخوانم را گرفت

لال گشتم تا که عشق آمد به ایوان دلم
در ازای این محبت او زبانم را گرفت

با اشاره من بدوگفتم که خوشحالم ولی
او بحالم گریه کرد؛ شوق نهانم را گرفت

کور و کر بودم نفهمیدم که عقلم را ربود
باجنون آمد سراغم وای؛ ایمانم را گرفت

من شدم کافرپرستش کردم اورا تا خدا
اوخدایم گشت و از من آسمانم راگرفت

برزبان راندم بگویم حرف دل را با کسی
او ز من غارت نمود شرح بیانم را گرفت

خواستم با او بگویم راز این قلب حزین
هجر آمد مهلت و وقت و زمانم را گرفت،،،

#غزل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🎩 دکلمــــه 🎩



سلام
اومدم تا بگم، تنها نیستی
منم مثل تو تنهام
تنهام و رفیقام شدن اهنگای۳۰ سال پیش
همدمام شدن اونایی که خیلیاشون اونور این کره خاکین و بعضیاشونم زیر چند متر خاک آروم خوابیدن جوری که انگار اصلا بیدار نبودن
اومدم بگم ببین
تنهایی سخته ها
ولی تو از پسش برمیای رفیق
مطمئنم از پسش برمیای و یه روز با افتخار میگی من سخت ترین روزای زندگیم تنها بودم و تنها سر رو بالش گذاشتم تنها دوییدم و تنها اشک ریختم
اومدم تا بهت بگم
دلم می‌خواد اسمتو اون بالا بالا ها ببینم که فقط افتخار کنم و بگم ببینین
این آدم همونیه که کلی درد کشید و صداش در نیومد
میدونم این شبا سخت میگذره
ولی ببین منو
این نیز بگذرد
مام از این دوران رد میشیم
یه روزیم این دنیا
به ساز ما میرقصه عزیز جان
این همه گذشت
امشبم میگذره
میدونم خیلیاتون بیدارین
شایدم این متن و حرفای منو بخونین
پس مینویسم برای همه ی اونایی که شب، براشون سر آغاز یک زندگی دوباره ست
شب بخیر گفتن ما محض ادای ادب است
ورنه چون شب برسد اول بیداری ماست
تاریکی به کام
و شب بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓 𝄟🦅⍣᭄
🎩 شعـــر 🎩



یاد دارم که شبی همدم پروانه شدم
فارغ از زمزمه مطرب و میخانه شدم

همچو پروانه پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غزل خوان و پی باده ناب

پیر میخانه بگفتا که غمت از سر چیست
گفتمش قصه ی ما و دل پروانه یکیست

هر دو برکوی نگاری نظر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و به جفا ساخته ایم

شمع بی مهر و محبت ، دل پروانه شکست
یار دیوانه ی ما رشته ی پیمان بگسست

دل ز بی مهری یاران ، شده بیمار و پریش
غیر پروانه کسی نیست که گویم غم خویش

خرده بر رهگذر عاشق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر

حافظ ار پیر شد و رفت زمیخانه برون
ما جوانیم و رویم از در این خانه برون

#هاتف_کلانتری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌📚#خسته_از_پرواز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖤓