#گزیدهخوانی@literature9
شیخ گفت، رحمةالله عليه، یکروز در مکّه دعوتی بساختند و مشایخ جمله حاضر شدند. و درویشی از خراسان در میان مشایخ بود و ابوعلی(۱) را نمیشناخت.
چون مائده(۲) بنهادند، ابوعلی برخاست و چنانک عادت اهل تصوف باشد کوزۀ آب بر دست نهاده بود و قوم را آب میداد و مزاح میکرد. و چنانک با مشایخ انبساط میکرد، با آن درویش نیز میکرد.
درویش در خشم شد و کوزه از دست ابوعلى بستد و بر سر وی زد، چنانک سرش بشکست و خون روانه شد.
مریدان ابوعلى خواستند که او را بزنند.
ابوعلی گفت: «الله الله! تا او را نرنجانید و خاطر او را نیازارید.»
درویش خجل گشت و از کردۀ خویش پشمان شد.
ابوعلی چون دید که درویش خجل است گفت: «ای برادر، آزاد باش(۳) که من میخواستم که پارهای خون از خود برگیرم که حرارتم غالب گشته است. اکنون از فَصْد(۴) و حجامتکردن مستغنی گشتم که خون تمام آمد.» و دیگربار با آن درویش مزاح میکرد تا خجالت از وی برخاست و خوش گشت.
•
۱. «ابوعلی رودباری»، درگذشتۀ ۳۲۲ق. مرحوم هاشمینژاد نوشته است: «ادیب بود؛ شاعر صوفیان بود و حافظ حدیث و قرآن؛ فقیه بود.»
۲. مائده: خوان؛ سفره.
۳. آزاد باش: فارغ باش؛ در بند آن نباش؛ آنچه در محاورۀ امروز میگوییم: «بیخیالش».
۴. فصد: رگ زدن.
•
> از: کتاب «سیبیّ و دو آینه»
> در مقامات و مناقب عارفان فرهمند
> بهاهتمام زندهیاد «قاسم هاشمینژاد»
#ابوعلی_رودباری#سیبی_و_دوآینه#قاسم_هاشمینژاد