#غزلخوانی سالمرگ «حسین منزوی»
@literature9شَتَک زدهاست به خورشید، خون بسیاران
بر آسمان که شنیدهاست از زمین باران؟
هرآنچه هست، بهجز کُند و بند، خواهد سوخت
ز آتشی که گرفتهاست در گرفتاران
ز شعر و زمزمه، شوری چنان نمیشنوند
که رطلهای گرانتر کشند میخواران
دریده شد گلوی نیزنان عشقنواز
به نیزهها که بریدندشان ز نیزاران
زبالههای بلا میبرند جوی به جوی
مگو که آینۀ جاریاند جوباران
نسیم نیست، نه! بیم است، بیم دار شدن
که لرزه میفکند بر تن سپیداران
سراب امن و امان است این، نه امن و امان
که ره زدهاست فریبش به باور یاران
کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش
در آبگینه حصاری شوند هشیاران؟
چو چاه ریخته، آوار میشوم بر خویش
که شب رسیده و ویرانترند بیماران
زبان به رقص درآورده چندشآور و سرخ
پر است چنبر کابوسهایم از ماران
برای من سخن از «من» مگو به دلجویی
مگیر آینه در پیش خویشبیزاران
اگرچه عشق تو باریاست بردنی، اما
به غبطه مینگرم در صف سبکباران
•
#حسین_منزوی#همایون_شجریان