#مثنوینیشت بیمه اَتّه نِماشون نالِ سَر
سَر رِه بِشتِ بیمِه شِه خَسّه بالِ سَر
خَسّه بیمِه خَسّه تَن هایتِه بِنِه
خو چِتی بوردمِه نیمِه سَرخِنِه
خو بَدیمِه گوشت و قِصّابی ره من
جیگرو شیردونا سیرابی رِه من
خو بَدیمِه گوشتِ گِسفِن هایتِمِه
رونا راسّه؛ فیله گِردِن هایتِمِه
دیم مِه بِشکُفتِه بِمومِه من سِره
مِه زلیخا داشتِه سویا دا بِرِه
وَچِه خِشحالی کباب زَنّی بِبا؟
اَتّه کم زَخمِه اَتی هم هِسّکا
من دیگه سویایِ رنگِ بَیتِمِه
وینّی اَمرو دِلِ زَنگِه بَیتِمِه
رَج به رَج سِخّه دَچیمِه تَشِ سَر
بِکِ بویِ گوشت دَپیتِه دورا وَر
مِه موبایلِ زَنگ صدا رِه سَر هدا
خَنّه یِ خُوردِ کیجارِه پَر هِدا
راس بَئیمِه مِرِه بِرمِه را نِدا
وَنگ بَزومِه بِرمِه بِرمِه؛ اَی خِدا!
این چه دردیئه نبونِه وِ دِوا
بونِه اَتّا بومّه هفتادتا هوا؟؟
#برگرداننشسته بودم غروبی روی بالکن
سرم را گذاشتم روی دستانِ خسته ام
خَستِه بودم و تنِ خسته ام تا به زمین رسید
چگونه به خواب رفته ام را نفهمیدم
خواب دیدم گوشت و قصابی را
جِگر و پستان و سیرابی را
خواب دیدم گوشت گوسفند خریدم
از ران؛ فیله و گردن خریدم
صورتم گُل انداخت و به خانه آمدم
زلیخای من (دلبر من) مشغول تَفت دادن سویا بود
فرزندم خوشحال که کباب می زنی
پدرجان؟
مقداری گوشتِ خالص و مقداری هم با استخوان؟
من به رنگ سویا در آمده ام
شاید امروز شکمی از عزا در آوردم
صدای زنگِ موبایلم به گوشم رسید
خنده های دختر کوچکم را پراند
بیدار شدم؛ گریه امانم نداد
داد زدم با گریه ای خدا!!
این چه دردی است که درمان ندارد
می شود یک بام و هفتاد نوع هوا؟
✍ #کاظم_صداقتی_بورخانی🇯🇴🇮🇳
@LafoorMyCountryبرای حمایت از ما، لینک بالا را
👆👆به گروه ها و دوستانتان فوروارد کنید.