🎯 از خود بیگانگی چیست؟
#از_خود_بیگانگی در معنای لغوی عبارت است
از: جدایی چیزی
از چیز دیگر. اما در اصطلاح عبارت است
از: چیزی که انسان آن را خلق کرده و یا جزء خصایص وی است و به طریقی
از او فاصله بگیرد. در این حالت با موقعیتی روبرو هستیم که می توان آن را
بیگانگی نامید. وابستگی های میان انسان ها و آنچه که تولید می کنند، دچار
از هم گسیختگی می شوند. این مفهوم، جایگاه اساسی در نظریه ی
#کارل_مارکس دارد.
در تئوری
از خود بیگانگی، مارکس بیان می کند که کاپیتالیسم، نظام دوگانه ای را به ارمغان می آورد که در آن، سرمایه داران، مالکیت فرآیند تولید، فرآورده های تولیدی و زمان کارِ کسانی را که برای آنها کار می کنند، در دست دارند. در جامعه سرمایه داری، اکثریت انسانها، به جای آنکه به صورت طبیعی برای
خود کار کنند و کالایی را تولید کنند، به صورت غیرطبیعی برای گروه کوچکی
از سرمایه داران تولید می کنند. بنابراین
از خود بیگانگی فرآیندی است که بواسطه آن، اعضای طبقه کارگر (فرودست)
خود را چیزی بیش
از کالایی در مجموعه کلی اشیا نمی بینند.
از خود بیگانگی به وضعیتی اطلاق می شود که در آن، انسانها تحت استیلای نیروهای
خود آفریده شان قرار می گیرند و این نیروها به عنوان قدرت های بیگانه در برابرشان قد علم می کنند.
مارکس، فرآیند
از خود بیگانگی را اینگونه توضیح می دهد؛ هر چه کارگر ثروت بیشتری تولید می کند و محصولاتش
از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر می شود، فقیرتر می گردد. هر چه کارگر، کالای بیشتری می آفریند،
خود به کالای ارزان تری تبدیل می شود. به این معنا که محصولِ کار، در مقابل کارگر به عنوان امری بیگانه و قدرتی مستقل
از تولید کننده می ایستد. در حقیقت
خودِ کار به شی بدل می گردد که کارگر تنها با تلاش و یا وقفه های بسیار نامنظم می تواند آن را بدست آورد. تصاحب شی به شکل
بیگانگی با آن، تا آن حد است که کارگر هر چه بیشتر اشیا تولید می کند کمتر صاحب آن میشود و بیشتر زیر نفوذ محصول
خود، یعنی سرمایه قرار می گیرد.
تمام این پیامدها،
از این واقعیت ریشه می گیرد که رابطه ی کارگر با محصول کارِ خویش، رابطه ی شی با بیگانه است. بر این اساس، هرچه کارگر
از خود، بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیایی که می آفریند، بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می گردد، و زندگی درونی اش تهی می گردد و اشیای کمتری
از آنِ او می شوند.
https://t.center/tajrobeneveshtan