كميته هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های کارگری

#زن
Канал
Новости и СМИ
Политика
Социальные сети
Блоги
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала كميته هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های کارگری
@khamahangyПродвигать
491
подписчик
7,15 тыс.
фото
1,5 тыс.
видео
2,46 тыс.
ссылок
خبر ها و گزارش هاي كارگري ،تصوير ها و كليپ و مطالب و نظرات خود را از اين طريق براي ما ارسال كنيد
امروز ۱۶ اسفند جمعی از فعالین زنان در رشت به مناسبت #هشت_مارس #روز_جهانی_زن در میدان شهرداری این شهر گردهم آمدند و با روشن کردن شمع و گذاشتن عکس های مونا حیدری و رومینا اشرفی دو تن از قربانیان زن کشی در ایران این روز را گرامی داشتند.

آنها در کنار عکس قربانیان #زن_کشی، شعارنوشته هایی در اعتراض به قوانین زن ستیز و حامی قتل ها قرار دادند.

مردم زیادی به این زنان پیوستند و با آنها به گفتگو پرداختند. فعالین زنان با مردم درباره این قتل ها و نبود قوانین حمایتی از زنان صحبت کردند.
پس ار حدود نیم ساعت زنان محل را ترک کردند اما شمع ها و گل ها و همچنین پلاکاردهای اعتراضی خود را در میدان اصلی شهر به جا گذاشتند.

#گرامی_باد_روز_جهانی_زن


https://t.center/khamahangy
#زن_کارگر، جورکشِ سرمایه داری، خانواده و مردان هم طبقه اش
سیمین کاظمی

کارگر بر اساس قالب های ذهنی از پیش شکل گرفته، یک مفهوم مذکر تلقی می شود و لاجرم زنان کمتر در ذیل مفهومِ کارگر به حساب می آیند. زن کارگر چه به لحاظ تاریخی و چه در دوره معاصر نقشش در تولید و فعالیت اقتصادی اش عموماً و عملاً پنهان مانده است. به همین ترتیب بحث از زن کارگر تنها به صورت یک ضمیمه و حاشیه مجال طرح می یابد.

مروری بر وضعیت زنان در بازار کار ایران نشان می دهد که این وضعیت، به شدت متاثر از تبعیض جنسیتی است، به طوری که در دو دهه اخیر نرخ مشارکت اقتصادیِ زنان کاهش یافته، میزان بیکاری بیشتر شده، احتمال اخراج بالا رفته، ۸۰ درصد زنان در مشاغل بدون بیمه کار می کنند، حوادث شغلی آنها بازنمایی نمی شود، تأسیس شیرخوارگاه و مهدکودک به فراموشی سپرده شده و تفکیک شغلی بر اساس جنسیت تشدید و گسترش یافته است.

توضیح جایگاه فرودست زنان با نحوه سازمان اشتغال که در آن تفکیک مشاغل برمبنای جنسیت، صورت گرفته، قابل توضیح است. زنان در بازار کاری که بر مبنای جنسیت تقسیم شده است، به بخش ثانویه بازار کار رانده شده اند، که متشکل است از مشاغل با درآمد کم، ارزش و منزلت پایین، و مهارت اندک. در چنین شکلی از اقتصاد، فرودستی زنان نه تنها در اشتغال که در سایر شئون حیات اجتماعی رقم می خورد، بنابراین موقعیتِ فرودست زنان و حتی بازماندگیِ سیاسی و فرهنگی آنها نیز با سازمان مبتنی بر جنسیتِ اشتغال و ماهیت سلسله مراتبی آن قابل توضیح است.

تفکیک مشاغل بر اساس جنس و رانده شدن زنان به بخش ثانویه اقتصاد، محصول همدستی و پیوند نظام پدرسالاری و سرمایه داری است. در نظام پدرسالاری که بر سرمایه داری تقدم تاریخی دارد، مردان، در خانواده به عنوان یک نهاد اقتصادی نظارت و کنترل داشتند. سرمایه داری گرچه بنیاد اقتصادی پدرسالاری را نابود کرد، نتوانست پدرسالاری را از میان بردارد. در واقع با ظهور سرمایه داری، و با آغاز جدایی بین حوزه عمومی و حوزه خصوصی، نظام نظارتی مرد بر زن، که تا پیش از آن در حوزه ای شخصی و خصوصی اعمال می شد، به میانجی نهادهای اجتماعی مثل دولت به حوزه عمومی کشیده شد. تقسیم کار جنسیتی در روند تولید، سرمایه داری را راضی و منتفع می کند، چون دستمزد کمتری پرداخت می کند و شانه خالی کردن از زیر بار تعهداتش به نیروی کار امکان پذیر می شود. دستمزد پایین و موقعیت متزلزل زنان در بازار کار، وابستگی زنان به مردان را رقم می زند و موجب می شود که ازدواج تنها راه حل پیش روی آنها باشد و زن ناگزیر به کار بدون مزد و غیرتولیدی در خانه و خدمت به شوهر تن می دهد. با خانه نشین شدن زن، هم دستمزد مرد احتمالاً بیشتر و هم از مزایای تقسیم کار در منزل بهره مند می شود.

تفکیک مشاغل بر اساس جنسیت، حال چنان عادی و کارکردی شده که کار موقتی و پاره وقت به عنوان یک گزینه مطلوب و انعطاف پذیر و متناسب با وضعیت زنان متاهل تلقی می شود که آنها را قادر می سازد با نقش خانگی شان کنار بیایند و از این رو استثمار موجود و مستتر در آن، نادیده گرفته می شود.

زنان طبقه کارگر نه تنها از طبقه فرادست و مسلط صدمه می بیند، که از مردان طبقه خود نیز جفا می بینند. مقاومت در برابر کار زنان، ریشه های تاریخی دارد، به طوری که رقابت زنان که مهارت کمتر داشتند و به تبع آن دستمزد کمتری دریافت می کردند، «رقابت کثیف» نامیده می شد. زن کارگر نه به عنوان «رفیق» که به عنوان «رقیب» درک می شد، که چنین دیدگاهی هرچند در انترناسیونال اول اصلاح شده، هنوز هم، یک نگرش فراگیر به کار زنان مخصوصاً در ایران و در بحران بیکاری کنونی است.

زنان کارگر، با وجود اینها، کمتر به وضعیت فرودستی و بهره کشی که در آن گرفتارند اعتراض می کنند، چون به دلایل تاریخی کمتر از مردان امکان سازماندهی و تشکل یابی داشته و دارند، از طرفی در تشکل های کارگری که مردان تاسیس کرده اند، مسایل و مطالبات زنان کارگر در حاشیه و کمرنگ هستند. علاوه بر فقدان سازماندهی، عامل دیگری که در عدم طرح مطالبه توسط زنان کارگر تعیین کننده بوده است، همان حضور آنان در بازار کار ثانویه و شرایط شغلی متزلزل، ناامن و موقتی شان و همزمان خیل زنان بیکاری است که می توانند جایگزین زنان شاغل شوند. در چنین شرایطی زن کارگر ناگزیر به سکوت و تحمل شرایطی است که در آن ستم مضاعف بر او تحمیل می شود.


@khamahangy
📷 ببینید تصاویری از تجمع اعتراضی جمعی از مردم و فعالین کارگری و اجتماعی #مریوان علیه فرهنگ و مناسبات ارتجاعی و ضد زن - پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۹۸

خبرها حاکی از این است که این تجمع با سرکوب ماموران مواجه شد و تعدادی از زنان و مردان بازداشت شدند.

#زن_ناموس_هیچکس_نیست
#ازکردستان_تا_تهران_ستم_علیه_زنان

https://t.center/khamahangy
📷https://bit.ly/2IcaTx6

🔴 #زن_معترض سودانی که به نماد اعتراضات تبدیل شد

تصاویر یک #زن_سودانی که در تظاهرات اعتراضی روز هشتم آوریل در خارطوم در میان جمعی از زنان و مردان معترض روی سقف یک خودرو ایستاده و آواز گروه موسیقی #الثوره (انقلاب) را می‌خواند، مورد استقبال کاربران شبکه‌های اجتماعی قرار گرفت.

نام این زن #الا_صالح است اما کاربران شبکه‌های اجتماعی سودان به او لقب #کنداکه داده‌اند که به زبان باستانی سودان به ملکه یا زنان خاندان سلطنتی گفته می‌شود.

نقش زنان و فعالان حقوق زن در تظاهرات‌های اعتراضی ماه‌های اخیر بسیار پررنگ بوده است. ماه گذشته میلادی با وجود دستور رئیس جمهوری سودان جهت آزادی زنان بازداشت‌ شده در این اعتراضات، ۹ تن از این زنان در دادگاه‌های اضطراری به یک ماه زندان و ۲۰ ضربه شلاق متهم شدند./ یورونیوز

https://t.center/khamahangy
📌 راه دوزخ - از: برت‌واکس

#کارگر_سفيدپوست به زنی که کنارش ايستاده بود، گفت:
من از همه‌ی‌ شما بهترم
نيم‌گزی از من فروتر به‌ايست
تا جهان غرور مرا ببيند!

#زن_سفيدپوست به مرد سياه‌پوست کنار دستش گفت:
بعد از او من از همه‌ برترم
تو نيز گزی زير پای من به‌ايست
تا خلق بدانند که زنان را نيز غروری است!

#مرد_سياه‌پوست به زن سياه‌پوست رو کرد و گفت:
تو چرا نيم‌گزی پايين نمی‌روی؟
مرا هم آخر اندک غروری باقی‌مانده است!

#زن_سياه‌پوست به مرد دورگه نگاهی افکند که می‌گفت:
جای خود را بشناس!
چرا که غرور من نيز بايد حفظ شود!

و بدين‌سان درجه‌بندی ادامه يافت.
سايه به سايه، رو به سرازيری
تا پلکانی از انسانيت شکل گرفت
در برابر آن که چشم بصيرت دارد.

و بر فراز اين پلکان، بالاتر از همه‌
#سرمايه‌دار هفت رنگ آمد
با صولتی تمام
اما با چهره‌ای مهربان و تبسمی بر لب
و رو به بالا گام برداشت
بالاتر و بالاتر هم‌چنين
و گام‌هايش از طنين سنگينی و وقار سرشار بود.

و به اوج رسيد و ايستاد
پا بر سر کارگر سفيد پوست!

https://t.center/khamahangy
📷 امروز شنبه نهم مارس ۲۰۱۹/ ۱۸ اسفند ۱۳۹۷؛ اکت هفدهم #جلیقه‌زردها در خیابان های #فرانسه با حضور فعالین #زن

https://t.center/khamahangy
2⃣

💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

#سکانس_دوم، #زن_دوم

«ریزان» کم سن و سال‌تر که بود نمره‌های ۲۰ کارنامه‌اش پشت سر هم ردیف می‌شدند و هر کسی او را می‌شناخت به پدر و مادرش می‌گفت خوش به حالتان که «ریزان» آینده روشنی دارد...

«فکر می‌کردم برای زندگی مشترک انتخابم درست بوده است، اما خب فقط فکر می‌کردم. به جای ادامه تحصیل به خانه بخت رفتم. دو سال که گذشت و دخترمان «آگرین» که به دنیا آمد همه چیز رنگ باخت. به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی همسرم را حس نکردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. رفت و آمد‌های وقت و بی‌وقتش بی‌دلیل نبود. او دچار اعتیاد شده بود و هرچه می‌گذشت وضعش بدتر از روز قبل می‌شد تا جایی که حتی برای خریدن یک عدد نان هم پولی نداشت. چاره‌ای نبود جز اینکه به فکر کار کردن بیفتم، از تمیز کردن خانه مردم تا کار کردن در زمین‌های کشاورزی. کار به جایی رسیده بود که شوهرم خرج موادش را هم از من می‌خواست. سعی می‌کردم سکوت کنم تا اطرافیانم - خودشان را به ندانستن می‌زدند - متوجه واقعیت زندگی من نشوند.

دو سالی گذشت و من با اینکه فقط ٣۰ سال داشتم، شبیه به زن‌های پا به سن گذاشته شده بودم. جلوی آینه دیگر پنهانکاری فایده‌ای نداشت، چهره تکیده‌ام دستم را رو کرده بود. به سراغ پدر و مادرم رفتم و گفتم که مدتی است شوهرم راه خانه را گم کرده و حالا چند وقتی است که تمام روز را زیر پل معروف شهر چمباتمه می‌زند و وقتی هم که نشئه نیست، از هر راهی که فکرش را بکنید، خرج موادش را در می‌آورد.» می‌گوید: بعد از سال‌ها، در کنار خانواده‌ام احساس آرامش کرده بودم. به کمک آنها بارها و بارها شوهرم را برای ترک به کمپ‌های مختلف بردیم اما فایده‌ای نداشت. افیون غیرتش را از او گرفته بود و من که نمی‌خواستم آینده «آگرین» تباه ندانم کاری‌های پدرش و انتخاب اشتباه من شود از پدر و برادرهایم خواستم تا اجازه بدهند همراه آنها به جاده‌های مرزی بروم و کول بردارم. گرچه دل‌شان راضی نمی‌شد و برای‌شان سخت بود، اما من سخت‌تر بودم و بالاخره توانستم رضایت‌شان را بگیرم. «آگرین» امسال کلاس اول ابتدایی هست و من چهارمین سالی است که به همراه اعضای خانواده‌ام راهی کوهستان‌های مرزی می‌شوم و در حالی که لباس مردانه به تن می‌کنم و کلاه به سر می‌گذارم و صورتم را با روبنده می‌پوشانم برای تأمین مخارج دخترم جانم را نادیده می‌گیرم.

#سکانس_سوم، #زن_سوم

«هاوژین» با زنان این قصه فرق دارد، او نه از شوهر نااهلش نالان است نه برای پر کردن جای خالی پدرش راهی کوهستان‌ها شده، بلکه زندگی با او و شوهرش سر ناسازگاری برداشته و برای اینکه روی تیرگی‌ها را سپید کنند به کاری که به قول خودش در‌ شأن او و همسرش نیست رو آورده‌اند.

«هاوژین» و شوهرش زوج تحصیلکرده‌ای هستند که در شهرشان جایی برای کار کردن نداشتند و برای اینکه از پس مخارج زندگی بر بیاند تصمیم گرفتند دوشادوش یکدیگر دل به کوهستان بسپارند و مخارج زندگی‌شان را از راه کولبری تأمین کنند.

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
1⃣

💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

🔹برش

🔻با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، به جز سه نفر، حاضر به گفت و گو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تک شان را مرور می کنی به نقطه ای مشترک می رسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیر های سخت گذر از دست داده اند و حالا از گفتن واقعیت زندگی شان حذر می کنند تا به درد سر نیفتند. / سهیلا نوری👇

#سکانس_اول، #زن_اول

نامش «کویستان» است، دختری ۲٨ ساله. با همان چهره زیبا و اصیلی که از دختران کرد سراغ داریم. این‌طور که می‌گفت وقتی به دنیا آمد نقل محافل اهل فامیل شده بود. مادرش چهارمین دختر را زاییده بود و هر کسی از راه می‌رسید می‌گفت آخر یک پسر به دنیا نیاوردی تا عصای پیری تو و شوهرت شود و او در جواب می‌گفت به قول شوهرم جوجه را آخر پاییز می‌شمارند. «این طور که مادرم تعریف می‌کند، تنها کسی که به حرف فامیل اهمیت نمی‌داد پدرم بود، اسم من را هم او انتخاب کرد. به معنای رشته کوه. به فامیل می‌گفت زنده باشید و ببینید همین دختر چطور به داد زندگی‌ام خواهد رسید. انگار می‌دانست قرار است یک روز راه او را دنبال کنم.»

«کویستان» که با یادآوری پدر برای لحظاتی تمرکزش را از دست داده بود ادامه داد: خواهر بزرگترم زود ازدواج کرد و از ما جدا شد. خواهر دوم هم رفت سراغ درس خواندن و خواهر سوم در اثر یک بیماری سخت و به‌دلیل ناتوانی پدر برای تأمین هزینه‌های بیماری‌اش از دنیا رفت. مادرم از غم این داغ بزرگ شبیه به افسرده‌ها شده بود و توان انجام هیچ کاری نداشت برای همین خودم را مسئول مراقبت از پدرم می‌دانستم. هر بار که به زمین‌های کشاورزی می‌رفت همراهش بودم و هیچ وقت برای خرید کیف و کتاب و وسایل مدرسه به او سخت نمی‌گرفتم تا اینکه کشاورزی و دامداری در روستای ما از رونق افتاد و پدرم که دیگر از پس تأمین مخارج خانواده برنمی‌آمد، تصمیم گرفت با بقیه مردهای روستا راهی مرز شود و با پول کولبری زندگی را بچرخاند.

لهجه غلیظ کردی دارد، اما به قدری شیرین صحبت می‌کند که از شنیدن حرف‌هایش خسته نمی‌شوی؛ حتی وقتی صدایش با بغض آمیخته می‌شود، در حسرت آن روزها می‌گوید: «هر بار پدر برای کول برداشتن می‌رفت تا نیمه‌های شب نمی‌خوابیدم و منتظر می‌ماندم به خانه برسد. وقتی می‌رسید تندی از رختخواب بیرون می‌آمدم و نمی‌گذاشتم کسی جز خودم شانه‌هایش را ماساژ بدهد. به او می‌گفتم چرا نمی‌گذاری من هم با تو بیایم، اگر لباس پسرهای کرد را بپوشم کسی نمی‌فهمد دخترت هستم، در عوض کمتر خسته می‌شوی اما او هر بار می‌خندید و می‌گفت کار تو درس خواندن است و کار من کول برداشتن... دلم برای خنده‌هایش، دست‌های پینه بسته‌اش و مهربانی‌هایش لک زده است.»

۷ سال از آن روزی که پدر کویستان به کوهستان رفت و دیگر بازنگشت می‌گذرد. کشته شدن او در کوهستان‌های مرزی دومین ضربه روحی بود که کمر مادر خانواده را شکست و آن نوزادی که همه فامیل می‌گفتند عصای دست روزگار پیری پدر و مادرش نخواهد شد، به داد زندگی رسید. «کویستان» که خود را مسئول جمع و جور کردن آن زندگی از هم پاشیده می‌دانست، لباس کردی مردانه به تن کرد، کمر همت بست، نقاب بر چهره گذاشت و حالا ۷ سال است که همراه با مردان کولبر به دل رشته کوه‌های بلاخیز می‌زند و نان خانواده داغدیده‌اش را تأمین می‌کند.
#ادامه_دارد...
برداشت دوم و سوم در 2⃣👇👇

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
🚩 رحمان عابدینی نیز بازداشت شده است

طبق اخبار رسیده #رحمان_عابدینی عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان البزر نیز جزو بازداشتی‌های امروز می‌باشد که هنوز آزاد نشده است. از مکان بازداشت وی اطلاعی در دست نیست.
از بازداشتی های امروز 5 نفر #زن بوده‌اند.

@khanahangy
كميته هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های کارگری
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان 🔹برش با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند.…
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

🔹برش

با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، به جز سه نفر، حاضر به گفت و گو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تک شان را مرور می کنی به نقطه ای مشترک می رسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیر های سخت گذر از دست داده اند و حالا از گفتن واقعیت زندگی شان حذر می کنند تا به درد سر نیفتند. / سهیلا نوری👇

#سکانس_سوم، #زن_سوم

«هاوژین» با زنان این قصه فرق دارد، او نه از شوهر نااهلش نالان است نه برای پر کردن جای خالی پدرش راهی کوهستان‌ها شده، بلکه زندگی با او و شوهرش سر ناسازگاری برداشته و برای اینکه روی تیرگی‌ها را سپید کنند به کاری که به قول خودش در‌ شأن او و همسرش نیست رو آورده‌اند.

«هاوژین» و شوهرش زوج تحصیلکرده‌ای هستند که در شهرشان جایی برای کار کردن نداشتند و برای اینکه از پس مخارج زندگی بر بیاند تصمیم گرفتند دوشادوش یکدیگر دل به کوهستان بسپارند و مخارج زندگی‌شان را از راه کولبری تأمین کنند.

حرف‌هایش این‌طور شروع شد: خوشحالم که انتخاب من و همسرم برای شریک زندگی ردخور نداشت. ما در کنار هم احساس آرامش می‌کنیم و حاضریم دست به هر کار سختی بزنیم تا این همراهی و آرامش را از دست ندهیم. خوب می‌دانستیم که نمی‌توانیم گذشته را برگردانیم یا دنیا را تغییر بدهیم اما خودمان را که می‌توانستیم تغییر بدهیم، پس باید تا جایی که توان داشتیم رو به جلو گام برمی داشتیم و در مقابل جلوی دردها کوتاه نمی‌آمدیم. به همین خاطر همرنگ بسیاری از مردمان همزبان‌مان شدیم و کولبری را برای ادامه زندگی انتخاب کردیم. الان دومین سالی است که من و همسرم به مرزهای مختلف ایران و عراق می‌رویم و او بارهای سنگین‌تر برمی‌دارد و من به نسبت او بارهای سبک تری را به کول می‌گیرم و از این راه زندگی‌مان را پیش می‌بریم. در این مسیرها، افراد جور واجوری را دیده‌ام که هر کدام بنا به شرایطی که بر زندگی‌شان حاکم است این کار را انتخاب کرده‌اند، از تحصیلکرده گرفته تا پیرمردی که چاره ای جز کار کردن ندارد و دست روی دست گذاشتن را بر خود و خانواده‌اش روا نمی‌داند و با شانه‌هایی که از گذر عمر خم شده بار زندگی را به دوش می‌کشد، به همین خاطر کار را بر خود عار نمی‌دانم و در تمام فراز و نشیب‌های کوهستان، به امید رسیدن روزهای بهتر برای خودم، همسرم و تمام همزبان‌هایم گام بر می‌دارم.
پایان #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
كميته هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های کارگری
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان 🔹برش با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند.…
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

🔹برش

با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، به جز سه نفر، حاضر به گفت و گو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تک شان را مرور می کنی به نقطه ای مشترک می رسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیر های سخت گذر از دست داده اند و حالا از گفتن واقعیت زندگی شان حذر می کنند تا به درد سر نیفتند. / سهیلا نوری👇

#سکانس_دوم، #زن_دوم

راهی نبود جز اینکه کفش آهنی به پا کند، مشکلات را زیر پایش بگذارد و هرجا هم که مشکلات بزرگ‌تر شدند، تلاشش را بیشتر کند... و در بدترین شرایط، جز به خود و خدای خودش به هیچ کس اعتماد نکند.

از «ریزان» می‌گویم. همان بانویی که خوب موقعی یاد گرفت هنگامی که سختی‌ها دوره‌اش می‌کنند و کسی دور و برش نمی‌ماند، تنهایی بار سنگین زندگی را تاب بیاورد. کم سن و سال‌تر که بود نمره‌های ۲۰ کارنامه‌اش پشت سر هم ردیف می‌شدند و هر کسی او را می‌شناخت به پدر و مادرش می‌گفت خوش به حالتان که «ریزان» آینده روشنی دارد اما چه می‌شود کرد که روی ناخوش زندگی مرد و زن نمی‌شناسد...

«فکر می‌کردم برای زندگی مشترک انتخابم درست بوده است، اما خب فقط فکر می‌کردم. به جای ادامه تحصیل به خانه بخت رفتم. دو سال که گذشت و دخترمان «آگرین» که به دنیا آمد همه چیز رنگ باخت. به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی همسرم را حس نکردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. رفت و آمد‌های وقت و بی‌وقتش بی‌دلیل نبود. او دچار اعتیاد شده بود و هرچه می‌گذشت وضعش بدتر از روز قبل می‌شد تا جایی که حتی برای خریدن یک عدد نان هم پولی نداشت. چاره‌ای نبود جز اینکه به فکر کار کردن بیفتم، از تمیز کردن خانه مردم تا کار کردن در زمین‌های کشاورزی. کار به جایی رسیده بود که شوهرم خرج موادش را هم از من می‌خواست. سعی می‌کردم سکوت کنم تا اطرافیانم - خودشان را به ندانستن می‌زدند - متوجه واقعیت زندگی من نشوند.

دو سالی گذشت و من با اینکه فقط ٣۰ سال داشتم، شبیه به زن‌های پا به سن گذاشته شده بودم. جلوی آینه دیگر پنهانکاری فایده‌ای نداشت، چهره تکیده‌ام دستم را رو کرده بود. به سراغ پدر و مادرم رفتم و گفتم که مدتی است شوهرم راه خانه را گم کرده و حالا چند وقتی است که تمام روز را زیر پل معروف شهر چمباتمه می‌زند و وقتی هم که نشئه نیست، از هر راهی که فکرش را بکنید، خرج موادش را در می‌آورد.» می‌گوید: بعد از سال‌ها، در کنار خانواده‌ام احساس آرامش کرده بودم. به کمک آنها بارها و بارها شوهرم را برای ترک به کمپ‌های مختلف بردیم اما فایده‌ای نداشت. افیون غیرتش را از او گرفته بود و من که نمی‌خواستم آینده «آگرین» تباه ندانم کاری‌های پدرش و انتخاب اشتباه من شود از پدر و برادرهایم خواستم تا اجازه بدهند همراه آنها به جاده‌های مرزی بروم و کول بردارم. گرچه دل‌شان راضی نمی‌شد و برای‌شان سخت بود، اما من سخت‌تر بودم و بالاخره توانستم رضایت‌شان را بگیرم. «آگرین» امسال کلاس اول ابتدایی هست و من چهارمین سالی است که به همراه اعضای خانواده‌ام راهی کوهستان‌های مرزی می‌شوم و در حالی که لباس مردانه به تن می‌کنم و کلاه به سر می‌گذارم و صورتم را با روبنده می‌پوشانم برای تأمین مخارج دخترم جانم را نادیده می‌گیرم.
#ادامه_دارد...
منتظر برداشت سوم و آخر باشید!

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

🔹برش

با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، به جز سه نفر، حاضر به گفت و گو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تک شان را مرور می کنی به نقطه ای مشترک می رسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیر های سخت گذر از دست داده اند و حالا از گفتن واقعیت زندگی شان حذر می کنند تا به درد سر نیفتند. / سهیلا نوری👇

#سکانس_اول، #زن_اول

نامش «کویستان» است، دختری ۲٨ ساله. با همان چهره زیبا و اصیلی که از دختران کرد سراغ داریم. این‌طور که می‌گفت وقتی به دنیا آمد نقل محافل اهل فامیل شده بود. مادرش چهارمین دختر را زاییده بود و هر کسی از راه می‌رسید می‌گفت آخر یک پسر به دنیا نیاوردی تا عصای پیری تو و شوهرت شود و او در جواب می‌گفت به قول شوهرم جوجه را آخر پاییز می‌شمارند. «این طور که مادرم تعریف می‌کند، تنها کسی که به حرف فامیل اهمیت نمی‌داد پدرم بود، اسم من را هم او انتخاب کرد. به معنای رشته کوه. به فامیل می‌گفت زنده باشید و ببینید همین دختر چطور به داد زندگی‌ام خواهد رسید. انگار می‌دانست قرار است یک روز راه او را دنبال کنم.»

«کویستان» که با یادآوری پدر برای لحظاتی تمرکزش را از دست داده بود ادامه داد: خواهر بزرگترم زود ازدواج کرد و از ما جدا شد. خواهر دوم هم رفت سراغ درس خواندن و خواهر سوم در اثر یک بیماری سخت و به‌دلیل ناتوانی پدر برای تأمین هزینه‌های بیماری‌اش از دنیا رفت. مادرم از غم این داغ بزرگ شبیه به افسرده‌ها شده بود و توان انجام هیچ کاری نداشت برای همین خودم را مسئول مراقبت از پدرم می‌دانستم. هر بار که به زمین‌های کشاورزی می‌رفت همراهش بودم و هیچ وقت برای خرید کیف و کتاب و وسایل مدرسه به او سخت نمی‌گرفتم تا اینکه کشاورزی و دامداری در روستای ما از رونق افتاد و پدرم که دیگر از پس تأمین مخارج خانواده برنمی‌آمد، تصمیم گرفت با بقیه مردهای روستا راهی مرز شود و با پول کولبری زندگی را بچرخاند.

لهجه غلیظ کردی دارد، اما به قدری شیرین صحبت می‌کند که از شنیدن حرف‌هایش خسته نمی‌شوی؛ حتی وقتی صدایش با بغض آمیخته می‌شود، در حسرت آن روزها می‌گوید: «هر بار پدر برای کول برداشتن می‌رفت تا نیمه‌های شب نمی‌خوابیدم و منتظر می‌ماندم به خانه برسد. وقتی می‌رسید تندی از رختخواب بیرون می‌آمدم و نمی‌گذاشتم کسی جز خودم شانه‌هایش را ماساژ بدهد. به او می‌گفتم چرا نمی‌گذاری من هم با تو بیایم، اگر لباس پسرهای کرد را بپوشم کسی نمی‌فهمد دخترت هستم، در عوض کمتر خسته می‌شوی اما او هر بار می‌خندید و می‌گفت کار تو درس خواندن است و کار من کول برداشتن... دلم برای خنده‌هایش، دست‌های پینه بسته‌اش و مهربانی‌هایش لک زده است.»

۷ سال از آن روزی که پدر کویستان به کوهستان رفت و دیگر بازنگشت می‌گذرد. کشته شدن او در کوهستان‌های مرزی دومین ضربه روحی بود که کمر مادر خانواده را شکست و آن نوزادی که همه فامیل می‌گفتند عصای دست روزگار پیری پدر و مادرش نخواهد شد، به داد زندگی رسید. «کویستان» که خود را مسئول جمع و جور کردن آن زندگی از هم پاشیده می‌دانست، لباس کردی مردانه به تن کرد، کمر همت بست، نقاب بر چهره گذاشت و حالا ۷ سال است که همراه با مردان کولبر به دل رشته کوه‌های بلاخیز می‌زند و نان خانواده داغدیده‌اش را تأمین می‌کند.
#ادامه_دارد...
منتظر برداشت های بعدی باشید!

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
#همسر #رضا_شهابی:خواست من از مردم این است که صدای همه بی گناهان #زندانی باشند نه فقط رضا
درود بر این #زن #قهرمان
@komitec <
🔻🔻 خبر دریافتی

🔴 قطع شدن انگشتان دست یک #زن_کارگر در #کامیاران

🔹بر اساس خبر دریافتی، در روزهای اخیر، کارگری به نام " فرزانه ناوخاصی " بر اثر سانحه محیط کار، انگشت های دست چپ اش قطع شد. این زن کارگر که در کارگاه ساخت نایلون در شهر کامیاران ( استان کردستان )، کار می کرد؛ اهل روستای " کاشتر " از توابع کامیاران است.

@khamahangy