خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷

#دیو
Канал
Логотип телеграм канала خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷
@khabaremazandaranПродвигать
2,78 тыс.
подписчиков
57,8 тыс.
фото
9,99 тыс.
видео
5,31 тыс.
ссылок
✅خبرمازندران ♻️پوشش اخبار متنوع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و .. 🔸ما به #مازندران به عنوان یک #کلان_شهر می‌نگریم 🔹سایت خبری khaber.ir 👈ارسال مطلب: @khabare_mazandaran
💠 #دیو_لیلم #غاری به بلندای تاریخ کهن ایران و مازندران

به نام او ودیگر هیچ

چو بشنید گفتار خسروپرست
ببر زد جهاندار بیدار دست

ز مازندران مهتران را بخواند
ز #اولاد چندی سخنها براند

سپرد آنگهی تاج شاهی بدوی
وز آنجا سوی پارس بنهاد روی

حضرت فردوسی

بر پایه داستان‌های #شاهنامه نام فرمانروای دیوان در کشور #مازندران #دیوسپید بود. او #کیکاووس شاه ایران و سپاهش را در غاری به بند کشید که رستم برای آزادی‌ایرانیان به نبردِ دیو سفید رفت. #رستم به یاریِ #اولاد غارِ #دیوسفید را یافت و دیو سپید را در غار خفته دید. برای به جا آوردنِ آیینِ جوانمردی، او را از خواب بیدار کرد و با وی جنگید. یک دست و یک پای دیو را برید و جگرش را از سینه بیرون کشیده و از کاسهٔ سر او، کلاه‌خودی برای خویش ساخت. #کیکاووس و یارانش را نیز آزاد کرد.

به عقیده بیشتر مورخان این غار همان #غار_دیو_لیلم روستای #ازادمهر_سوادکوه می باشد .(دِب و دِو )در زبان مازندرانی همان دیو است و لیلم به زمین هایی که با دست آباد شد در مقابل زمین های ارثی و مورثی اطلاق می شود در زبان اهالی آزاد مهر عده ای آن را دِ لیلم (دو لیلم )می گویند .

دیروز با هزار مشقت به همراه عده ای از!دوستان که برای تحقیقات میدانی مقاله ای به این غار رفتیم.

به عظمت و بزرگی این غار پی بردیم که همانند دیگر اماکن تاریخی موجب بی مهری مردم و #میراث قرار گرفت درهمان نگاه اول آثاری از استخوان های کهن احتمالا انسانهای نئاندرتال و تکه شمشیر فولادی دستکاری شد و یک تکه مهره ی گردنبند صیقل شده یافت شد .

این غار بسیار زیبا می تواند #گردشگران زیادی را به خود جلب کند به شرطی که #اداره_کل #میراث_فرهنگی نیم نگاهی به این مرده ی طلایی بکند .

✍🏻 علی رمضانی پاچی ۹۸/۴/۲۵

🆔 @Haavest
#موقعیت_مازندران_در_شاهنامه

#داوود_کیاقاسمی

🔺ص ۲🔺

۷. #دیو اگرچه امروزه در فرهنگ و زبان پارسی به معنای شیطان و اهریمن و مانند آن است، در فرهنگ باستانی تبرستان، دَئِوا بود و نام خدا بود؛ خدایانِ طبیعی؛ خدایانِ کوه و دشت و جنگل و دریا. این نکته با نظر استاد فریدون جنیدی و دیگرانی که دیوهای مازندران را موانع طبیعیِ سرِ راه رستم می‌دانند همخوانی دارد. هنوز که هنوز است نام بسیاری از مکان‌ها و اشخاص در جای جای مازندران به نام دیو است؛ #دیوکلا، #دیورز، #دیوا، #دیوسالار، #دیوبند و مانند آن. #نیما_یوشیج در برخی از اشعار تبری‌اش در دفترِ #روجا به این دیوها اشاره می‌کند:
"مازرونِ دیو اَتّا گَته نوم هَسه
رِستِم به حیله دیوِ دَس دَوِسه
دیوِ خونِدونا اِفتاب پَرِسّه
زرتشت به کینه بد به وِ دَوَسه"(۳)

پرسش اینجاست که چطور می‌توان این‌همه‌ شواهد و قراین تاریخی و باورهای عمومی و آیین‌های بومی را که از عصر فردوسی تا کنون نسل به نسل و سینه به سینه به ما رسیده‌اند، یک شبه و یکسره وانهاد و دل به یک‌چند قرینه‌ی ناراستِ کتابی، که بی‌شک می‌توانند هرگونه تأویل و تفسیری بپذیرند، خوش کرد و گفت مازندران جایی در یمن یا هند است؟! یعنی به‌راستی خودِ فردوسی، مازندران را جایی در آنجاها -که روشن نیست کجاها- می‌دید؟ اگر چنین بود، چطور هیچ فردوسی‌شناس و شاهنامه‌خوانی طی هزار سال متوجه این نکته نبود و به یکباره برخی کتاب به دستانِ امروزی به چنین کشفِ عظیمِ فضایی رسیدند و نیت واقعی فردوسی را از پسِ هزار سال کشف کرده‌اند و روح او را از عذاب ناشی از این نادانیِ تاریخی مردم نجات داده‌اند؟!

به نظر می‌رسد فردوسی در خراسان وصف سرسبزی و زیبایی مازندران را بسیار شنیده بود، اما چون در آن زمان نقشه‌های جغرافیایی امروزی وجود نداشت در تعیین دقیق محل جغرافیایی آن دچار اشتباه شده بود. گواه این مدعا آن است که تا همین چهارصد پانصد سال پیش، گمان همگان بر این بود زمین مسطح است؛ یعنی، نقشه‌ی جغرافیایی جهان، حتا در تخصصی‌ترین نهادهای تهیه‌ی نقشه، پر از ایرادهای دم دستی بود که امروزه بیشتر شبیه طنز است. نقشه‌های فلات ایران هم به هزار و یک دلیل تا همین صد و پنجاه تا دویست سال پیش بسیار بی‌ربط و مضحک بود. حال از فردوسی که تخصصی در علم جغرافیا و نقشه‌کشی نداشت، آن هم در آن زمان‌های دور، چه انتظاری می‌توان داشت؟

اساسن مشکل روش‌شناختیِ تحقیق‌های‌مان در خصوص بزرگان‌ این سرزمین یک باور و پیش‌فرض غلط است مبنی بر دانای کل بودن و بی‌اشتباهی‌ آنان. در حالی‌که آنها هم آدم بودند و به هر دلیل، در معرض اشتباهات ریز و درشت. شاید فردوسی تصور می‌کرد مازندران خیلی دور است و در تخیل خودش آن را طوری توصیف کرد که گمان می‌رود جایی نزدیک یمن یا هند باشد. اگرچه نظراتی هم در خصوص هندی‌‌تبار بودنِ مازندرانیانِ نخستین هست و محیط مازندران و شیوه‌ی زیست مازندرانیان در جنگل و شالیزار و نیز اساطیر مشترکی چون گاو و مانند آن، می‌تواند چنان باشد که مازندران را هندوستان ایران دانست.(۴) قرابتی که در زبان‌های تبری و هندی هست و حتا برخی پژوهشگران ریشه‌ی نام مازندران را #مز_ایندرا یعنی ایندرای بزرگ، خدای جنگِ هندوان، می‌دانند،(۵) این گمان را تقویت می‌کند.

شوربختانه بسیاری از پژوهش‌های دانشگاهی در ایران - تازه، اگر بگیر و بچسبان نباشند و بتوان نام تحقیق بر آنها نهاد- متکی به منابعِ صِرف کتابخانه‌ای شده‌اند و از دلایل و شواهد عینی غافل مانده‌اند. مضحک این است که در خوانش این منابع هم معمولن اشکالات روش‌شناختیِ دمِ دستی و دهن‌بینانه به چشم می‌خورد؛ چنانکه یکی رضاشاهِ زاده‌ی سوادکوه مازندران را که به نوشته‌ی خود رضاشاه اجداد مازندرانی دارد،(۶) با یک تعداد شواهد بی‌مبنای افواهی از اخلاف لُر می‌داند!(۷)

نتیجه آن که مازندرانِ شاهنامه بی‌گمان جایی غیر از مازندرانِ کنونی نمی‌تواند باشد، اگر نه، این نظرسازانِ نورسیده لطف کنند بی‌درنگ و بی‌سرگیجگی، یک جای راست و درست به نام مازندران در هند یا یمن با این همه نشانه‌ها و شواهد و قراینِ عینی و کهن نشان‌مان دهند تا ما نیز به آنها ایمان بیاوریم.

#داوود_کیاقاسمی

____________________

(۳) دیو مازندران نام بزرگی‌ست./ رستم به حیله دستِ دیو را بست./ خاندان دیو آیینِ مِهرپرستی داشتند./ زرتشت به کینه نسبت بد به او داد.

(۴) کولاییان، درویشعلی. "برنج و مازندران باستان"، http://kulaian.com/Content/Mazandaran-and-History/941104141446.html

(۵) حجازی کناری، سید حسن. پژوهشی در زمینه نام های باستانی مازندران. تهران: انتشارات روشنگران. چاپ اول، ۱۳٧۲، ص ۶۱.

(۶) رضاشاه در سرآغاز سفرنامه‌ی مازندران‌اش با تعابیری ستایش‌آمیز، تبار اجدادی‌اش را سوادکوهی و مازندرانی می‌داند.

(۷) یکی در تهی‌نامه‌‌ای به نامِ "از اَلشتر تا آلاشت" چنین ادعا کرده است.

🆔 @Haavest
#موقعیت_مازندران_در_شاهنامه

#داوود_کیاقاسمی

🔺ص ۱🔺

به بربط چو بایست برساخت رود
برآورد مازندرانی سرود:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد...

در مورد مازندرانی که ذِکرش بارها در #شاهنامه آمده، اگرچه همگان و خاصه فردوسی‌شناسان و شاهنامه‌خوانان همواره بر این باور بوده‌اند که منظور، همین #مازندران کنونی‌ست، برخی نورسیدگان چنین نظری ندارند و عجیب آن است که تکلیف‌شان با خودشان هم چندان روشن نیست و روی یک مکانِ جغرافیاییِ واحد اتفاق نظر ندارند؛ گاه آن را نقطه‌ای در #هندوستان و گاه، جایی در #یمن می‌دانند و خود نمی‌دانند در کجای هندوستان یا یمن!

استاد #فریدون_جنیدی، از شاهنامه‌پژوهانِ برجسته و بنیانگذار #بنیاد_نیشابور، بر همان باور نخست است؛ یعنی او مازندرانِ شاهنامه را همین مازندران کنونی می‌داند. دیوهای مازندران را نیز موانعی طبیعی چون کوه و جنگل و دریا می‌پندارد که خوان به خوان، سرِ راهِ #رستم قرار می‌گرفتند و او می‌بایست یک‌یک بر آنها فائق می‌آمد. به باور ایشان، بزرگترین دیو مازندران، #دیو_سپید، همان #دماوندکوه بود.(۱) چنین نگاهی را دیگر بزرگان ما نیز هر کدام به زبانی داشته‌اند، چنانکه #ملک_الشعرا_بهار می‌گوید:
"ای دیوِ سپید پای در بند!
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!"

واقعیت آن است که اگرچه گاه شاید نشانه‌هایی در شاهنامه باشند که ذهن ما را در شناسایی مازندران به سمت جایی دیگر چون یمن یا هند بکشانند، نشانه‌های جدی‌تری هم، چه در متن شاهنامه و چه بیرون از آن متن، هستند که ما را به مازندران خودمان می‌رسانند:

۱. مازندران نام تازه و برساخته‌ای نیست. این نام در همان روزگارِ فردوسی نیز به همین مازندرانِ کنونی اطلاق می‌شد، چنانکه #منوچهری_دامغانی، که هم‌روزگارِ فردوسی بود، در سرآغاز قصیده‌ای می‌گوید:
"بر آمد ز کوه ابر مازندران
چو مارِ شِکَنجی و ماز اندر آن"
#دامغان با #ساری، مرکزِ کنونیِ مازندران، کمتر از دو ساعت در مسیر کوهستانی فاصله دارد. فاصله‌اش با شهر #کیاسرِ ساری هم کمتر از یک ساعت است. تمام روستاهای غرب دامغان و نیز شهر کوهستانی #دیباج (چهاردِه)، مازندرانی‌تبار و تبری‌زبان‌اند. بنابراین، موقعیت جغرافیایی مازندران در زمان فردوسی به‌خوبی روشن بود؛ آن سوی دامغان. مگر آن که بگوییم فردوسی می‌خواست سر به سرِ مردم و تاریخ بگذارد و جای دیگری را مازندران بخواند!

۲. نام #تمیشه (حوالی #کردکوی کنونی) و ساری و #آمل هم بارها به‌موازات نام مازندران در شاهنامه آمده است. اگر مازندرانِ شاهنامه جایی در یمن یا هند است، آمل و ساری و تمیشه‌ی شاهنامه، جایی در کجایند؟!

۳. برخی از مهمترین داستان‌های اسطوره‌ایِ شاهنامه از جمله داستان #فریدون در اطراف آمل اتفاق می‌افتند. هنوز در کنار #دماوندکوه جایی به نام #تخت_فریدون هست که مردم محلی بر این باورند فریدونِ گاوسوار در آنجا می‌زیست و همان‌جا #ضحاک را در چاه کرد. هنوز مردم #نوا در #لاریجان در ۲۶ نوروزماه تبری یا ۲٨ تیرماه جلالی به شکرانه‌ی پیروزی فریدون بر ضحاک، جشنِ آتش‌زدن گوَن می‌گیرند. گاوسواریِ فریدون نیز خود قرینه‌ی آشکاری‌ست که با اسطوره‌ی گاو و روایت‌های تاریخی از گاوسواری مازندرانیان همخوانی دارد و نشانه‌ی روشنی از ریشه‌ی مازندرانی داستان فریدون است.

۴. فردوسی جایی در شاهنامه از زبان یک رامشگر، سرودِ مازندرانی می‌خواند و از اعتدال هوا و سرسبزی همیشگیِ کوه و دشت مازندران می‌گوید:
"که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار"
بی‌گمان چنین جایی هرگز در یمن نبوده و نیست. نیز تا کنون کسی از چنین نامی در هند نشانی نداده است.

۵. جغرافیای تبرستان دو بخش دارد؛ کوه و دشت، که مردم عادی به این دومی، از گذشته‌های بسیار دور، #مازرون (مازندران) می‌گفته‌اند. هنوز هم کوه و مازرون و کوهی و مازرونی اصطلاحی جاافتاده در فرهنگِ تبرستانیان است و حتا به ییلاق و قشلاق کوه و مازرون می‌گویند. جالب اینجاست که #قارن پسرِ #ونداد_هرمزد، فرمانروای قارنوندِ تبرستان، دو پسر داشت که نام یکی را #کوهیار و نام دیگری را #مازیار نهاد؛ انگار یکی را یاریگرِ کوه می‌خواست و دیگری را یاریگرِ مازرون.(۲)

۶. فردوسی پس از سرایشِ شاهنامه با جفاهایی که می‌بیند، به #تبرستان سفر می‌کند تا این اثر سترگ را بر شهریارِ #باوندیِ آن عرضه دارد؛ زیرا چنانکه گفته شد بخش‌های مهمی از شاهنامه با نام مازندران و برخی شهرهای کهن آن گره خورده بود و عرضه‌ی این اثر به شهریار تبرستان می‌توانست سبب دست‌گیری از فردوسی و ناز و نوازش او شود.

🔺ادامه در ص ۲🔺
____________

(۱) جنیدی، فریدون، "پایتخت فریدون"، http://www.bonyad-neyshaboor.ir/Details/63/

(۲) در خصوص ریشه و معنای مازیار، نظراتِ مختلفی هست که جای طرح‌شان در این مقال نیست.

🆔 @Haavest
چونکه سال تبری گردد جدید
روز #لاریجان بُود،فرخنده عید

زین تبرّک، همدلان را همدلی
مژده آید، پای آن #دیو_سپید

🆔 @Haavest