زنان و انقلاب فرانسه
پیش فرض دکارت درباره خنثی بودن عقل از لحاظ جنسیتی نتوانست به نوآوری مهم دیگر روشنفکری در اواخر قرن هفدهم، یعنی لیبرالیسم سیاسی، تسری یابد. هنگامی که جان لاک فیلسوف سیاسی انگلیسی انسان را از نظر طبیعی موجودی توصیف کرد که بر اساس قانون خرد زندگی می کند، برای خود او و خوانندگانش روشن بود که این «انسان» از جنسیت و طبقه تهی نیست. البته لاک آموزشی مشابه برای دختران و پسران پیشنهاد کرد، اما او نیز همراه با سایر معاصرانش فرض را بر این قرار داده بود که نه زنان و نه طبقات کارگر توانایی خردورزی مردان طبقات بالا را ندارند. در حملات آنها به قدرت، توان بالقوه آزادیبخش انقلاب علمی و لیبرالیسم هنگامی که پای زنان به میان میآمد محلی از اعراب نداشت.
✔️ روشنگری قرن هجدهم میراثدار موضع انتقادی دکارتیسم و انقلاب علمى، به همراه ابراز انزجار از تعصب مذهبی ناشی از پایان جنگهای مذهبی بود. فلاسفه، که از چون و چرا کردن در همه چیز به خود میبالیدند، باب بحثی پردامنه بر سر جامعه و اصول اخلاقی را گشودند. برخی فلاسفه بی عدالتی موجود در انقیاد زنان را مورد توجه قرار میدادند، برخی برعکس، موضع آشکارا ضدزن داشتند، اما بیشتر آنها موضوع را جدی نگرفتند. کار عظیم فلاسفه فرانسوی در دایرةالمعارف (۱۷۶۵۔۱۷۵۱) از لحاظ تنوع دیدگاه های مطرح در آن گیجکننده بود. چهار مقاله از چهار نویسنده مختلف زیر عنوان «زن» مواضع گوناگونی از توهین آمیز گرفته تا همدلانه را در برگرفتند.
✔️ انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم میلادی خبر از پایان رژیم سیاسی کهن در اروپا میداد؛ رژیمی که بر سلطنت مطلقه، اشرافسالاری و کلیسای رسمی تکیه داشت. هنگامی که نمایندگان برای تدوین قانون اساسی کشور گرد آمدند، ایدئولوژی سیاسی لیبرالیسم را مبنا قرار دادند. زبانی که به کار بردند همان بود که در اعلامیه استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ به کار رفته بود و بیان میداشت که «تمام انسان ها برابر و با حقوق مسلم آفریده شدهاند.» برگردان فرانسوی آن «اعلامیه حقوق انسان و شهروند» (۱۷۸۹) اصول نظم نوین را بیان میکرد: حکومت قانون جایگزین استبداد سلطنت مطلقه میشد و همه افراد در پیشگاه قانون برابر بودند. اما در ذهن نویسندگان اعلامیه استقلال آمریکا بردگان و زنان، انسان نبودند، نمایندگان مردم فرانسه بردگی را لغو کردند و تمام مردان را واجد حق رای و حقوق طبیعی دانستند اما در مورد زنان هیچ تردیدی وجود نداشت؛ انقلاب، سوار بر موجی از مخالفتهای سرسختانه در نهایت فرودستی سیاسی و حقوقی زنان را تقویت کرد.
✔️ انقلابیهای فرانسوی دغدغه فلاسفه در مورد احیای اخلاقی جامعه را به ارث بردند. آنها تحت تأثیر پندار روسو از دولت جمهوریخواه که در آن زنان نفوذ و قدرت خود را بر اساس قانون «طبیعت» به خانواده خود محدود می کردند، قرار گرفتند. درحالی که زنان، پیش از آن، ناتوان از میهنپرستی تصور می شدند زیرا مغزشان نمی توانست مفهومی به آن مجردی را در خود بگنجاند، اکنون زن و مادر وظیفهشناس به نماد میهنپرستی بدل شدند. شهروندی نیز جنسیتی شد: نقشهای سیاسی و اجتماعی مردان، اختیار نقش های فردی و خانوادگی زنان را به دست آورد. شهروند مؤنث، به معنی همسر شهروند بود.
✔️ دولت قصد نداشت در مواجهه با اغتشاش در عرصه خانوادگی تساهل به خرج بدهد. تمام کانونهای زنان را بست و زنان را از حق برگزاری اجتماعات و عریضه دادن محروم کرد، شرکت آنها در نشست های سیاسی یا جمع شدن در گروههای بیش از پنج نفر را نیز ممنوع کرد. کنوانسیون ملی حکم داد که فعالیت سیاسی با طبیعت زنان سازگار نیست. زنان قدرت فیزیکی و اخلاقی نداشتند به همین دلیل نمیتوانستند قضاوت سیاسی بکنند. «تواضع و حجب طبیعی آنها، و خویشتن داری و لطافتی که به جنس آنها جذابیت بخشیده بود با افکار متعالی و تأملات جدی» سازگاری نداشت.
✔️ قرنهای هفدهم و هجدهم شاهد چرخشهای مهمی در ارزشهای غربی بود. ارجاع به عقل طبیعت و برابری جایگزین اتکا به مراجع اقتدار کلاسیک و کلیسایی شد انقلاب علمی، سلسله مراتب ایستای ملکوت را به چالش کشید و لیبراليسم و روشنگری نیز امکان تحول در سیاست و اجتماع را فراهم کردند. با انقلاب های امریکا و فرانسه نظم کهنه ویران شد و دستاوردهای زنان نیز گرچه موقتی بود، اما مطالبه آزادی و برابری، پیش بینی دستور کار آینده را ممکن ساخت.
تمایل به استوار کردن اخلاقیات بر اساس الگوهای سکولار، به جای الگوهای روحانی، به سادگی به معنای نشاندن طبیعت به جای خدا یا ارسطو بود. اندیشه شباهت اخلاقی و فکری زنان با مردان به سختی می توانست با اعتقاد به تفاوت جنسی بر اساس نقشهای تولیدمثلی رقابت کند.
📒 #زنان_در_روزگارشان(تاریخ فمینیسم در غرب)
👤 #مارلین_لگیت🔃 #نیلوفر_مهدیان