این چند بیت را برای دوست جوان و شاعرم رضا طهماسبی نوشتم آنهم به مناسبت چاپ نخستین مجموعه شعرش « چون صفر تهی،چون الف تنها » . میخواستم چند بیتی بیشتر بنویسم تا جان کلام منعکس شود که شایسته مدحی درخور است این رفیق جان اما بسنده کردم ...
شعر در دوران ما نفرین شدهست شاعری یعنی نشستن پای هیچ
شهروند شهر آهی ای رفیق دست اندرکار بوطیقای هیچ
ای برایت ناله دستآورد عمر عمر را کردی تبه در پای هیچ
جملههایت سالم و شعرت سدید محتوی سر دادهای با نای هیچ
آفرین بر نازکیهای خیال آب و رنگ آورده بر سیمای هیچ