کانال رسمی کالیکلا لفور

#غذا
Канал
Логотип телеграм канала کانال رسمی کالیکلا لفور
@kalikolaihaПродвигать
920
подписчиков
10,3 тыс.
фото
413
видео
260
ссылок
(مازندران؛سوادکوه شمالی،روستای #کالیکلا_لفور) #تبلیغات_انجام_میشود 📢 برای ارسال 👇👇 📬 #نظرات، #پیشنهادات 📸 #عکس 📰 #اخبار و #مطالب با ما در ارتباط باشید: 🆔 @hamed_bazari70 🆔 @sadeghbazari
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🔶🔶🔶🔶🔶

راه هایی برای صدقه:

#لب پنجره اتاقت #كاسه ای #آب و #غذا برای #پرندگان بذار و اینو #عادت خودت كن.

#وسایل و #پوشاكى را كه استفاده نمى كنى داخل #كیسه بذار و به #نیازمند بده.

#در اتاقت #قلكی بذار و #هربار گناه كردی مبلغ كوچكی توش بنداز و بعد یك #ماه درشو باز كن و #صدقه بده و هر #ماه اینو تكرار كن.

#یه مبلغی از #حقوقت رو كفالت #یتیم بكن.

#تو مسجد #قرآن بذار تا #ثواب خوندنش بهت برسه.

#بعد نوشیدن #آب، اگه #آب زیاد اومد به #نزدیكترین گیاهی كه #پهلوته بده به #نیت اموات، به همین #سادگی.

#شادی رو به #قلب دیگران وارد كن؛ مخصوصا #اونایى كه #غصه دارن.

#به هر كی #رد میشه #لبخند بزن و #سلام كن به اونایی كه #نشستن،
#سخن نیكو #صدقه است.

#نخواب مگر اینكه #هركی بهت #بدی كرده رو #ببخشى اگر چه كه #غیبت یا #تهمت بوده یا #ظلم بهت كرده...

🍃دیگران را ببخش، نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخششن... به خاطر اینکه تو سزاوار آرامشی....🍃

💐💐💐💐
🍁🍁🍁🍁🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#کانال رسمی #کالی کلا
🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha
🍀 #پیرزنی در #خواب خدا رو دید و به او گفت:
#خدایا من خیلی #تنهام، #مهمان خانه من می شوی؟!
#خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به #دیدنش می رود...
#پیرزن از خواب بیدار شد و با #عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!
رفت و چند #نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو #پخت.
سپس نشست و #منتظر ماند...
چند دقیقه بعد #درب خانه به صدا در آمد...
#پیرزن با عجله به سمت در #رفت و اون رو #باز کرد
#پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او #غذا بدهد
#پیرزن با عصبانیت سر #فقیر داد زد و در را محکم بست
#نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. #پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد
این بار #کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما #پناهش دهد
#پیرزن با ناراحتی در را بست و #غرغرکنان به خانه برگشت
نزدیک #غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد
این بار نیز #پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی #پول خواست تا برای #کودکان گرسنه اش غذا بخرد
#پیرزن که خیلی #عصبانی شده بود با #داد و #فریاد پیرزن فقیر را #دور کرد
شب شد و #خدا نیامد...!
پیر#زن با یأس به خواب رفت و بار دیگر #خدا را دید
#پیرزن با ناراحتی گفت: #خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به #دیدنم خواهی آمد؟!
#خدا جواب داد:
بله، من امروز #سه بار به دیدنت آمدم اما تو #هربار در را به #رویم بستی...!
اری... #خداوند در همین دستان #نیازمندی است که بسوی تو #دست نیاز گشوده اند!!

🌸🌸🌸🌸🌸
#کانال رسمی #کالی کلا
🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha
#پیرمردی با #پسر و #عروس و #نوه اش زندگی میکرد.
او #دستانش می لرزید و #چشمانش خوب نمیدید و به #سختی می توانست راه برود. #هنگام خوردن شام غذایش را روی میز #ریخت و #لیوانی را بر زمین# انداخت و شکست.

#پسر و عروس از این #کثیف کاری پیرمرد #ناراحت شدند: باید درباره #پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم #می ریزد.

آنها یک #میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و #پدربزرگ مجبور شد به #تنهایی آنجا #غذا بخورد. بعد از این که یک #بشقاب از دست #پدربزرگ افتاد و #شکست دیگر $مجبور بود #غذایش را در #کاسه چوبی بخورد، هروقت هم #خانواده او را #سرزنش میکردند #پدر بزرگ فقط #اشک میریخت و هیچ #نمیگفت.

یک #روز عصر قبل از شام #پدر متوجه #پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند #تکه چوب بازی میکرد. #پدر روبه او کرد و گفت: #پسرم داری چی درست میکنی؟ #پسر با شیرین زبانی گفت: #دارم برای #تو و #مامان #کاسه های #چوبی درست میکنم که وقتی #پیر شدید در آنها #غذا بخورید!

#یادمان بماند که:
#زمین گرد است..."

#کانال رسمی #کالی کلا

🌻🌻🌻🌻🌻
@kalikolaiha