دلائل دشمنی ما با اسرائیلبخش ۲ از ۳
(بخش۱،
اینجا)
رژیم شاه البته از این مسأله خوشنود نبود، ولی چندان اهمیتی به آن هم نداد، چرا که چندان مهم هم نبود. به علاوه، داستانهای این چنینی همواره بین کشورها پیش میآید، و اگر بنا باشد اینها مایه دشمنی مداوم و ابدی شود، همه کشورهای دنیا باید با هم در جنگ باشند. اگر به اینها باشد، ما همین امروز باید جنگ خیلی بزرگتری با کشور آذربایجان داشته باشیم. در دنیا چیزی وجود دارد به اسم "دیپلوماسی"، که دقیقاً کارش حل و فصل مشکلات اینچنینی است.
بعضی دیگر هم رفتهاند و از دل داستان "پوریم" کینهتوزی یهودیان نسبت به همه ایرانیان را درآوردهاند! حتی اگر بگذریم از این نکته که برای بیش از دوهزار سال، یهودیان جمعیتهای بزرگی در شهرهای مختلف ایران داشتند و با بقیه همزیستی میکردند؛ حتی از این نکته هم که بگذریم، اینکه برای نشان دادن دشمنی دو قوم باید ۲۴۰۰ سال (یا ۱۴۰۰ سال) به عقب رفت، خود نشان میدهد که این نتیجهگیری چقدر احمقانه است (مثل همه واکاویهای اینچنینی).
۴- "
ولی اسرائیل در چند دهه گذشته به گروهکهای تجزیهطلب و سازمان مجاهدین خلق کمکهای زیادی کرده است."
البته نه به اندازهای که مثلا آلبانی کرد! در هر صورت، اینجا سخن از علتهای دشمنی ج.ا. با اسرائیل است. کمکهای محدود اسرائیل به این گروهکها معلول این دشمنی است! انتظار داریم که هر روز خواهان نابودی اسرائیل باشیم و هر روز امنیتش را تهدید کنیم، و آنها بنشینند و کاری نکنند؟!
در هر صورت، حتی با وجود همه دشمنی ج.ا. با اسرائیل، من شاهدی ندیدهام که اسرائیل برنامهای جدی برای تجزیه ایران داشته باشد. آیا تجزیه ایران، دولت اسرائیل را خوشنود میکند؟ بله! در این دنیا کیست که از شکست دشمنش خوشحال نشود! آیا اسرائیل برنامه جدی برای این کار دارد؟ من شاهدی ندیدهام.
۵- "
اسرائیل بخشی از پروژه صهیونیسم جهانی برای استیلا بر جهان است، و بنابر این باید با آن مبارزه شود".
در کنار پروژه "فراماسونری جهانی"، پروژه "صهیونیسم جهانی" جذابترین تئوری توطئه بوده است (در مورد فراماسونری، توصیه میکنم
این بخش از پادکست ماجرای مشروطه را گوش کنید). تئوریهای توطئه در مورد "صهیونیسم جهانی" تاریخی دراز در قرن بیستم دارد، و شاید با مدرک جعلی "پروتکل مشایخ صهیون" در اوائل قرن بیستم شروع شده باشد. فصل مشترک تمام نظرات توطئه این است که وقایعی راست را گزارش میکنند، و سپس از آنها یک برنامهریزی دقیق و همهجانبه در پشت صحنه را تصور و توهم میکنند. درست مثل شخص پارانویدی که وقایع راست و معمولی را همیشه تعبیر به دشمنی مثلاً فلان شخص با او میکند! این اشخاص پارانویدی، معمولاً چنان منطقی سیر حوادث را میچینند که حتی عاقلان هم شک میکنند که شاید آنها درست بگویند!
واقعیاتی که در این باره خاص گفته میشود چه هستند؟ کشور اسرائیل و لابی قدرتمند آن در آمریکا، تعداد زیاد رسانههایی که در دست یهودیان است (به خصوص در آمریکا)، نقش پررنگ یهودیان در خیلی از جریانات فرهنگی و انحرافات اجتماعی در دویست سال گذشته، و نقش پررنگ یهودیان در بانکداری و موسسههای مالی.
میشود در مورد تاریخچه یهودیان و جامعهشناسی این قوم کتابها پر کرد. این قوم عجیب که قرنها پراکندگی و تحت فشار بودن در جوامع مختلف را آزموده، همبستگی قومی عجیبی دارد. بدون این همبستگی، شاید اصلا دوام نمیآورد. میشود هم در مورد علاقه آنان به پول و علاقه وافرشان به "تحصیل علم" مطالب زیادی نوشت. همین علاقهشان به تحصیل است که، از یک طرف موجب شده که حضورشان در آکادمی و شاخههای علم بسیار پررنگ باشد، و از طرف دیگر سرمنشأ بسیاری از ایدهفروشیها (این مرض دنیای مدرن) باشند (مارکس، فروید....).
همه اینها درست! ولی چیزی به اسم "پروژه صهیونیسم" وجود ندارد! همه آن داستانها همینگونه پیش میرفت، حتی اگر اسرائیلی وجود نداشت. منشأ انحرافات دنیای مدرن در خود مدرنیته است، و صهیونیسم (مانند سوسیالیسم، فمینیسم، ناسیونالیسم...) خود یکی از این انحرافات بود. در ابتدای کار، اکثر یهودیهای سنتگرا با صهیونیسم رابطه خوبی نداشتند، بلکه برعکس، صهیونیستها عمدتاً از یهودیان لائیک و چپی تشکیل شده بودند. اما الان، در غرب بیشترین مخالفان اسرائیل در میان گروههای چپی سیاسی و فرهنگی (مثل طرفداران LGBT) است! فروید و مارکس و اثرات مخربشان قبل از به وجود آمدن اسرائیل بود، و نیز خانواده بزرگ روتشیلد در بانکداری. برعکس آنچه گفته میشود، بانکداری نوین را نه یهودیها ابداع کردند و نه انحصاری در آن داشتند.
نکته مهم آنکه،
در مورد لابی قدرتمند اسرائیل در آمریکا هم چیز پنهان و مرموزی وجود ندارد! لابیگری در ذات سیاست آمریکاست و لابی حتی قدرتمندتر از لابی اسرائیل، لابی حق مالکیت خصوصی تفنگ است! ترکیه و عربستان سعودی هم لابیهای قدرتمندی دارند...
ادامه،
اینجا@jenabegave