لطفاً از تاریخ درس نگیرید!
نه ترکیه میتواند خلافت عثمانی را احیاء کند، نه ایران میتواند شاهنشاهی ساسانی را احیاء کند، نه سعودی میتواند خلافت اموی را احیاء کند، نه اسرائیل میتواند به دوران سلیمان باز گردد؛ ضمن اینکه کردها هم نمیتوانند چهار کشور را تجزیه کنند، اجزاء را به هم متصل کنند و سپس در قرن بیستویکم به سبک قرن نوزدهم ملت بسازند. اینها خوابها و خیالات عوامیاند که از بد روزگار در سیاست قدرتی به هم زدهاند و حالا به خودشان اجازه میدهند منابع قلمرویی را که تحت کنترل دارند و جان انسانهای آن را صرف خیالهای کودکانهشان سازند. از این منابع استفاده میکنند و خیالاتشان را به اسم حقایق تاریخی در ذهن مردم میپراکنند. مردمی که اغلب نیازهای اولیۀ رفاهیشان تأمین نشده است. به خودشان اجازه میدهند بنیادیترین اصول اخلاق را زیر پا بگذارند و نامش را «واقعبینی»، «رئال پالتیک»، «عمق راهبردی» و «اهداف والا» بگذارند.
این دودمانها، دورانها، قراردادها، جنگها و رقابتهای گذشته مربوط به گذشتگانند. جای بحث دربارۀ آنها در کتابها و مقالات علمی و پژوهشی است، نه تریبونهای سیاستمداران. از اینکه در گذشتههای دور دولتی به نام عثمانی با دولتی به نام صفوی درگیری نظامی داشتند هیچ نتیجهای دربارۀ سیاست امروز نمیتوان گرفت. اینکه دولتی به نام ساسانی در جنگی به نام قادسیه شکست خورد کوچکترین ربطی به مردمان امروز ندارد. نه مردمان امروز شبیه مردمان گذشته با همان جهانبینی و با همان انتظارات از زندگی هستند، نه مناسبات اجتماعی و رابطۀ میان طبقات و اقشار در جهان امروز ربطی به مناسبات اجتماعی صدها سال گذشته دارد. از این گذشته هر کس فقط یک جلد کتاب جدی و به راستی علمی دربارۀ تاریخ هر دورهای را باز کند و آن را ورق بزند در مییابد که تاریخ به معنای علمی واژه چقدر با آن تصوری که معمولاً در ذهن مردم از تاریخ وجود دارد و در شبکههای اجتماعی و رسانهها و نظام آموزشی رسمی و بحثهای فامیلی ترویج میشود تفاوت دارد. تاریخ را از منابع علمی و جدی خواندن برای اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ جذابیتی ندارد و احتمالاً لزومی هم ندارد که همه بخوانند. بله ممکن است برای انگشتشماری از پژوهشگران جذاب باشد، ولی آن جذابیت چیزی از نوع جذابیت روابط پیچیدۀ ریاضی برای ریاضیدانان است. جذابیت پژوهشی و ناشی از دغدغۀ دانستن است.
دولتها اما خلاف این را رواج میدهند. تاریخ در دست دولت و دمودستگاه آموزشی و ایدئولوژیک آن فرق چندانی با اسلحه ندارد. با تاریخ برای خوابوخیالهای خود سرباز تربیت میکنند. مردم را وادار میسازند تا انتقام فلان شکست نظامی متعلق به صدها سال پیش را از دشمنان خیالی بگیرند یا بهمان پیروزی صدها سال پیش را تکرار کنند. اگر کسی جرأت کند و بپرسد: «به فرض که توانستیم، آخرش که چه؟» اگر پرسشگر شانس بیاورد و طرح چنین پرسشی خیانت تلقی نشود، خواهید دید که حتی یک جمله که منطق روشنی داشته باشد نمیتوانند بر زبان بیاورند. در مواجهه با چنین پرسشی دو کار میکنند: یا پشت عواطفی مثل «غیرت»، «شرافت» و «عرق» سنگر میگیرند؛ یا اگر «آکادمیک» باشند با اصطلاحات اغلب بیمعنی از قبیل «حیاط خلوت»، «فضای حیاتی (Lebensraum)»، «عمق راهبردی» و «کریدور» - تازهترین مد این روزها! - جملات مبهم میسازند. جملاتی که کار و تولید و مصرف و خریدوفروش و علم و صنعت و هنر و ورزش و بازرگانی یا در آنها جایی ندارند یا به خودی خود واجد هیچ ارزشی نیستند و ارزش آنها تنها تا جایی است که در خدمت «هدف والا» باشند. آشکارا نمیگویند با رفاه و استاندارد زندگی بالاتر مخالفیم. میگویند رفاهتان به این اقدامات ما گره خورده است؛ پس کل جامعه باید در راستای آن سازماندهی شود.
واقعیت اما دقیقاً برعکس است. انگلیس و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم امپراتوریهای استعماری بزرگ خود را در آفریقا و آسیا از دست دادند. دهها برابر قلمرو خود را واگذار کردند. بااینهمه رفاه عمومی که اکنون در این کشورها وجود دارد به مخیلۀ یک انگلیسی یا فرانسوی معمولی هفتاد سال پیش نمیرسید. کرۀ جنوبی هیچگاه امپراتوری نداشت و اساساً خود این کشور زاییدۀ جنگ جهانی است. تولیدات این کشور با اتکای کدام زور نظامی بازارهای جهان را تسخیر کردهاند؟ آیا نظامی کرۀ جنوبی اسلحه روی شقیقۀ مصرفکنندۀ ایرانی گذاشته است که یا گوشی سامسونگ بخر یا شلیک میکنم؟ ترکیه هم اگر تاکنون رشد و توسعهای داشت به خاطر عثمانیگری نبود. این را که مقامات این کشور میخواهند راه متفاوتی را بروند یا خیر نمیدانم. ولی این را میدانم که اگر هوسهای مشابهی به سرشان زده باشد بیشترین زیان متوجه مردم خودشان خواهد شد.