🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۶۴ *
□به سمت
#نهر_خين#حاج_همت با موتور تريل به سرعت به سمت خط میرود و صدای مرتضی بر اين تصوير شنيده میشود.
صدای مرتضی:
#همت به سرعت به نهر
#خيّن رفت و مسئوليت فرماندهی
بچهها رو به عهده گرفت. در اين شرايط ديگه لحظهای ترديد و مكث، همه چيز رو بر باد میداد.
#حاج_همت در ميان نيروها با عجله و شتاب میدود و نيروها را هدايت میكند.
□اتاق بیسيم - قرارگاه نصر ۲
#حاج_احمد خاكآلود و با همان پای گچ گرفته به مكالمه فرماندهان يگانهای دشمن كه به زبان عربی انجام میشود، گوش میدهد. يكی از بچهها در حال نوشتن ترجمه اين مكالمات بیسيم است. چهره گرفته
#حاج_احمد با خواندن ترجمه مكالمات باز میشود. مترجم با عجله مینويسد و چهره
#حاج_احمد هيجانزدهتر میشود. ناگاه با پايان يافتن مكالمه بیسيم، مترجم برگه ترجمه مكالمات را به
#حاج_احمد میدهد و
#حاج_احمد با چهرهای هيجانزده آن را میخواند. سپس با عجله از اتاق خارج میشود.
□بينراه
#حاج_احمد در داخل جيپ با سرعت به پيش میرود. صدای مرتضی بر روی اين تصوير شنيده میشود.
صدای مرتضی: منطقه پدافندی
#حاج_احمد و بچههاش به شكل يه زاويه سه گوش بود.
□اتاق مصطفی
مرتضی بر روی نقشه ادامه توضيح را میدهد.
مرتضی: زاويهای قائمه از
#شلمچه به سمت نهر
#خين كه نهايتا به سمت
#خرمشهر منتهی میشود.
#حاج_احمد و بچههاش درست تو وسط اين سه گوش مستقر بودن. و از همه مهمتر اينكه سپاه سوم ارتش بعث هم دقيقاً از همين منطقه میخواست به زودی نيروهای خودش رو وارد عمل كنه. اين اطلاعاتی بود كه
#حاج_احمد از روی گفتگوی بیسيم عراقیها شنود كرد و تصميم گرفت كه قبل از حمله اونا، پيشدستی كنه و سيل رو قبل از جاری شدن، بخشكونه. و اين تصميم
#حاج_احمد، محشرترين تصميم در اون لحظه بود.
□موقعيت
#گردان_مالك_اشتر#حاج _حمد عصای زيربغل رو به نيروهای
#گردان_مالك ايستاده و با حرارت سخن میگويد.
#حاج_احمد: برادرهای من، يه لشكر پياده - مكانيزه دشمن، به همراه يه تيپ تقويت شده زرهی، اومدن درست مقابل منطقه پدافندی ما در غرب
#شلمچه و كنار نهر
#خين مستقر شدن. براساس اطلاعاتی كه ما به دست آورديم، اونها میخوان رأس ساعت شش صبح فردا پاتك خودشون رو به طور همزمان از هر دو جبهه
#شلمچه و
#خين شروع كنن. ما بايد هر چه سريعتر چارهای برای دفع اين ضد حمله عظيم دشمن پيدا كنيم.
□محل استقرار تانك های سپاه سوم ارتش بعث
حجم عظيمی از تانكها و نيروهای عراقی در كنار هم صفآرايی كردهاند.
نيروها و خدمه تانكها با عجله مشغول آماده شدن میباشند. مرتضی و حميده و فريبا بر روی تپه خاكی ايستادهاند و به اين حجم عظيم از نيروها و تانكها مینگرند.
مرتضی غرق در فكر به تانكها خيره شده و با صدايی آرام میگويد: چقدر تانك؟ چقدر گلوله؟ چقدر خمپاره؟ چقدر آتيش؟ چقدر مبارزه؟ چقدر خستگی؟ چقدر جنگيدن و چقدر كشته شدن؟ بعد از اين همه جنگيدن و جنگيدن و جنگيدن باز حمله اين همه تانك به بچهها، باز حمله اين همه فولاد به پوست و گوشت، باز حمله اين همه گرگ به بچههای خسته
#حاج_احمد. نقشه سرفرماندهی ارتش بعث اينه كه فردا همزمان از داخل
#خرمشهر و از خارج شهر به وسيله اين تانكها ديوار مقاومت بچههارو بشكنن و با شكستن خط بچهها، # خرمشهر رو از محاصره خارج كنن. اين آخرين و سرنوشت سازترين پاتك سپاه سومه و در مقابل،
#حاج_احمد و بچههاش بايد برای آخرين بار سرنوشت سازترين مقاومت و ايستادگی رو انجام بدن... موقعيت گردانهای
#انصار،
#حبيب،
#ميثم،
#حمزه،
#مقداد و
#ابوذر #حاج_احمد با تمام قدرت برای بچهها صحبت میكند و بچهها با سر و وضعی آشفته و باندپيچی شده به سخنان او گوش میدهند.
#حاج_احمد: فرماندهی سپاه سوم دشمن آماده اجرای پاتك سنگينی با هدف درهم كوبيدن حلقه محاصره ما و كمك رسانی به نيروهاش در داخل
#خرمشهر. پاتكی به استعداد سه تيپ پياده در جبهه خين و يك تيپ زرهی به تانكهای تی -۷۲ مجهزه. در جبهه
#شلمچه. اين تيپ زرهی، عمدتا برادرهای من اين آخرين تلاش و سرنوشت سازترين حركت، هم برای ارتش بعث و هم برای ماست. برادرهای من، ما بايد تا جان در بدن داريم بجنگيم و قوای دشمن رو منهدم كنيم. يعنی قبل از ساعت شش صبح، بايد تمام تانكها و ادوات دشمن به دست شما نابود بشه.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan