روایات دلدادگی
🥀#حاج_احمد و شهید
🥀#حسین_قجهای《به مناسبت سالگرد شهادت》
روایت
#حاج_عباس_برقی:
شبی که صبح آن عازم سوریه بودیم منزل
#حاج_احمد بودیم یک ضبط صوت داخل اتاق بود ضبط را روشن کردم آقایی مشغول سخنرانی بود
#حاج_احمد وارد شد و گفت: برادر برقی فهمیدی کیه؟
گفتم: نه!!
گفت: حسینه،حسین من ،
#حسین_قجهای،عزیز من عملیات
#فتح_المبین را در نماز جمعه شهرشون داره توضیح میده.
حاجی شروع کرد گریه کردن.
گفتم: حاجی دلت تنگ حسین شدی؟ گفت: نه،من حق حسین راضایع کردم تو
#فتح_المبین باید تیپ تحویل میگرفت من بهش گردان تحویل دادم.
من خندیدم و گفتم: حسین الان اون دنیا پیش مولاش داره صفا میکنه ماهنوز درگیریم. حسین به جایی که باید میرسید رسیده.
گفت: البته، بله ولی حقش ضایع شد...
روایت
#سردار_جهروتیزاده :
مگر کسی جرات میکرد به
#حاج_احمد بگوید که
#حسین_قجهای به شهادت رسیده،؟ واقعا خیلی سخت بود پیش خودم میگفتم که خدایا چه کار کنم، چه کار نکنم ..
دیدم وضع خط خیلی ناجور است و نمیشود همین طور دست روی دست گذاشت
#حاج_احمد هم مدتی بعد بیرون آمد دو سه متر از او فاصله گرفتم و گفتم: حاجی،
#قجهای شهید شد...
چنان زد روی دستش که از صدای آن همه از کانکس بیرون ریختند .
چهلم
#حسین ،
#حاج_احمد خودش را روی قبر انداخت و بعد از اینکه خوب گریه کرد، گفت: «چرا قبر
#حسین این قدر غریب است؟»
چند نفر از مسئولان شهر هم که آنجا بودند توجیه کردند که به زودی مرتب میکنیم و این در حالی بود که شهدای بعد از
#حسین قبورشان بسته شده بود .
#حاج_احمد گفت لازم نکرده و بعد هم دست توی جیبش کرد و پول درآورد و داد به یک نفر و بیان کرد تا دو ساعت دیگر که من توی این شهرم، باید این قبر درست بشه.
حجلهی
#حسین را با دست خودش بالای سر قبر
#حسین نصب کرد، وقتی کار تمام شد یک نگاه به عکس داخل حجله انداخت و عنوان کرد: حسینم چرا تو شهر خودت اینقدر غریب و مظلومی؟
📷 خرداد ۱۳۶۱ زرینشهر اصفهان منزل پدری شهید
از سمت چپ شهید حسن
قجه
ای، حاج جواد (پدر شهیدان
قجه
ای) ، حاج احمد متوسلیان، شهید محسن نورانی و دیگران
🆔️ @javid_neshan