👤 #بسته_مشکوک 😒💌✅مرد از پشتِ در پرسید: «کیه؟»
#حاج_احمد محکم گفت: «در را باز کن.»
در باز شد. پرسید: «با کی کار دارین؟»
#حاج_احمد گفت: «با تو.» و ادامه داد "بچه ها، بیایید تو." مرد حیران نگاه کرد.
#حاج_احمد او را هل داد و داخل شد. بلند گفت: «همه جای خانه را خوب بگردید.» مرد جلو آمد و
#حاج_احمد را هل داد.
#حاج_احمد عقب عقب رفت و پایش به سطل زبالۀ قرمز رنگ کنارِ در خورد. مگس های سبز رنگ وزوزکنان به پرواز درآمدند. مرد فریاد کشید: «شما چکار به خانۀ من دارید؟»
#حاج_احمد گفت: «همین جا، کنار دیوار بایست.» مرد خواست جلو بیاید که
#حاج_احمد محکم مچ دستش را چسبید. مرد بلند گفت: «من از شما شکایت می کنم. شما بی اجازه به خانۀ ما آمدید. شما...»
#حاج_احمد این بار محکم گفت: «ساکت!» صدای مرد بُرید. یکی از طبقه دوم گفت: «اینجا چیزی نیست.»
#حاج_احمد گفت: «باز هم بگردید.»
چشمان مرد داشت از حدقه بیرون می زد. این بار با صدایی لرزان گفت: «به خدا من جاسوس نیستم. من با آمریکاییها تماس ندارم...»
#حاج_احمد گفت: «تو کانالهای کولر را هم بگردید.» مرد عصبانی فریاد کشید: «مگر من چکار کرده ام که با من اینطور رفتار می کنید. شما حق ندارید...»
کسانی که خانه را جستجو می کردند، دست خالی برگشتند و جلوی
#حاج_احمد ایستادند. ناامید بودند.
#حاج_احمد پرسید "نبود؟" گفتند: «نه! نبود.» مرد که خوشحال به نظر می رسید، قیافۀ حق به جانبی گرفت و گفت: «می دهم پدرتان را دربیاورند. شما به چه حقی...»
#حاج_احمد برگشت و با عصبانیت نگاهش کرد.
#حاج_احمد گفت: «راستش را بگو، مدارک را کجا گذاشتی؟» مرد فریاد زد: "چه مدارکی؟ شما از چه صحبت می کنید، معلوم هست؟" همه ناامید بودند. مرد گفت: «زود از خانۀ من بزنید به چاک.» بعد آنها را به طرف در خروجی هل داد. می خواست زودتر بیرونشان کند.
#احمد تو فکر بود.
آمدند توی خیابان. ناگهان فکری به ذهن
#حاج_احمد رسید. لبخندی زد و تند برگشت. مرد انگار که فکر
#حاج_احمد را خوانده باشد، بر خود لرزید.
#حاج_احمد مرد را از جلوی در کنار زد و گفت: «ببخشید! فقط چند لحظه...»
بعد یک راست به طرف سطل آشغال رفت. رنگ از چهرۀ مرد پرید.
#حاج_احمد آستین هایش را بالا زد و دست تو سطل برد. دستش به چیزی خورد. ناگهان یکی فریاد زد: «بگیریدش...فرار کرد...»
احمد بسته را بیرون آورد. توی آن، یک
#اسلحه_کلت بود و مقداری کاغذ که در پارچه ای بسته بودند.
#لبخند زد. مرد را کشان کشان بردند.
😃با اختصار از کتاب
#فرمانده_جدید ، نوشته «حسین نیری»
#حاج_احمد_متوسلیان #احمد_متوسلیان🆔 @Javid_Neshan