#مصاحبه ۷. خاطره ای از
#حاج_احمد_متوسلیان دارید که تا به حال نقل نکرده باشید ؟
_
#احمدآقا مهر پنجاه و یک وارد دانشگاه علم و صنعت در رشته تاسیسات شد.
زبان او درهنرستان 《قوام السطنه》 آلمانی بود به همین دلیل زبان انگلیسی برایش سخت بود. ترم یک هر دو نمره نیاوردیم.
کرارًا توسط گارد دانشگاه دستگیر شده به ستاد مشترک می رفت. با اینکه خانواده اش تهران بودند با چند نفر من جمله 《
#شهید_بروجردی》 اتاق در خیابان سیروس و مولوی داشت. کارش هم بیشتر نصب تابلوهای برق تاسیسات بود و درآمدش ازاین راه بود.
سال پنجاه و سه به دلایل سیاسی به سربازی فرستاده شد. بعد از سربازی دوباره به دانشگاه آمد. تقریباً زندگی مخفی با
#بروجردی داشت. فامیلی او را در دانشگاه 《
#احمد_یزدی》 می گفتیم.
در سالهای پنجاه و شش، پنجاه و هفت در داستان پاوه که من آن موقع در کامیاران بودم نام
#احمد_متوسلیان را توسط 《رضا عسگری》 فرمانده سپاه کامیاران (که بعدا قایم مقام وزارت دفاع شد و او هم توسط اسرائیل در ترکیه ربایش شد و به قبرس برده شد و بعد هم احتمالا به اسراییل) شنیدم گفتم چقدر این اسم آشناست از 《
#شهید_همت》 سوال کردم اوهم نمی دانست
#احمد پسوند یزدی دارد تا خودم به پاوه رفتم و او را دیدم.
در سال پنجاه و شش از من خواست در فاز نظامی بیایم اما خواست او را رد کردم چون دیگر کار مسلحانه را قبول نداشتم.
بر این باورم که کار ترور رییس دانشگاه علم و صنعت 《دکتر میرشمسی》 را
#احمد انجام داده باشد. خودش در مریوان می گفت کار 《شهید مهدی هنردار》 که درسال پنجاه و پنج در ستاد مشترک با اتو کباب و شهید شد بوده، اما با توجه به لحن او به این باورم که کار خودش بوده.
چون آدم بسیار دل رحمی بود پسر دکتر که به گریه افتاد کار اعدام دکتر را نیمه کاره رها کرد. به
احمد گفتم: کار مهدی نبوده وگرنه به من می گفت.
#احمد گفت: پس کار خودت بوده!!
هنوز اعدام میرشمسی را نه چریکها و نه سازمان مجاهدین به عهده نگرفتند. پس کار
#احمد باید باشد ان شاالله خودش می آید و تعریف می کند.
آدم بسیار توداری بود. از تعریف و تمجید خودش بیزار بود. چون چند ماهی از من بزرگتر بوده احترام خاصی به او می گذاشتم اما چون مطالعات بیشتری داشتم برایم حرمت خاصی قائل بود اما من همیشه کفشش را جفت می کردم کفش او را واکس میزدم و سلمانی او بودم.
وقتی که 《
#شهید_مدنی》 به مریوان آمد دید من با همه کشتی می گیرم از من خواست با
#احمد کشتی بگیرم اما من حیا کردم. اصلا دست به پای
احمد نزدم و دست او را بعنوان برنده بالا برده و ادامه ندادم.
پس روابط من با
#احمد را می توانید حدس بزنید.
عکس(ایستاده از راست: علی اکبر کسایی، حاج
احمد متوسلیان، شهید اویسی، شهید ابراهیم همت
نشسته از راست: جاوید الاثر تقی رستگار مقدم، شهید سلطانی قمی، شهید رضا چراغی)
🆔️ @javid_neshan