ڪانال مدافعان حـرم

#شهادتم
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,2 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسم الله الرحمن الرحیم


چقدر زود، دیر می‌شود!
نشستُ برخاستِ با شهدا را با چه معاوضت کردیم؟
روزگاری قریب همدمُ انیسِ شهیدان بودیم.
منتها الآن چه؟
قرار بودی روزی از روزها، با این نوای میثم جان مطیعی تشییع‌مان کنند.
اما حال چه؟!
.
رِند که باشیم حفره‌ای در حوالی قطعه‌ی ۳۰۰ الی ۴۰۰ گیرمان بیاید تا روی زمین نمانیم.

الهی ارحم..
ارحم به این حال ما
رحمی کُنُ بحق اباعبدالله خریدارمان باش

یا شهیدمان کن
یا شهید .. .
.
#رامین_فرهادی
#شهادت
#شهادتم_آرزوست
#سوریه
#یمن
#میثم_مطیعی
#خانطومان
#بهشت_زهرا

🌐 @Iran_Iran
‍ بسم الله الرحمن الرحیم

#این_الفاطمیون

سال های گذشته، وقتی که سن و سالم پائین تر بود بیشتر از این حرف ها غصه شهدا را می خوردمُ مظلومیت شهدا را که می دیدم نگران می شدم . اینکه چرا و به چه دلیل، عرض می کنم.
مثلا هر زمان گذرمان به گلزار شهدا می افتاد، همزمان با تناول خوراکی ها و نذری های خوشمزه کمی هم غصه می خوردیم.

برای نمونه وسط خوردن یک مشت گوجه سبز نمک زده نذری، کمی هم به خودمان می آمدیمُ می گفتیم: اِ فلانی ببین بهشت زهرا سلام الله علیها چه خلوت شده. ببین چه سوتُ کور.

رفیقی داشتیم که هربار این حرف تکراری مرا می شنید می گفت: خب خداروشکر که خلوت شده . اینطوری آشُ با جاش می خوریم.
یهو همه زیر خنده می زدیمُ بحث عوض می شد.

گذشتیمُ گذشتیم!
سال های اخیر یا بهتر است بگویم ماه های اخیر که مشرف می شدم برای زیارت، نه دیگر آن شورُ صفای قدیمی بود و نه جمعیت بی شمار!
اصلا بهتر است بگویم مزار شهیدی که دیگر مادرش در قید حیات نیست تا بیایدُ آبُ جارو کند، مگر می شود صفای قبل را داشته باشد؟

قطعه های زیادی سر می زدم تا سر خودم را کلاه بگذارمُ بگویم نه اینطور نیست!
مادران شهدا هستندُ کلی هم شلوغ هست.
اما نه!
حقیقت همیشه تلخ بوده و هست.
مادران عزیز شهدا یا در قید حیات نبوده و یا آنقدر پیر شده بودند که توان آمدن به بالین فرزند شهیدشان را نداشتند!
القصه!
به نظرم هیچ اتفاقی نمی توانست خون تازه ای در خیابانُ گذرگاه های بهشت زهرا سلام الله علیها جاری کند. مگر شهادت علی اکبر های آسید علی خامنه ای.

خب گلزار شهدا دوباره جان تازه ای گرفته بود و مادران و خواهران تازه داغدیده بر سر نعش شهیدان جلوه می کردند و چه بسیار عاشقانی که کافه ها و قهوه خانه هارا به مقصد بهشت زهرا سلام الله علیها ترک می کردند.

باب شهادت باز شده بود و خیابان های شهر، رنگ و بوی سال ۶۲ را به خود گرفته بود.

الحمدلله ..
اما ..
روزی از روزها که مسیرم به قطعه ۵۰ افتاد، خانمی رو دیدم که نشسته بود کنار مزار شهیدی از لشکریان شجاع فاطمیون.
این دلُ آن دل کردم که برومُ احوالی بپرسم از ام شهید.
تا سلام دادم سرشان را بالا گرفتندُ با خوشحالی تمام علیکم گفتند.
سوال کردم شما مادر شهید افغان هستید.
گفت نه من خاله اش هستم.
شهید مادر ندارد و شروع کرد به توضیح دادن. انگار دلش درد و دل میخواستُ منتظر یک هم کلام بود.
شروع کرد به گفتن که وقتی دوسالش بود مادرش را از دست داد و یتیم شد.
بهت و حیرت را می شد از چشمانم خواند.
پرسیدم پدرش کجاست.
فرمود: پدرش هم در سن ۵ سالگی بچه را رها کرد به امان خدا و رفت.
قضییه غصه دار تر از این حرف ها شده بود.
پیشینه فکری من اینطور بود که اگر بچه ای مادر نداشته باشد و پدرش هم رهایش کرده باشد یا باید جانی شده باشد یا قاتل!
اما این بچه ....
البته که عرض کنم ایشان هم قاتل بود. اما قاتل نفس خودش.
شهیدی سرافراز از شیعیان رگ دار افغان.
پرسیدم خب چه شد؟ لطفا بفرمائید

گریه امانش نمی داد! می گفت بیچاره خانه اینُ آن بزرگ شده. اما بیشتر زحمتش را مادرم کشید.
بزرگش کردُ حیدری بارش آورد.

آخرش هم به زور، مادربزرگش را راضی کردُ رفت!
رفتنی که دیگر برگشتی در کار نداشت.

در صحنه جنگ از افغان ها چیزهای عجیبی دیده بودم.
اما این کجاُ آن کجا ..

انگار قرار بود و هست که فاطمه و فاطمیون هر دو مَرحَم قَلب و مدافع امام زمانشان باشند.

حرم کی بی مدافع ماند یا رب غیر عاشورا

خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش ..

#شهادتم_آرزوست
#مدافعان_حرم
#فاطمیون
#عماد

🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
بسم الله الرحمن الرحیم

دو سه هفته ای بود که قصد زیارت شهدا را داشتم اما کاهلی و کم سعادتی دامن گیر شده بود.
اینبار خودم را برای روز پنج شنبه آماده می کردم تا زائر شهدا در بهشت زهرا سلام الله علیها و زیارت رفته باشم.
از خواب که بیدار شدم عزمم را جزم کردم. لباس هایم را پوشیدمُ یاعلی هستُ مددی. راه افتادم به سمت بهترین محل شهدایی. جایی که هرزمان می روی تطمئن القلوبی در دلت ایجاد می شودُ گویی از زمین و زمان دل کنده ای.
دوست داشتم فرصتی به دست آورمُ بتوانم با شهدا خلوت کنم. گوشه کنار ها مامنی امن برای خودم داشتم.
هر وقت که دلم گرفته بودُ بیقرار بودم با حضور در قطعه شهدای خانطومان و مزار شهدای افغانی لشکر #فاطمیون آرام تر می شدم.
غربت و مظلومیت مدافعان حرم دل هر آدمی را نرم می کرد.
بسم الله گفتمُ زیارتم را شروع کردم. از این قطعه به آن قطعه . از این شهید بر بالین شهیدی دیگر. اما انگار نه انگار! گویی اتفاقی افتاده بود. دلم آسمانیُ بارانی نمی شد. نه اشکی بود و نه کشکی!
راهی سراغ می گرفتم تا بتوانم جواب دلم را بدهم. مرور کردمُ متوجه شدم ایراد کار کجاست. درست است دلیل خشک شدن چشمه دل و اشک دلتنگی، همان گناه های روزمره ای بود که به سادگی از کنارشان می گذشتم.
فهمیدم در ایام گذشته، جوان حزب الهی باب میل شهدا نبودم و همه اش شعار شهدا راهتان ادامه دارد را سر داده و در اصل پا جای پای شیطان گذاشته ام.
شهدا، مارا به حق خودتان و مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها دعا کنید...
#شهدا
#حسابرسی
#تلنگر
#استغفرالله
#شهادتم_آرزوست
#رامین_فرهادی
#عماد

🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
‍ ‍ بسم الله الرحمن الرحیم

🔸ذلیل بودن به از وقیح بودن!

کمی قبل هوای یکی از #رفقای_شهیدم را کرده بودم. هر چه به عکس هایشُ عکس هایمان نگاه کردم دلم آرام نشد. خاطراتمان را مرور کردمُ قرآنی خواندم. نه، افاقه ای نکرد! دنبال چاره ای بودم برای این #پریشان_حالی.
به #مادر_شهید زنگ زدم. گفتم شاید شنیدن صدای #ام_شهید و دعای ایشان، #دل_مضطرم را #آرام کند. گوشی را که جواب داد کلی چاق سلامتی کردیم. #مادر_شهید گلایه ای هم داشت که از وقتی پسرم شهید شده خیلی کم زنگ میزنیُ اصلا سری به ما نمی‌زنی. انتظار شنیدن این کلام سنگین را نداشتم. گفتم حاج خانم اجازه بدین حضوری خدمت برسمُ بگم غلط کردم.
مادر شهید که از این حرف من خنده اش گرفته بود، برای من خوشحال کننده بود.
دم غروب چند شاخه #گل_نرگس خریدمُ راهی منزل شهید شدم.
نمی دانم با دیدن من یاد شهیدشان افتاده بودند یا اینکه خوشحالیشان از حضور میهمان و پیچیدن #بوی_نرگس در حوالی خانه شان بود.
نشستیم، کلی گفت و گو کردیم. آلبوم کودکی شهید را آوردن. با ذوق زیاد ورق می زدمُ نگاهشان می‌کردم.
از سر شب گذشته بود. داشتم آماده می‌شدم تا رفع زحمت کنم. وقتی داشتم خداحافظی می‌کردم مادر شهید پرسید؛ آقا رامین، پسرم گفته بود #نرگس دوست دارم؟ حس عجیبی داشتم. با کمی بعض گفتم نه مادر جان دیدم فصل فصلِ نرگسِ و چون متهم بودم به #بی_معرفتی گفتم چندشاخه گل بچینم براتون.
سید خانم باز خندیدنُ گفتن چقدر جای فلانی خالیه!
کاش بودُ باز برایم گل می‌خرید.
کاش بودُ #کنایه ها و #طعنه ها را در کنار این گل خریدن ها می‌دید.
متحیر بودم!
همه اش می‌گفتم کاش گل نمی‌خریدم.
کاش نمی‌آمدم.
جسارت کردم و سوال کردم منظورتان از طعنه و کنایه چیه مادرجان؟
اشتباهی از من سر زده؟
ایشان #اشک می‌ریخت
انگار تمام وجودم را آتش زده بودند. همینطور که با پشت دست و گوشه #چادر شان اشک هایش را پاک می‌کرد گفت: دلم از بعضی ها 《پُرِ》 .
گفتم چرا حاج خانم. چیزی شده مگه؟ فرمودن هنوزم که هنوزه به گوشمان میرسه که فلانی با وقاحت تمام میگه اینا #مدافعان_اسد هستنُ کلی به دلار بهشون پول دادن تا برن بجنگن.!!
یکی نیست بهشون بگه آخه #بی_انصافا این لحظه ای که پسرم نیست تا برام #گل بخره رو با چند دلار میتونم عوضش کنم.

یادم نیست چی شد!
اما بی اختیار در رو بستمُ رفتم.
آخه طاقت دیدنِ #دل_شکسته_مادر_شهید رو نداشتم.

#شهادتم_آرزوست
#شهدا
#مدافعان_حرم
#گل_نرگس
#عماد

🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
.
روزهای اول همه چیز فراوان بود!
مثلا همین #گازوئیل !
هر چهار یا پنج نفری از مدافعان حرم که با هم، هم اتاق می‌شدند چند گالن ۲۰ لیتری گازوئیل هم برای #گرمایش اتاق می‌گرفتند.
آب و هوای کشور #سوریه و علی الخصوص روستاهای اطراف #حلب بسیار #سرد می‌شد.
چند روزی از حضورمان در حلب می‌گذشت که داعشی ها اتوبان و جاده اصلی رو اِشغال کرده بودن.
مسئول #تدارکات بین بچه ها اعلام کرد از امشب جیره بندی کنید.
جاده رو گرفتن و امکان آوردن گازوئیل و #نفت نیست.

#سوز_سرما استخوان های آدم رو درد می آورد.
نمی شد کاری کرد.
مجبور شدیم #بخاری_های_نفت_سوز رو بیرون بزاریمُ بجاش از #بخاری_های_ذغالی و چوب سوز استفاده کنیم.
حدود ساعت ۱۰ شب خاموشی می‌زدن.
چندتکه چوب رو داخل بخاری گذاشته و آتش می‌کشیدیم به هر آنچه که بود.
یکی دوساعت اول گرمای خوبی داشتُ همه چیز خوب بود.
اما ساعت ۱۲ به بعد که هیزم ها خاکستر می‌شدند، سرما فضای خانه را احاطه می کرد.
اگر بگویم #بدنمان_منجمد_می‌شد ، دروغ نگفتم.
حالا تو این #سرما رزمنده ها باید #نگهبانی می دادنُ خیلی ها #نماز‌شب می‌خوندن.

حالا هر کجا و هر کسی که هستیم فراموش نکنیم این مرز و بوم #قهرمان های زیادی داره.
یکی از اون قهرمان ها #مدافعان_حرم هستن.
مدافعان حرم تمام سختی ها رو بخاطر #اعتقاد شون و #مردم عزیز #کشور مون تحمل می‌کنن.
.
.
#شهدا
#حلب
#شهادتم_آرزوست


🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
💠تو کوچه های زندگی غریبُ دربدر
💠پیِ #شهادتم من شکسته بالُ پر ...

#نحن_ابناء_الحیدر

🌴 مدافعان حرم 🌴

@lranlran
📌📃 #وصیت_نامه شهید #قدیر_سرلک

(فرازی از وصیت نامه ی شهید سرلک که توسط همسر شهید منتشر شده و مابقی وصیت خصوصی میباشد.)

امروز: ١٣٩۴/٢/١٠ ساعت:١٠'١ دقیقه

🔸با #سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص),و با احترام وصیت نامه ی خود را اینگونه مینویسم:

_کاش صحبتهای حاج #احمد_کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که #خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.
_کاش وصیت #شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده, دلمونو #اشغال میکرد.
_کاش صحبتهای ولی امر مسلمین,که سر #لوحه ی روز مره ی عون شده,سر لوحه ی اعمالشون میشد.
_کاش دل حضرت زهرا (س)با اعمال ما #خون نمیشد.
_کاش مهدی (عج) فاطمه (س) با اعمال ما #ظهورش به تأخیر نمیافتاد.

🔹دیشب خواب #امام (ره) را دیدم,دیدم سر پل #صراط ایستاده و با همان #خضوع همیشگی داره رد میشه.

🔸صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟
🔹فرمود:اینجا دیگه #اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد.

🔸خلاصه نتونستم ردبشم,تو #ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه.
نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و #دعای خیر
آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق #قانون و کار خیر راه انداختم.
امیدوارم دعام کنند.

🔹امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند ,من رو #حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس.

💢فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (ع)اومدم.سر سفره آقا بودم...
غسل #شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم.

🔻ارسالی #همسر شهید

🌹 مدافعان حرم 🌹
@lranlran