✔️"گمشده_در_خیال "✔️

#ادیب
Канал
Политика
Юмор и развлечения
Музыка
Другое
Персидский
Логотип телеграм канала ✔️"گمشده_در_خیال "✔️
@gomshode_dar_khialПродвигать
365
подписчиков
6,28 тыс.
фото
2,71 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi
دستِ خورِتموز
سوخته در آستین شهریور

باد در باغ نت "لا"
می نوازد
شهریور بیرق سال
برافراشته اما؛ هرچه شود برف نمی بارد تا انتهای افول فصول

برف سیاه شده برای سمفونی زندگان
کَرگوش

آباد نخواهیم شد
بعد هزار سال چرخیدن
و پراندن آرمانها در مخلوط سیاه مونوکسیدها


ما باید از بازدمان خویش
شعرببافیم
آواز بخوانیم و تومار عشق تکثیر کنیم
تا بماند به یادگار از ما...


#ادیب_حیدربگی
نگذارید بمیرم
شما را
بین تمام واژگانم
روزگاری که بودید و نبودید برایم سرودم

آن تغزل زیباست
بخوانیدش
عشق می روید
از مردمک چشمان شما

تشنه ی چشمه ی چشمان کسی ست انگار

نگذارید جان بگیرد
مرگ در من
بر
پوشال پوچ این شهر دروغین
برایم
بادبادکی از احساس
برهانید ...



نگذارید، شعله بگیرد در من
موج دوری

تنهایی
و
تاری احوال...


#ادیب_حیدربگی
ایستاده ام
در ایوان خیالی
روبروی متعدد چراغ های بالای شهر
و عظم دارم
مرام یک نخ سیگار خیالی را
در ریه هایم تعبیر کنم

چند سرفه ی خیالی و نگاهی خیالی به انتهای شهر...
آنجا که شب می گوید؛من شبم
گسترش خیالت در من بی انتهاست

سوار بر التزام پوشال سیاهیم
پرواز با توست ؛ تا آنجا که رجعت در بکوبد و بازگردی به لحظات
ماقبلِ ایوان خیالی

همین است
ما جهانی خیالی را در شیره ی چسبناکِ جیب هایمان خیسانده ایم و هرگاه عرصه احوال را تنگ بیابیم
و یا ویار در خلسه خزیدن ،
امانمان می بُرد

آنگاه ؛ دست در جیب سِحرواژگان
می کنیم و نقلِ تخیل به دهانِ ذهن
می ریزیم
نیستن در محضر بودن
بوقوع پیوند می خورد

همچو؛ تعهد شبنمی
که انعکاس چمنزار را
تا قیام آفتاب

پاس می دارد...


#ادیب_حیدربگی
دنیا ز عدم بیرون کشیدم

آمدم اینجا و تولدِ مرگ آغاز شد

ربوده شد کودکی بدست جنون جوانی  

خیال خام یافتن خویش!
خندیدیم و چرخیدیم و گریستیم
ترسیدیم و باز نقطه سر خط
رنج کشیدیم و کشیدیم و کشیدیم

گریختن بود ،مشق مکتب خانه ی
زندگی

عشق ایهام زندگی
آزادی، اسیر غرایز انسانی

تنها گمشدگانیم
در این غریبستان زمین

سپرده ام،به گذر ایام خویش را

دیر یا زود
خسته یا فارغ ،خواهیم رفت

به هجایِ بی رنگِ
حقیقت همیشه در حجاب این آمدن و رفتن هااااا ...


#ادیب_حیدربگی
شعرا پیام آوران امروزیند
اگر
هرچه در بند شعرشان می ریزند ؛ در آن
یک سیر اکسیر عشق
دوسیر صلح طعم پرتغال
و تک چوب کبریتی
برای اشتعال امید در انتها باشد

اینگونه هرچه ابتر فکر بی بنیاد جمجمه باشد به فناست
شعر می شود خبر نیک
وصف احوال خواننده ی آن

انگار خدای من
خدای توست
با واژه هایی که جنگل سبز ذهن شاعر
به خیابان قلب خواننده راه پیدا کرده اند ...


#ادیب_حیدربگی
«انديشه‌ی طوفان»

بی تو ای نوگل خندان، سرِ بستانم نيست
جز دلِ خون‌شده و ديده‌ی گريانم نيست

همچو مهتاب، به بام آی و نگر در شبِ هجر‌
که به‌جز نقشِ خيالِ تو در ايوانم نيست

بامدادان که نبينم رخِ زيبای تو را
ای سفرکرده، کم از شامِ غريبانم نيست

سر به فرمان عزيزان چه کنم گر ننهم؟
لحظه‌ای اين دلِ سرگشته به فرمانم نيست

گرچه چون مِی به صفا طبعِ چو آب است مرا
هيچ‌کس را خبر از آتشِ پنهانم نيست

نقد هستی کنم ايثارِ گلی وقت بهار
غمِ بی‌برگی ايّامِ زمستانم نيست

زاشک و آهم چه شکايت که تو را دارم دوست
همرهِ نوحم و انديشه‌ی طوفانم نيست

گفتم ای ديده دلش نرم کن از گريه، بگفت:
رخنه هرگز به دلِ سنگ، زِ بارانم نيست

عشق، زيبا غزلِ عهدِ جوانیست، «اديب»
سخنی خوشتر از اين، درهمه ديوانم نيست

#ادیب_برومند



#درودبر دوستان گرامى صبحتان دل انگيز ❣️
#زندگیتان_برمدار_مهرورزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همچو فرهاد بود كوه كني پيشه ما
كوه ما سينه ما ، ناخن ما، تيشه ما
بهر يك جرعه مي ، منت ساقي نكشيم
اشك ما ، باده ما ، ديده ما ، شيشه ما

ماه من ، شاه من ،
بيا اي تاج سرم
بیابنشین به برم

دل به يار بي وفاي خويشتن
دادم و ديدم سزاي خويشتن

زخم فرهادو من از يك تيشه بود
او به سر زد ، من به پاي خويشتن

هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن

اگر دل مي بري جانا، روا باشد كه دلداري
ميان دلبران الحق ، به دل داری سزاواري

دلا ديشب چه ميكردي تو در كوي حبيب من
الهي خون شوي اي دل ، تو هم گشتي رقيب من .
شعر : #ادیب_نیشابوری
خواننده: #پریسا
صبح زیبای شادآور عشق همان،
نیلوفر روییده بر  شب است

می بایست  بر تبسم یکدیگر
برویم

رنگ ناز در کاسه ی چشم
دل پاک در  چشمه ی دل بگذاریم

می بایست کوک زد
روند زلال نهرِ لحظه ها را به زیستن ؛
به خیال آبی آفریدگار

حالاکه صبح شادآوری تن به  آغازی  شاد داده؛ دلم سمت بی نوسانی هاست

دلم گره در گرمای خور دارد
دلم  گره در شفافیت  خرداد دارد ...


#ادیب_حیدربگی
🌙

رمیده دیگر ماه
در این حوضک بی مهرِ، مهرماه
کو عابری خوش خرام
در این قحطی دلدادگی
خونآبه می چکد از
ناودانیِ،نادانی ها

باران می آید
ولی
شرشر برخواستن نمی رسد
به بند تفهیم آدم ها

حالا
کو صدایی
کو
گوش شنوایی
کو رقصِ پروازِ پرستوها
بر تارک بی رنگ ، آسمان ها...

#ادیب_حیدربگی


#شبتان رويايى ❣️
جنگ با جنگ
مرا خسته کرده

نفس های صلح
از ریه هایم می چکد

خورشید بی عار در غار شب
می خزد
اما تا دنیا دنیاست جنگ تن به صلح نخواهد داد

کودکی رایگان در پوستین خونین جنگ ،‌جان داد

در گورستانی کور
به قعر فراموشی ها ،دفن شد

او تنش گلدانی ست
برای روییدن مرمی های بدریخت

هزار ترکش تیز با هزار تیغ مسموم
متحدنند
در میدان شامگاه
گوش به فرمان
دیوانه ای خوش سخن


چه خواهد رویید از خاکی
که جان روییدن به تن شهید سپرد

چه خواهد رویید از جنگ
جز وحشت دنیا از آدمیزاد...


#ادیب_حیدربگی
اینجا آسمان آبی تر است
چرا که ما
بهار دوست داریم

چشم در بهار
مطیع طبیعت و عشق
توان دیدگان را غلظت
می بخشد

اینجا نقاش عالم
نفسی تازه را در رنگ و لعاب ها ریخته

شکوه دشت چقدر دیدنی ست

این نسیم خنکای نوروز
همان
انتهای جیغ های اسفندیست، که در فروردین
جان به جان تسلیم
تن ما می دارد

کرختی در احتظار و
خدایی دیگر انگار
شوق پرواز را در جان عالم

دمیده.


#ادیب_حیدربگی
وقتش برسد آهویی زیبا
با مشکین چشمانش
در تمام تو چنان می تازد
در تعلیق هزارپایی سپهرت
آویزانی و زمین سفت ، می لغزد بر زیر پاهایت


وقتش برسد 
خدایت را والیوم می خورانی
تا فرمان نزول باران دهی
چرا که تو دیگر بی درد عشق
نتوانی بمانی بر خاک خشک انتظار ها

وقتش برسد
هرچه افسون جهان بخود دیده
در چنته خواهی ریخت  و بر اسب مراد
تا سرحد وصال
چنان در خیال و آنچنان در واقع
می تازانی

وقتش برسد ؛ تدبیر عقل
جز دیوانگی نیست

رها ؛ بی پروا
بر سرمنزل نا معلوم عشق
حاضری 

بیا و یکبار ؛ بی امان
روی خالی گورهای ناامیدی؛گریه کن

بگذار سبکبال
یکبار چشمه های امید بستن
دل به نا امیدی را کور کرده باشی و بسمت روشنای عشق
دیوانه وار بتازانی

عشق هرگز نمی میرد
عشق با تو معنای
دوست داشتن را معنا می دهد..


#ادیب_حیدربگی
نه خیری در تو بود
نه خیری در تغزلاتی که در آستانه ی حراج عتیقه فروشان,برایت سرودم و
هم اینک،خاک می خورند
رد عنابی؛ خون خشکیده ی
عمر رفته ی بر باد مرا
می نماید
خیری در عظم من هم نبود
تا برچینم
خود را از بساط عاشقی
ره به بودایی
یا تنهایی
می رفتم
خارج جَو
بیرون دوار زمین
در آشیانِ غول ها و
شب از لعل فام لحنِ قصه های شهرزاد می گفتم
روز خوراک سکینه
به اجاق می سپاردم
بر غوزی،پشمی می نشستم
مرام میرعماد به انگشتانم
میدادم
مشق شعر های سعدی
ترکیب چلیپا و فرار از خط کرسی می داشتم

نیش نی دزفولی در مرکب همرنگ بختم می زدم و از شیرین
آوای دل نوران قرون گذشته
بر تکه کاغذ ها؛ می نگاشتم

کاش تنهایی آدرسی داشت
و خدایگان تنها
اسنپی برایم
از اینجای پربغض به آغوش سپیدش می گرفت

کاش دنیا را نمی دیدم
همانجا در عدم
بی رنج کوچ روح به تن
خواب در خواب
می ماند و می ماندم و می ماندم
#ادیب_حیدربگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌من دل تنگم

برای دشتهای گلگونِ بهاری

کوههای سپیدجامه

خوب میدانم
با صدای شکستن کُندِهای هیزم در آتش شب کویر

و
نوشِ استکانِ چایِ دودی
شفا میگیرم

در میان ذوق دیدن آسمان پر ملات پاک
خواب را درخود راه می دهم..
و
صبح با صدایِ زنگوله های گله ایل
بیدار شوم

به چوپان لبخندی بزنم
و
بگویمش
قدر خنده های خالصت را بدان,

سادگیت را به حبابهای
هفت رنگ شهر نفروش

بروم پشت باغ
برای شنیدن
اُرکسترنهرآب
و
شکستن سکوت باغ بدست گنجشکان

ظهرنمازم را پای زلالی قنات
اقامه گیرم
و
گوش دهم به صدای
پُر تکرارِ پرندهء بَدبَدِ
که خلقتش جز برای این
حقیقت نیست

" من دلتنگم
دل تنگِ سادگی هایم
دل سادگی
ساده بودن..

#ادیب_حیدربگی
شاید صبحی
از کف کوچه ها
تنه دستانی روییده ببینیم
چه بذری
چه آبی
دادیم خاک را
که مردگان
در هوای آلوده 
پنجه بر سوغات صنعت و آلایندها
می کشند

آری یا خیر
چه تفاوتی دارد اگر
روزگاری شاعری متولد
ذهنی ساخته
ادامه ی اذهان اوهامیم را
به شعر بنگارد

هم اینک بر گوشته ی کرخت بیش خواست بشر
هوش از هوس سبقت گرفته
جز تمام کل؛ بلعیده و هزاران بینهایت
روی اَبر حافظه ها مندرج ماستیده

می دانم،نمی دانیم
چه می خواهیم که لنز های غول آسا
از حدقه ی مدار زمین
به سپهر خلاء روانه داشتیم
زمین پر ز،مین شده
ره ناپیداست و عنقریب ساق هایمان را
داس های تهاتر دل و روح  با تکنولوژی
می بُرد و کوتوله تر
اما باهوش تر
می نماییم بر آیینه های ملول دیجیتالی ...


#ادیب_حیدربگی
عشق نکند
صدای سوت زدن آدم
بَر هزیمتِ ترس
در شب تاریک بهشت بوده
یا مخدری بالا
بَر فروکش رنجی طاقت فرسا و بی ریشه

عشق شاید دلیلی ست سست بنیاد
بَر حقیقتی والا

عشق هر چه هست
بی قانون می وزد
با استدلال می ماند
بی دلیل می رود

امن آشیانی در قلب
یافته و لمیده در ما

آه، ای عشق
چه نامی داری

که وقتی از ذهن می رویی

دوان دوان از دل

سر در می آوری...


#ادیب_حیدربگی
لازم است با تو در یلدا

انار را وسط معرکه ی سفره ی آجیل

دانه دانه کرد

مدام بخند و بخند

بگذار گذرِ این شب

پُر از گُل تبسمِهای تو شود

تا آفتابِ سرد

از مست چشمان یلدا

در اولین رخداد زمستان

به طلوع بنشیند..

#ادیب_حیدربگی
جهان شعریست متلاشی

گاه واژه ای تازه
می چینم اش

گاه ، طبع سردی
می رباید یم

جهان من شهریست
بی آوازه خوان

بی هنر
بی رنگ
بی دست نقاشی که
قلموی عشق بر
زمخت جدارهای سیمانی اش
بریزد

جهان ما
شراره یست
که هنوز در آسمانی لایتناهی
می درخشد
جهانمان را بخوانیم و بنگاریم و دوست بداریم ...


#ادیب_حیدربگی

#نقاشی
#استاد_علی_اکبر_صادقی
🌸🍁
ندانم کجا دیده‌ام در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر، به دیدن چو حور
چو خورشیدش از چهره می‌تافت نور
فرارفت و گفت: «ای عجب، این تویی!
فرشته نباشد بدین نیکویی!
تو کین روی داری به حُسنِ قمر
چرا در جهانی به زشتی سَمَر؟
چرا نقش‌بندت در ایوانِ شاه
دُژم‌روی کرده‌ست و زشت و تباه؟»
شنید این سخن بخت‌برگشته دیو
به زاری برآورد بانگ و غریو
که «ای نیک‌بخت! این نه شکلِ من است
ولیکن قلم در کفِ دشمن است»

(#سعدی. بوستان. «بابِ اول: در عدل و تدبیر و رای». به تصحیح و توضیحِ #غلامحسین_یوسفی. تهران: خوارزمی. ۱۳۸۱. چاپِ ۷. صفحه‌ی ۴۹.)


#زادروز
#غلامحسین_یوسفی
(۲ بهمن ۱۳۰۶، مشهد - ۱۴ آذر ۱۳۶۹، تهران)

#ادیب، نویسنده، مترجم، مصحح متون، و استاد برجستهٔ ادبیات فارسی
من با تنهایی ایاغم
با غلای بوی باران
با جرح کهنه ی دل
با تنفس در اقلیم تنگ نامروتان

با خردسالان سالک فقر در کران تا کرانِ ،کرخت اشراف

با جبری که از خراب
ستون چوبی کلبه ها،وقتی
آتش ِ منت را سرکردگان دوران
می افروزند

با توام در شعر
با شاعر ماندن
پشت هزاران میلگرد و ملات
خاکستری شهر

وقتی بیشتر با توام
انگار در دارودسته ی طوطیان
صاحبقرانیه ام

با توام و انگار
حکم ارتداد
از ما سلب و ما
تنها کسانیم که عشق را می توانیم در امضا خود
دخیل کنیم ...


#ادیب_حیدربگی


🎉🍇
پ.ن

ایاغ=جام؛ ساغر
غلا=گرانی نرخ
«فرهنگ فارسی عمید»
Ещё