🔍ژولیا کریستوا در قدرت های هراس از استعاره های معمارانه برای تبیین پیامد سوژه های روان پریشی استفاده می کند که خود را بین دیوارهای عبورناپذیر و برطرف نشدنی ای که خودشان ساخته اند محصور کرده اند. احاطه شدنی که خفه کننده است و هم زمان ان را می خشکاند. . . یک قصر خالی که به تسخیر اشباح بدقواره در امده است ـ بیرونِ "ناتوان"، درونِ "ناممکن". برای کریستوا هر گونه سوبژکتیویته ای، مرزی است، زیرا هرگونه سوبژکتیویته ای از وضعیتی مرزی و ناپایدار سربرمی اورد ـ اَبژکشن ـ که به روان پریشی و روان رنجوری، به تفاوت میان سوژه و ابژه مقدم است. برای کریستوا، فرایند شکل گیری سوژه فرایندی متناقضْ نماست، وضعیتی که ان مرز و نیروهای متناقضْ نما را می سازد، می پذیرد و مدیریت می کند، وضعیتی که سبب ساز ان می شود و بر ان تاثیر می گذارد. در این میان این دیوارهای هویت اند که دیوارهایی محافظ اند و بر ضد تهدید ان وضعیت مبهم عمل می کنند، اما چنین دفاع های محافظی می توانند تبدیل به سنگ قبرهای خفه کننده ای شوند که توسط نقاشی هایی چون بدن مسیح مرده در گور اثر هولباین (1521) بازنمایی شده اند. این جایگاه تقویت و تحکیمِ خود self-fortification تبدیل به جایگاه نابسنده و انتحاری می شود تا ان جا که فانتزی های عاطفی اختیاردهنده و مناسبات پویایی را مادیت زدایی می کند که هویت در ارتباط با وضعیتِ مطلقا مبهمِ ان یا بر ضد ان تشکیل شده است.