دستچین

#هایدگر
Канал
Логотип телеграм канала دستچین
@dastcheanПродвигать
1,39 тыс.
подписчиков
8,56 тыс.
фото
3,13 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
دو كلمه حرف حساب، كمى تماشا، جرعه‌اى موسيقى
✔️قتل گریبایدوف و چند نکته

🔸صد و نود و سه سال پیش در چنین روزی الکساندر گریبایدوف سفیر کبیر روسیه در ایران به دست مردم معترض به قتل رسید. الکساندر #گریبایدوف، دیپلمات، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر و آهنگ‌ساز و البته سفیر روسیه در ایران است(دومین سفیر روسیه که همچون گریبایدوف به قتل رسید سفیر روسیه در ترکیه بود . نکته جالب اینجاست که بنابر گفته ها وقتی در ترکیه ترور شد، پوتین در مسکو مشغول تماشای تئاتری از گریبایدوف بود). او در مقام فرستاده صاحب‌اختیار روسیه تزاری در ایران، تدوین عهدنامه #ترکمانچای را در مذاکره با #عباس_میرزا برعهده داشت و مقام سفیری را به همین دلیل پاداش گرفت. سوء رفتار او با ایرانی ها و از همه مهم تر تلاش برای انتقال زنان گرجی(که بنابر تفسیر گریبایدوف از عهدنامه ، روسی و اسیر تلقی می شدند و دراندرونی برخی رجال ایرانی بودند) سبب ساز قتلش شد و شاه ایران هم برای جبران این مساله مجبور به دادن تاوانی سنگین منجمله الماس ۸۸ قیراطی (معروف به الماس شاه که نادر از هند آورده بود) به تزار روسیه شد. در مورد قتل گریبایدوف کتاب های مختلفی نوشته شده است و برخی هم این اقدام را توطئه انگلیسی ها با مباشرت ایرانی ها دانسته اند اما اگر قرار باشد کتابی را در این مورد معرفی کنم این کتاب بی تردید کتاب: "ديپلماسی و قتل در تهران" نوشته "لارنس کلی" با ترجمه "غلامحسين ميرزا صالح" (نشر نگاه معاصر) است. چیزی که باعث می شود این کتاب را معرفی کنم این است که نویسنده، گریبایدوف را نه از منظر یک سفیر و روایت او را نه از منظر یک روایت تاریخی سیاسی بلکه از زاویه ای دیگر نگریسته است. لارنس کلی در ماجرای گریبایدوف تصویری از دگردیسی و گونه شناسی یک روشنفکرغرب ستیز -با مسامحه- شرقی را دیده است (این نقل قول گریبایدوف در نفی الگوهای غربی مشهور است که : روسيه به پوشاک و آشپزی نوع فرانسوی و الگوی بيگانه نياز ندارد). روشنفکری که گونه ی روشنفکری او برخلاف همتایان معاصرش در غرب به جای استفاده دانش برای تمرکز بر مساله انسانیت و کرامت، آن را ابزار استیلا و بردگی دیگران می بیند و در عمل، روزگاری کاملا متناقض با آثار یا ادعاهای پیشین خودرا رقم می زند. در این کتاب می خوانیم که گریبایدوف از کودکی همواره نگاهی اشرافی و ازبالا به پایین به رعایا و مردم عادی داشته است و وقتی هم که قرار شد طرف مذاکره با ایرانی ها قرار بگیرد چنان در رفتار و کردار توهین آمیز عمل میکرد که برخی از مقامات روس را نیز به انتقاد وا می داشت.

او در مقابل شاه ایران تعظیم نمی کرد و تشریفات لازم را انجام نمی داد. دراین کتاب و در مقام توضیح رفتار خارج از نزاکت و در عین حال بی رحمانه او می خوانیم که :" رفتار او پس از جنگ با ايرانيان چنان تحقير آميز بود که وقتی از تبريز به تهران حرکت می کرد، خوراک مورد نياز هیأت همراه خود را از روستاهای سر راه تأمين می کرد. اين خوراک عبارت بوده است از روزانه يک رأس گاو، يک رأس گوساله، سی قطعه ماکيان، دويست عدد تخم مرغ، هشتاد و چهار پوند برنج، پنج رأس گوسفند، دويست و چل پوند نان، سيصد و شصت پوند چوب و کنده، يکصد و بيست پوند زغال چوب و ۳۰۰ بطر شراب و عرق" .رفتار الکساندر سرگییویچ تا آنجا ظالمانه بود که الکسی پترویچ یرمولوف ژنرال ارتش شاهنشاهی روسیه که قوای روس را در جنگ قفقاز فرماندهی می‌کرد به او هشدار داد که این رفتار عواقب بدی داردونبايد مردمان مغلوب را خانه خراب کرد.

🔸 سراسر کتاب روایت به اصطلاح #روشنفکری است که درست در همان زمان هاییکه از مردم تحت ستم نسق می کشد و در طمع همخوابی با دخترکانی که سیاست فرصت مقاربت با آنان را از او گرفته؛ می سوزد، حسرت می خورد که فرصت نوشتن و مطالعه ندارد! بی آنکه روشن کند فرصت های پیشین او در نوشتن نمایشنامه ها یی که تحسین پوشکین را نیز برانگیخته است و حالا به غارت بردن کتابخانه اردبیل و تعدی به نوامیس منجر شده چه گلی بر سر آدمیتی زده که حالا در حسرتش می سوزد؟!جنس نویسندگان وروشنفکرانی از جنس گریبایدوف شبیه به وضعیت برخی فرهیختگان، هنرمندان،منورالفکرها و اهل قلم و اندیشه وطنی است که درکارنامه، ردیفی از کتاب ها و اصطلاحات پرطمطراق را یدک می کشند اما ورود آنان به سیاست یا رفتارهای شخصی آنها در حوزه های دیگر ، چنان تصویر مضحک و مشمئز کننده ای از ارایه داد که آن کارنامه را سیاهه ای بی معنا و بی ثمر کرد. روایت بدیع "لارنس کلی" از گریبایدوف و روشنفکری خاص او مرا به یاد سطری از کتاب:" هاناآرنت/ مارتین هایدگر" نوشته "الیزابت اتینگر" انداخت :
وقتی #کارل_یاسپرس پرسید چطور ممکن است بی فرهنگی چون هیتلر برآلمان حکم براند؟ #هایدگر پاسخ داد: فرهنگ اهمیت ندارد فقط به دستهای شگفت انگیزش نگاه کن!
@sahandiranmehr
«ما در اسارت زبانیم»

▪️به قول #هایدگر در کتاب «هستی و زمان»، «زبان خانه‌ی هستی است»
خانه‌ای که ما در چارچوب آن ساکنیم. خانه‌ای که در آن تنفس می‌کنیم، رابطه برقرار می‌کنیم، و حتی خصوصی ترین افکار و تخیلات و احساسات درونی ما هم در قالب زبان صورت می‌گیرد.

تو حتی در قالب کلمات با خودت فکر می‌کنی. حتی اگر توهم هم بزنی توهماتت در قالب کلمات است. شکل احساساتِ تو را کلماتی که در فرهنگت آموخته‌ای شکل می‌دهد. حتی آرزوهای تو را کلماتی‌که در کودکی آموخته‌ای تعیین می‌کند. همان زبانی که از جامعه آموخته‌ای.
«آدمی مخفیست در زیرِ زبان»

▪️کنفوسیوس حکیم باستانی چین می‌گوید؛
«هر ظلمی در جهان از ظلم بر کلمات آغاز می شود».
یعنی هیچ ظلمی در جهان نیست مگر اینکه آغازگر این ظلم، ظلمی ست که با واژه‌ها شده است.
برای همین است بشر بعد از هزاران سال فلسفه‌ورزی آخرش به اینجا رسید که به جای این همه طُرّحات‌بافی در مورد همه چیزِ عالم، مهم‌ترین کارِ فلسفه باید تحلیل زبان باشد.
چراکه خیلی از مسایل فکری و فلسفی و الاهیاتی که بشر هزاران سال رویشان نزاع کرده و خون داده و ریخته، اصلاً مساله نیستند؛ یک سری سوء‌تفاهم‌های زبانی‌اند. تکلیف واژگان و گزاره‌ها و معنای آنها که را مشخص کنی کلّ مساله و آن ساختمان پر زرق و برقی که رویشان ساخته شده فرومیریزد.
کار فلسفه شفاف‌سازی زبان است. پرده از چهره‌ی زبان برانداختن و کلمات را تحلیل کردن. اصلا تفکر یعنی زبانِ خودت و زبانِ چیزهایی را که می‌شنوی تحلیل کنی.
خُرد کنی. ابهام‌زدایی کنی. تا ببینی تهش چیزی می‌ماند یا نه.
و صدالبته؛ عالمِ سیاست بالعکس است؛ اصلا قداست و قدرت و بقایش به ابهامِ زبانی است. در عالم سیاست کلمات هرچه مبهم تر؛ بهتر و ماندگارتر.

▪️کلمات رفتار و حالات ما را در کنترل خود دارند. فرض کنید مثلا قرن‌ها به بیمارِ روانی مجنون یا دیوانه می‌گفتند؛ یعنی جن‌زده و دیوزده. همین یک کلمه خودش یک جهان است؛ یک چارچوب است که هم نحوه‌ی نگاه آدمها به مجنونها و دیوانگان را شکل می‌داد و هم نحوه ی درمانشان.
یا مثلا مردی را تصور کنید که سالها با تمام مهر و عشقش از بچه ای مواظبت می‌کند و بچه به او "پدر" می‌گوید. حالا یکهو این بچه می‌فهمد که این مرد ناپدری او است. کلمه‌ی "پدر" جای خودش را به کلمه‌ی "ناپدری" می‌دهد. همه چیزِ دنیایِ او به هم می‌ریزد. احساسات و رفتارِ آن بچه.
یا مثلاً فرض کنید شما اسم درد قفسه‌ی سینه‌تان را بگذارید قولنج کردن؛ تمام حس و حال و رفتارتان عوض می‌شود. یا اسم کسی را که به شما فحش می‌دهد و توهین می‌کند، در دلتان بگذارید روانی و دیوانه؛ واکنشتان عوض می‌شود.
حتی رابطه‌ی شما با خداوند نیز تحت تاثیر کلمات است. نحوه‌ی احساس و رفتار شما با خدایی که خود را عبد و برده‌ی او می‌نامید خیلی با خدایی که او را رفیق یا پدر یا مادر خود می‌نامید متفاوت است.

▪️ تمام کلمات اینگونه‌اند. حال شما با برخی کلمات خراب می‌شود و با برخی خوب. مثلا دزد، دروغگو، فاحشه، فریبکار، خوشتیپ، مهربان، و ... . حتی اختراع برخی کلمات می‌تواند به انقلاب اجتماعی در یک جامعه بینجامد. کافیست کلماتی مثل کافر، رافضی، بورژوا، رفیق و ... را در تاریخ ادیان و اندیشه‌ها دنبال کنید. یا مثلا یک راهپیمایی مردمی را اعتراض مدنی نام نهادن یا شورش گفتن. کلمات، تماما بر همه چیز تاثیر می‌گذارد. یا مثلا بدترین روابط خانوادگی بین زن و شوهر با یکدیگر و یا والدین با بچه‌ها را می‌توان با تغییر کلماتشان نزدیک پنجاه شصت درصد تغییر مثبت داد. یا مثلا یک مشکلِ قابلِ حلِ خانوادگی (مثلا ارتباط بیرون زناشویی) را می‌توان با یک کلمه‌ی #خیانت، به بحرانی حل‌نشدنی تبدیل کرد.

▪️ یک فرهنگ و ملت را با دایره‌ی واژگانش می‌توان شناخت. اصلا عقب‌ماندگی و پیشرفت یک ملت نیز در گرو کلمات و واژگانش است (تحقیقات مک‌للاند در مورد انگیزه‌ی پیشرفت و رابطه‌ی آن با داستان‌ها و کتاب‌های دوران کودکی را ببینید). تا کلماتمان عوض نشود تحولی نیز رخ نخواهد داد. یعنی، اولا حال آدم‌ها را نمی‌شود از جامعه جدا کرد، و دوماً محال است افراد و جوامع حالشان خوب شود بدون آنکه زبانشان خوب شود. حتی حال فردی‌مان نیز با تعویض کلماتمان عوض می‌شود. زبان، خانه‌ی هستی است.

@dastchean