«ما در اسارت زبانیم»
▪️به قول
#هایدگر در کتاب «هستی و زمان»، «
زبان خانهی هستی است»
خانهای که ما در چارچوب آن ساکنیم. خانهای که در آن تنفس میکنیم، رابطه برقرار میکنیم، و حتی خصوصی ترین افکار و تخیلات و احساسات درونی ما هم در قالب زبان صورت میگیرد.
تو حتی در قالب کلمات با خودت فکر میکنی. حتی اگر توهم هم بزنی توهماتت در قالب کلمات است. شکل احساساتِ تو را کلماتی که در فرهنگت آموختهای شکل میدهد. حتی آرزوهای تو را کلماتیکه در کودکی آموختهای تعیین میکند. همان زبانی که از جامعه آموختهای.
«آدمی مخفیست در زیرِ زبان»
▪️کنفوسیوس حکیم باستانی چین میگوید؛
«
هر ظلمی در جهان از ظلم بر کلمات آغاز می شود».
یعنی هیچ ظلمی در جهان نیست مگر اینکه آغازگر این ظلم، ظلمی ست که با واژهها شده است.
برای همین است بشر بعد از هزاران سال فلسفهورزی آخرش به اینجا رسید که به جای این همه طُرّحاتبافی در مورد همه چیزِ عالم، مهمترین کارِ فلسفه باید تحلیل زبان باشد.
چراکه خیلی از مسایل فکری و فلسفی و الاهیاتی که بشر هزاران سال رویشان نزاع کرده و خون داده و ریخته، اصلاً مساله نیستند؛ یک سری سوءتفاهمهای زبانیاند. تکلیف واژگان و گزارهها و معنای آنها که را مشخص کنی کلّ مساله و آن ساختمان پر زرق و برقی که رویشان ساخته شده فرومیریزد.
کار فلسفه شفافسازی زبان است. پرده از چهرهی زبان برانداختن و کلمات را تحلیل کردن. اصلا تفکر یعنی زبانِ خودت و زبانِ چیزهایی را که میشنوی تحلیل کنی.
خُرد کنی. ابهامزدایی کنی. تا ببینی تهش چیزی میماند یا نه.
و صدالبته؛ عالمِ سیاست بالعکس است؛ اصلا قداست و قدرت و بقایش به ابهامِ زبانی است. در عالم سیاست کلمات هرچه مبهم تر؛ بهتر و ماندگارتر.
▪️کلمات رفتار و حالات ما را در کنترل خود دارند. فرض کنید مثلا قرنها به بیمارِ روانی مجنون یا دیوانه میگفتند؛ یعنی جنزده و دیوزده. همین یک کلمه خودش یک جهان است؛ یک چارچوب است که هم نحوهی نگاه آدمها به مجنونها و دیوانگان را شکل میداد و هم نحوه ی درمانشان.
یا مثلا مردی را تصور کنید که سالها با تمام مهر و عشقش از بچه ای مواظبت میکند و بچه به او "پدر" میگوید. حالا یکهو این بچه میفهمد که این مرد ناپدری او است. کلمهی "پدر" جای خودش را به کلمهی "ناپدری" میدهد. همه چیزِ دنیایِ او به هم میریزد. احساسات و رفتارِ آن بچه.
یا مثلاً فرض کنید شما اسم درد قفسهی سینهتان را بگذارید قولنج کردن؛ تمام حس و حال و رفتارتان عوض میشود. یا اسم کسی را که به شما فحش میدهد و توهین میکند، در دلتان بگذارید روانی و دیوانه؛ واکنشتان عوض میشود.
حتی رابطهی شما با خداوند نیز تحت تاثیر کلمات است. نحوهی احساس و رفتار شما با خدایی که خود را عبد و بردهی او مینامید خیلی با خدایی که او را رفیق یا پدر یا مادر خود مینامید متفاوت است.
▪️ تمام کلمات اینگونهاند. حال شما با برخی کلمات خراب میشود و با برخی خوب. مثلا دزد، دروغگو، فاحشه، فریبکار، خوشتیپ، مهربان، و ... . حتی اختراع برخی کلمات میتواند به انقلاب اجتماعی در یک جامعه بینجامد. کافیست کلماتی مثل کافر، رافضی، بورژوا، رفیق و ... را در تاریخ ادیان و اندیشهها دنبال کنید. یا مثلا یک راهپیمایی مردمی را اعتراض مدنی نام نهادن یا شورش گفتن. کلمات، تماما بر همه چیز تاثیر میگذارد. یا مثلا بدترین روابط خانوادگی بین زن و شوهر با یکدیگر و یا والدین با بچهها را میتوان با تغییر کلماتشان نزدیک پنجاه شصت درصد تغییر مثبت داد. یا مثلا یک مشکلِ قابلِ حلِ خانوادگی (مثلا ارتباط بیرون زناشویی) را میتوان با یک کلمهی
#خیانت، به بحرانی حلنشدنی تبدیل کرد.
▪️ یک فرهنگ و ملت را با دایرهی واژگانش میتوان شناخت. اصلا عقبماندگی و پیشرفت یک ملت نیز در گرو کلمات و واژگانش است (تحقیقات مکللاند در مورد انگیزهی پیشرفت و رابطهی آن با داستانها و کتابهای دوران کودکی را ببینید). تا کلماتمان عوض نشود تحولی نیز رخ نخواهد داد. یعنی، اولا حال آدمها را نمیشود از جامعه جدا کرد، و دوماً محال است افراد و جوامع حالشان خوب شود بدون آنکه زبانشان خوب شود. حتی حال فردیمان نیز با تعویض کلماتمان عوض میشود.
زبان، خانهی هستی است.
@dastchean