به من فکر کن قبل از خواب مرا با چشم های دیروزم به یاد بیاور با همان خنده ها و رنگین کمانی که در رگ هایم جریان داشت هر شب در لحظه مردد بین خواب و بیداری پروانه ای روی شانه ات می نشیند که از روی گیسوان من برخاسته...
دوست دارم به یاد بیاورم روزهایی را ڪه دوستم داشتی و هر شب آن قدر عاشق به خواب می رفتم ڪه صداے بال فرشتگان را می شنیدم دلم شبی را می خواهد ڪه به دلم بیافتد صبح دوباره ترا خواهم دید.
به تاراجم بیا و نامم را در فهرست مستعمراتت ثبت کن بیا که با هر بار آمدنت زنبورها برای تصاحب تکه ای از پیراهنم کندویشان را به حراج می گذارند و بین عسل و چشم های تو مرددند....