عصر که می شود خیال آغوشت خیال بی قراری هایم می شود ... عصر که میشود از ساعت آمدنت که می گذرد ... دلم میخواهد زیر غروب بی قراری هایم دستهایت را بگیرم و ببرم جایی که پنجره ی عشق را به روی هیچ کسی جز عطر و هوا و آغوش تو باز نکنم ...!
عصر که می شود خیال آغوشت خیال بی قراری هایم می شود ... عصر که میشود ساعت رویا که می گذرد ... دلم میخواهد زیر غروب بی قراری هایم دستهایت را بگیرم و ببرم جایی که پنجره ی عشق را به روی هیچ کسی جز عطر و هوا و آغوش تو باز نکنم ...!