با من از دست هايت از پيشانی ات و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد از پيراهنت بگو كه باد به سينه ات می چسباند آن را وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای و فكر زمستان پيش رو به گرمای آغوش من می كشاندش بوی گندم ويرانم می كند بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند با من از خاك مزرعه ات حرف بزن وبگذار شعرهايم تب تند تنت را داشته باشد تب خاكی را كه سرزمين من است.
از تو شروع شدهام مثل یک شعر عاشقانه بریده بریده نفس میکشم پیراهن سرخ میپوشم و میگذارم گوشههای دامنم در باد برقصد
تو هم آتشی بر پا کن در صحن جنگلی تن ما تا با صدای پرهیجان پرندگان تپنده به دور آتش، بومی برقصیم دور از چشم گیتارهای آویخته بر دیوار و مجسمههای روی میز در اتاقخواب
من این زمین نرم را بیشتر از تخت خواب دونفره دوست دارم ┄┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄┄ #زینت_نور #شاعر_افغانستان