من به مهمانی دنیا رفتم: چیزهایی دیدم در روی زمین: در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر. قاطری دیدم بارش انشا و هواپیمایی، که در آن اوج هزاران پایی خاک از شیشه آن پیدا بود: مادرم آن پایین استکان ها را در خاطره شط می شست. شهر پیدا بود: گل فروشی گل هایش را می کرد حراج. بند رختی پیدا بود : سینه بندی بی تاب.