@asru1بند ۱
شهادت میدهم که هیچ زنی
ماهرانه بازی نمیکند جز تو
و حماقتم را همچون تو به درازنای ده سال تحمل نکرده است
و همچون تو در برابر جنونم شکیبا نبوده است
و چنگالهایم را نچیده است
و دفترهایم را مرتب نکرده است
و مرا به مهد کودک نبرده است
جز تو
بند ۲
و شهادت میدهم که هیچ زنی
همچون یک عکس روغنی
در اندیشه و رفتار
در عقل و جنون
در زود به تنگ آمدن
و زود وابسته شدن
شبیه من نبوده است جز تو
و شهادت میدهم
هیچ زنی نصف آنچه که تو مرا به خود جذب کردهای مرا جلب نکرده است
و مرا مثل تو تصرف نکرده است
و مثل تو آزاد نکرده است
بند ۳
شهادت میدهم که هیچ زنی
با من همچون کودکی دو ماه برخورد نکرده است
و به من شیر گنجشک و گل و اسباب بازی نداده است
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
همچون دریا با من بخشنده نبوده است
و همچون شعر با کلاس نبوده است
جز تو
و با من ناز نکرده است
و مرا تباه نساخته است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
کودکی مرا تا پنجاه سالگی کش نداده است
جز تو
بند ۴
شهادت میدهم که هیچ زنی
نتوانسته است بگوید که من به تنهایی تمام زنانم
و نافم مرکز این هستی است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
درختها او را هنگام راه رفتن دنبال نکردهاند جز تو
و کبوتران از آب خنک تنش سیراب نشدهاند جز تو
و برهها از چمن تابستانی زیر بغلش نخوردهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
داستان زنانگی را در دو کلمه خلاصه نکرده
و مردانگی من را علیهم نشورانده است جز تو
بند ۵
و شهادت میدهم که هیچ زنی
زمان در کنار سینهی راستش متوقف نشده است جز تو
و در دامنه ی سینهی چپش شورشها برپا نشدهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
قوانین جهان را تغییر نداد جز تو
و نقشه حلال و حرام را در هم نریخت
جز تو
بند ۶
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
مرا در لحظات عاشقانه همچون زلزله در هم نمیکوبد و در نمینوردد
نمیسوزاند
غرق نمیکند
به آتش نمیکشد
خاموش نمیکند
مانند هلال دو نیم نمیکند
و شهادت می دهم که هیچ زنی جز تو
روانم را طولانی ترین زمان ممکن اشغال نمیکند:
خوشبختانهترین اشغال
مرا همچون گلی دمشقی
همجون نعنا
همچون پرتقال
نمیکارد
ای زنی که:
سوالهایم را زیر موهایت پنهان میکنم
اما هیچگاه به آنها پاسخ نمیدهی
ای زنی که تو تمام زبانها هستی
اما با ذهن لمس میشوی و قابل گفتن نیستی
بند ۷
ای دریایی چشم
ای دستانت همچون موم
و ای حضورت شگفت انگیز
ای سفید چون نقره
و صاف چون بلور
شهادت میدهم که هیچ زنی
تمام قرنها و زمانها پیرامون کمرش جمع نمیشوند
و هزاران هزار ستاره پیرامونش نمیچرخند
جز تو
و شهادت میدهم
که هیچ زنی جز تو ای محبوبم
اولین مرد و آخرین مرد بر دستان او تربیت نشدهاند
بند ٨
ای درخشان و شفاف
و میزان و زیبا
ای اشتها آور و درخشنده
ای همیشه کودک
شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانست
از قوانین دوران غار نشینی رها شود
و بتهایشان را بشکند
و توهماتشان را بر باد دهد
و به قدرت غارنشینان پایان دهد جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
سینهاش را در مقابل خنجرهای قبیله سپر نکرد
و عشق من به خودش را خلاصه و چکیده فضیلت به شمار نیاورد جز تو
بند ۹
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
درست آنگونه نبوده است که من انتظارش را میکشیدم
و موهایش بلند تر از آن چیزی نبوده است که من میخواستم و رؤیایش را میدیدم
و شکل سینهاش کاملاً مطابق آن تصویری نبوده است که من نوشتهام و کشیدهام
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
از ابر دود سیگارم هنگامی که سیگار کشیدهام بیرون نیامده است
و مانند کبوتر سفید هنگام به فکر فرو رفتنم در اندیشهام پرواز نکرده است
ای زنی که دربارهات کتابها نگاشته ام
اما با این وجود همچنان از تمام آنچه دربارهات نگاشتهام زیباتری
بند ۱۰
شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانسته است
با من در نهایت متمدنانگی عشقبازی کند
و من را از گرد و غبار جهان سوم بیرون برد
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانست
عقدههایم را بگشاید
و تنم را با فرهنگ سازد
و با آن همچون گیتار سخن بگوید
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانست
جز تو
جز تو
جز تو
#نزار_قبانی@asru1