این شعر نیست آتش خاموش معبدی ست
این شعر نیست قصه احساس سنگهاست
این شعر نیست نقش سرابی ست در کویر
این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست
گر شعر بود بر لب خشکم نمینشست
گر شعر بود از دل سردم نمیرمید
گر شعر بود درد مرا فاش مینمود
گر شعر بود تیغ به زخمم نمیکشید
این شعر نیست لاشه ی مَردی ست پای دار
این شعر نیست خون شهیدی ست روی راه
این شعر نیست رنگ سیاهی ست در سپید
این شعر نیست رنگ سپیدی ست در سیاه
گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود
گر شعر بود از دل خود میزدودمش
گر شعر بود بر لب یاران سرود بود
گر شعر بود نیمه شبی میسرودمش
#نصرت_رحمانی @asru1