@asheghanehaye_fatima شب از آنجایی شروع میشود
که موهایت را باد
دانه دانه پریشان میکند
و ناگهان
دستم را سرنوشت از گریبانت
رها میکند
بدون تو
همان درخت ایستاده در دشتم
که باد
آخرین برگش را تکانده است
آرام
آرام
به خواب عمیقی فرو میروم
که سالها پیش زنی زنده گیام را
به دریا ریخت
و ماهیان در خونم شناور شدند
هنوز میتوانم عاشقت باشم
با همان لبخند ساده ات
با همان چشمهای که هنوز هم
در ابرها نقاشی میکنم
پرندهیی که از شانه کوه پریده است
به شاخه ی کوچکی مینشیند
ابری که از آسمان می گذرد
آب ها را تبخیر میکند
گلی که از زمین میروید
قلب دختری را می لرزاند
من اما
به همین سادهگی به تو فکر میکنم
مرا ببخش که غمگینم
و برف
آسمان را به زمین میآورد
تا تنهایی ام را سپید کند
همه چیز از تو شروع میشود
زخمی که روی سینهام میگذارم
دستی که از کشتنات بر میدارم
چشمهای که به پنجرهها میدوزم
و سالها بعد
تنهاییام آنقدر قد میکشد
که سینه آسمان را میشکافد
زخمی که از تو به یادگار مانده است
میتواند
قلب کبوتری را در هوا زخمی کند
از این ها که بگذریم
آنقدر دوستت دارم که
نمیدانم کجای جهان ایستاده ام
و زمین هنوز هم
دور خودش میچرخد
#حبیب_نکیسا#شاعر_افغانستان🇦🇫