عاشقانه های فاطیما

#شکریه_عرفانی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
789
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی


@asheghanehaye_fatima
دست بڪش بر اندامم
که فراز و فرود جهان است
تو را به جان خویش فرا می‌خوانم
و لبریزت می‌ڪنم از عشق
به آغوشم بڪَیر
با جهان یڪَی شو
شادی از اینجا آغاز می‌شود
خلقت از اینجا
مرڪَ از اینجا
به آغوشم بگیر
و جهان را دوست بدار
جهان را با تمام مزارع تریاڪ و ڪَندمزارهایش
با خوشه خوشه کلاهک‌های اتمش
تاڪستانهایش
و مرا دوست بدار
با غم‌هایم
شادیهایم
جهانی هستم که تو را به خویش فرا می‌خوانم
و می‌خواهمت
که لمس ڪنی عریانی‌ام را
تا آشڪار شود
بر تو
حقیقت آیات خداوندڪَار
هیچ پیامبری جفت خویش را به آسمانها نبرد
من آسمانم
خاڪم
دریایم
و تو در آغوش من
جاودانه خواهی ڪَشت


#شکریه_عرفانی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین #زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!

#شکریه_عرفانی(شاعر افغان)

@asheghanehaye_fatima




با من از دست هایت
از پیشانی ات
و از آفتاب تندی که بر آن می تابد
از پیراهنت بگو
که باد
به سینه ات می چسباند آن را
وقتی در میان خوشه های گندم ایستاده ای
و فکر زمستان پیش رو
که به گرمای آغوش من می کشاندش.
 
بوی گندم ویرانم می کند
بوی وحشی بازوانت ویرانم می کند
با من از خاک مزرعه ات حرف بزن
و بگذار
شعرهایم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاکی را که
سرزمین من است...
 



#شکریه_عرفانی

@asheghanehaye_fatima
پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!

#شکریه_عرفانی

@asheghanehaye_fatima
ماه در آسمان
گنجشک بر درخت
پاهای کوچک کودک
در کفش های نو

فرض کن
هر چیز این جهان
درست سرجای خودش باشد
زبان من زیر دندان های تو چه می کند؟


#شکریه_عرفانی
کتاب #اندوه_ما_جهان_را_تهدید_نمیکند


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



پیشانی‌ام را می‌بوسی

می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی

می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی
@asheghanehaye_fatima


پیشانی‌ام را می‌بوسی

می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی

می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی
شاعر افغانستانی
@asheghanehaye_fatima
.

سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...

دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...

چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...



#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
Forwarded from پیوند نگار
‍ .

سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...

دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...

چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...



#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!




#شکریه_عرفانی
@asheghanehaye_fatima




پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی
(شاعره‌ افغان)
@asheghanehaye_fatima


چه چیزی می تواند بدتر از این باشد
که انگشتانش
آخرین چیزهایی باشند
که از او باقی می مانند
برای مردی که جز نواختن نغمه های عاشقانه
چیزی نمی داند؟

می ترسم آن روز بیاید
دو سوی میدان را گلوله ها فتح کرده باشند
و من
از میان پوکه های خالی فشنگ
انگشتان نیمه جان تو را بیابم
که هنوز میل نواختن دارند.



#شکریه_عرفانی (شاعره ی، افغان)
@asheghanehaye_fatima

با من از دست هایت بگو
با من از دست هایت
از پیشانی ات
و از آفتاب تندی که بر آن می تابد

از پیراهنت بگو
که باد
به سینه ات می چسباند آن را
وقتی در میان خوشه های گندم ایستاده ای
و فکر زمستان پیش رو !
که به گرمای آغوش من می کشاندش ..

بوی گندم ویرانم می کند
بوی وحشی بازوانت ویرانم می کند

با من از خاک مزرعه ات حرف بزن
و بگذار
شعرهایم
تبِ تندِ تنت را داشته باشد
تب خاکی را که !
سرزمین من است ...

#شکریه_عرفانی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima



چه چیزی می تواند بدتر از این باشد
که انگشتانش
آخرین چیزهایی باشند
که از او باقی می مانند
برای مردی که جز نواختن نغمه های عاشقانه
چیزی نمی داند؟

می ترسم آن روز بیاید
دو سوی میدان را گلوله ها فتح کرده باشند
و من
از میان پوکه های خالی فشنگ
انگشتان نیمه جان تو را بیابم
که هنوز میل نواختن دارند.

#شکریه_عرفانی

#شعر
.

پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت

می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی

می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی
#شاعر_افغانستان🇦🇫

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دلم می خواهد
هر صبح‌که چشمانت را باز می کنی
با چیزی غافلگیرت کنم
مثلا ً یک مشت پوست پرتقال زیر پتویت بگذارم
صبح
عطرش تو را در باغ پرتقالی بیدار کند
و بین درخت ها دنبال من بدواند
یا با دست خط خودت
اولین نامه ی عاشقانه ات را بنویسم
و آن را لای انگشتانت بلغزانم
بیدار که شدی،
قلبت با خواندنش چنان بتپد
که قلب تازه جوانی با اولین عشقش

دلم می خواهد کاری کنم
که گیج شوی
که گیج بمانی
که مثل پرنده ای کوچک، تکلیف روزگارت
تنها در کف دستان من روشن شود.



#شکریه_عرفانی
@asheghanehaye_fatima



پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت

می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند

تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


#شکریه_عرفانی