عاشقانه های فاطیما

#سیامک_تقی_زاده
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی می‌‌شود
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد.


#عزیز_نسین
برگردان: #سیامک_تقی‌_زاده


@asheghanehaye_fatima
.


گل‌ها وقت پژمردن
به سمت ساقه‌شان خم می‌شوند؛
میدانی...
این واقعیت تنهایی‌ست


#سزایی_کاراکُچ
ترجمه: #سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
‏برای هر انسان، کسی باید باشد
‏که با دوست داشتن زیباترش کند.

‏مثل آن پنجره‌ی چوبی
‏که از شمعدانی‌ها
‏جان تازه‌ای می‌گیرد ...


‏‌ #تورگوت_اویار
🔁 #سیامک_تقی زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره ها
یکی یکی سقوط خواهند کرد
اگر شاعرم، اگر مرا می شناسی
پس می دانی که از باران می ترسم
اگر چشم هایم را به یاد آوری
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ، باران مرا با خود خواهد برد
شبانه، صدایی اگر شنیدی
این منم که سرآسیمه
از باران گریز می کنم
اگر عصر باشد
در استانبول باشم
ماه سپتامبر هم باشد
و من خیس و باران خورده باشم
غم تو را فرا خواهد گرفت
و در گوشه ای ، پنهانی خواهی گریست
اگر تنها باشم، اگر باز اشتباه کرده باشم
دستم را بگیر
وگرنه خواهم افتاد
وگرنه باران مرا با خود خواهد برد

شعر: #آتیلا_ایلهان
ترجمه: #سیامک_تقی_زاده 
@SherGianianIran



نشست تو ماشين، دستاش مى‌لرزيد، بخارى رو روشن كردم.
گفت ابراهيم ماشين ات بوى دريا ميده،
گفتم ماهى خريده بودم.
گفت ماهى مرده كه بوى دريا نميده،
گفتم هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،
گفت من بميرم بوى تو رو ميدم

#سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
وقتى كه همه
مرا به كوبيدن درهايى كه مى بستم
مى شناختند
من
براى آرام بسته شدن در خانه ى تو
دستم را لاى در گذاشتم


#جاهد_ظريف_اوغلو
#ترجمه #سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مى‌گویند که درد
‏آدم‌ها را بهم نزدیک مى‌کند
‏به من بگو
‏کدام‌مان شاد هستیم
‏که این همه از هم دور مانده‌ایم ؟


#آغوز_آتای
#سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اِسراف مى کنى کلمات را
به گفتن عشق
حال که من
از بوسیدنت آنرا مى فهمم

#آتیلا_ایلهان
مترجم :
#سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هیچ وقت عاشق زنانى نباش
که سکوت کرده اند
زیرا که زخم هاى شان
سر باز مى کند

#حیدر_اِرگولن
ترجمه :
#سیامک_تقی_زاده
«غولی با چشمان آبی»


غولی بود با چشمان آبی ،
که به زنی باریک اندام دلداده بود.
رویای زن خانه ای کوچک بود ،
خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس،
که باروری در آن شکوفا بود .
غول او را دیوانه وار دوست داشت ،
دست هایش برای کارهای بزرگ ساخته شده بود .
نمی توانست خانه ای این چنین بسازد،
نمی توانست درِ خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری را بکوبد.

غولی بود با چشمان آبی ،
که عاشق زنی باریک اندام شده بود،
زن باریک اندام و ریز نقش
که آغوشش برای آسودگی باز
و از گام‌های بلندِ در راهِ غول خسته بود.
با غول چشم آبی وداع کرد ،
و در دستان مردی ثروتمند و ریز اندام
به خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری رفت.

غول چشم آبی حالا خوب می داند.
در خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
که باروری در آن شکوفاست،
برای عشق اش
حتی گوری هم کنده نمی شود.

#ناظم_حکمت
#شاعر_ترکیه🇹🇷
ترجمه‌: #سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




نشست تو ماشين، دستاش مى‌لرزيد، بخارى رو روشن كردم.
گفت: ابراهيم ماشينت بوى دريا ميده،
گفتم ماهى خريده بودم.
گفت: ماهى مرده كه بوى دريا نميده،
گفتم: هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،
گفت: من بميرم بوى تو رو ميدم

#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima



سپس شب می‌شد
و ما به ستاره‌ها خیره می‌شدیم
تو
دنبال بزرگ‌ترین ستاره می‌گشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت می‌گشتم

سردمان می‌شد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانه‌ها که دیگر کهنه شده‌اند.


#تورگوت_اویار
ترجمه‌ی #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima



در این صبح گاهان
که تکه ای از خورشید
در پشت بام خانه ها
ایستاده ست
از پر
سبک تر می شوم

درونم پر از ترانه ها
پر از غوغای پرندگان
آوازخوانان به راه می افتم
سری دارم
پر از سودا
که در آسمان می چرخد

منِ ساده
فکر می کنم که روزها
همیشه اینگونه زیبا
پیش خواهند رفت
و صبح همه ی روزها
اینگونه “بهار” خواهد بود

نه کار و بار
و نه بی پولی ام
هیچ کدام در خیالم نیست

با خود می گویم؛

کاری با دردها ندارم
به شاعر بودنم
می بالم
و
آسوده ام

#اورهان_ولی
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima



شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد

من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در شراب محو شده ست

شراب با زن
در تاریکیِ سخن ها
تیره ست

چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود

این بار مرا
درون خود نه
در روح خود بکش

#حیدر_ارگولن
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima




تو را در من پیش می‌برم

با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش می‌برم
حتا در دوست‌ داشتن‌های دیگر
تو در همان جایگاه پیشین‌ات
ایستاده‌ای

رفتن‌ات هم
مرا تنها نمی‌گذارد

در تن‌های غریبه حتا
تو را در من
با وسواس پیش می‌برم
انگار که ردّ پای بودن‌ات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال می‌کنم.


#مورات_حان_مورگان
#سیامک_تقی‌_زاده
@asheghanehaye_fatima



سال ها پیش بود
همان وقت ها
که تاریکی خیلی زود بر زمین می نشست
همان روز ها که باران نم نم می بارید
همان وقت های بازگشت از مدرسه ، از کار
که در خانه ها چراغ روشن می شد .
سال ها پیش بود
همان لبخندهایی که در سر راه به اطرافیان مان می زدیم
فصل ها،حرف کسی راگوش نمی کردند
روزهایی که همانند کودکان از معنای زمان بی خبر بودیم .
سال ها پیش بود
همان وقت های دوستی
که بازی های کودکانه مان هنوز به پایان نرسیده بود
همان روزها که پای هیچ توهینی در میان نبود
و ما هنوز خیانتی نکرده بودیم .

سال ها پیش بود
همان روزها که ترانه ها اینقدر دردناک نبودند
روزهایی که از جوانی مان مست و سرخوش بودیم
هنوز با همگان آشتی بودیم،هنوز کسی نمرده بود .
سال ها پیش بود
کنون ماه آرام و ستاره ها کهنه شده اند
و خاطرات
دیگر همانند آسمان از بالای سرمان گذر نمی کنند .
هر آنچه بود ، گذشت !
قلب من ! شب را خاموش کن !
شب ها هم چنان جوانی ام،کهنه و قدیمی شده اند
اکنون دیگر ، وقت بیداری است .

#مورات_هان_مونگان
#شاعر_ترکیه🇹🇷
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima



در سینه‌ام
سرمایی از زمستانی ناشناخته رخنه کرده است

من
فردای روزِ رفتنت هستم


#ایلهان_برک
ترجمۀ #سیامک_تقی_‌زاده
از دور تو را
دوست دارم
از دور...
بی آنکه عطر تو را حس کنم
بی آنکه در آغوشت بگیرم
بی آنکه صورتت را لمس کنم
تنها
دوستت دارم

#جمال_ثریا
ترجمه #سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



نشست تو ماشين، دستاش مى‌لرزيد، بخارى رو روشن كردم.
گفت ابراهيم ماشين ات بوى دريا ميده،
گفتم ماهى خريده بودم.
گفت ماهى مرده كه بوى دريا نميده،
گفتم هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،
گفت من بميرم بوى تو رو ميدم




#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima




دنبال مقصر می‌گردی؟
راه دوری نرو،
غیر از خودت کسی تقصیر نداشت!
او فقط به تو کمی امید داد،
تو‌ در مقابل
همه چیزت را...




#جمال_ثریا
ترجمه #سیامک_تقی‌_زاده
Ещё