@asheghanehaye_fatima■میشناسم تمامیِ راهها...
میشناسم تمامیِ راهها - که سوی تو میآید - بسته است
وانگهی تو هم هرگز مرا دوست نداشتهیی
چه نزدیک بودیم و در میان ما: پرتگاه
و خانهها و انسانها در میان ما: مثل دیوارها
بیدار شدم کاملن به تو اندیشیدم
تنها به تو
و تنها به چشمهای تو
سرانجام تویی: بانوی من
تویی: مردنام
تویی: ماندنام
من که به اینچنین دردی افتادهام
دیگر مرا یار و یاور خود حساب مکن
هماکنون مثل سگی گریزانام از اینسو به آنسو
وگرنه واقعن من آدمی مغرورم - باور کن -
به خاطر نمیآورم از لیوانی نیمهپر نوشیده باشم
و میلام نمیکشد به نانی که گوشهی آن را کنده باشند
از دور چند بار به تو در کشتی ساعت ۵:۴۵ نگاه کردم
به هر ترانهیی که گوش میسپارم انگار برای ما خواندهاند
عشقِ یکطرفه آدمی را چهگونه احمق میکند؟
چهگونه فراموش کردهام که تو دیگری را دوست داری؟
کارهایی که تو را آزار میداد
و کارهای بچهگانه از من سر زدند
ببخشید که دیگر هیچکدامشان تکرار نخواهد شد
برای مواجه نشدن با تو هر کدام از دست من بربیاید انجام میدهم
اگر چه این کار آنچنان هم آسان نیست
عادت میکنم که تو را تنها در رؤیاهای خود فراموش کنم
خوشبختیِ این کار هم اندک نیست
اگر به خواستههایم نرسم
بیرون میآیم از این شهر و میروم
بیتو بودن - که بازی لفظیست -
شاید که معنا پیدا کند
باور کن: چیزی را فاش نمیکنم، تو را نمیآزارم
و اکنون میتوانم آخرین خواستهام را هم به تو بگویم:
این نامه را در نیمهشب برای تو مینویسم
التماس میکنم آن را در روزهای چهارشنبه نخوان!
■●شاعر:
#جمال_سورهیا |
#جمال_ثریا | Cemal Süreya | ترکیه |
■●برگردان:
#ابوالفضل_پاشا 📕●بهنقل از کتاب:
#کاش_تنها_برای_همین_تو_را_دوست_داشتم