عاشقانه های فاطیما

#برای_تو
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
در "تنی" که بکر بود
زخم های بسیاری می درخشید!
چون سپیدی روز
که مملو از ستاره های سرخ است

می توانستی
چون بنای شکوهمند معماری باشی،
با دو فانوس دریایی در سینه ات
که آوردگاه تن های خسته بود

می توانستی
مجسمه ای فروتن و زیبا باشی
تراشیده با دست های مردی که
در نهایت تصمیم
تو را انتخاب کرده بود

می توانستی ولی...
تن‌ات غمگین بود
و هر زخم
تو را به گذشته ی اندوهناکت
ورق می زد!




#حمید_جدیدی
#برای_تو_و_زخمهایت


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



در "تنی" که بکر بود
زخم های بسیاری می درخشید!
چون سپیدی آغاز روز
که مملو از ستاره‌های سرخ است‌

می توانستی
چون بنای شکوهمندِ معماری باشی،
با دو فانوس دریایی در سینه ات
که آوردگاه تَن‌های خسته بود

می توانستی
مجسمه ای فروتن و زیبا باشی
تراشیده با دست های مردی که
در نهایت تصمیم
تو را انتخاب کرده بود

می توانستی ولی...
تن‌ات غمگین بود
و هر زخم
تو را به گذشته‌ی اندوهناکت
ورق می زد!
.
#حميد_جديدی
#برای_تو
Forwarded from پیوند نگار
‍ .

در "تنی" که بکر بود
زخم های بسیاری می درخشید!
چون سپیدی روز
که مملو از ستاره های سرخ است

می توانستی
چون بنای شکوهمند معماری باشی،
با دو فانوس دریایی در سینه ات
که آوردگاه تن های خسته بود

می توانستی
مجسمه ای فروتن و زیبا باشی
تراشیده با دست های مردی که
در نهایت تصمیم
تو را انتخاب کرده بود

می توانستی ولی...
تن‌ات غمگین بود
و هر زخم
تو را به گذشته ی اندوهناکت
ورق می زد!



#حمید_جدیدی
#برای_تو_و_زخمهایت



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


در "تنی" که بکر بود
زخم های بسیاری می درخشید!
چون سپیدی روز
که مملو از ستاره های سرخ است

می توانستی
چون بنای شکوهمند معماری باشی،
با دو فانوس دریایی در سینه ات
که آوردگاه تن های خسته بود

می توانستی
مجسمه ای فروتن و زیبا باشی
تراشیده با دست های مردی که
در نهایت تصمیم
تو را انتخاب کرده بود

می توانستی ولی...
تن‌ات غمگین بود
و هر زخم
تو را به گذشته ی اندوهناکت
ورق می زد!


#حمید_جدیدی
#برای_تو_و_زخمهایت
#ای_بنای_گرم_و_شکوهمند_من
@asheghanehaye_fatima


#پنجاه_سالگی

وقتی سی و چند سال از زندگیت گذشت ، وقتی هربار نفس کشیدنت بیشتر به چهل سالگی نزدیکت کرد ،
وقتی با گذرِ عمرت گذرِ پر از افسوس و حسرتِ دستات رو از اون‌چه می‌خواستی و نشد دیدی ،

وقتی همیشه با رویاهات زندگی کردی و به قولِ عشقت بلد نبودی چطوری بهشون برسی ،
وقتی همیشه گردنت برای به عهده گرفتنِ اشتباهاتِ زندگیت زیرِ گیوتینِ روزگارت بود ، وقتی حتا یک‌بار پشیمونی رو غیر از وجودِ خودت تو وجودِ هیچ‌کدوم از کسانی که بهت بدی کردن احساس نکردی ، وقتی دیدی همیشه بهت ظلم شد و نشد هیچ‌کاری جز سکوت انجام بدی ،

وقتی یه نگاه به خودت انداختی و بافتِ وجودت رو پر از زخم‌های دردناک دیدی ، زخم‌هایی که با گذرِ عمرت قدیمی‌تر و عذاب‌آورتر میشن ،
وقتی یه روز از خواب بیدار شدی دیدی روزت از شبت سیاه‌تره ، وقتی شب رو به زورِ یه آفتابِ خیالی واسه خودت روشن کردی و روزهاتو به شوقِ تموم شدنِ یه روزِ دیگه شب کردی ،

وقتی عمرِ خوش‌حالیات قدِ یه پلک زدن کوتاه بود و محبتت هیچ‌وقت جواب نداشت و همیشه سیلی خوردی ، وقتی به خودت اومدی دیدی دنیا اون جایی نیست که به خاطرش از پیشِ خدا اومدی و همیشه دوست داشتی بزرگ بشی ،

وقتی دور و برت رو نگاه کردی و گذشته‌ت رو یه مرور کردی و دیدی جای خیانتی که بهت شده هنوز درد می‌کرد و چشمات داغ شد و پاهات سست شد ، وقتی به یه حدی از تفکر رسیدی که دیدی آدم خوبا تموم شدن و تو خوبِ زندگیت رو از دستِ گذشته‌ی بدت و آدماش داری از دست میدی ،

وقتی هیچ چاره‌ای هیچ‌وقت و هیچ زمان جز صبر و تحمل برات نبود ، وقتی دیدی همیشه همه کاری که میشد رو انجام دادی و بازم سنگ جلو پات بود ،

اون‌وقته که تازه می‌فهمی خیلی بیشتر از چیزی که توی آینه از خودت می‌بینی پیر شدی .

اون‌وقته که روت رو از آینه برمی‌گردونی تا تارهای سفیدِ موهات رو چشمای خیست نبینن ، تا وقتی به زور واسه خودت با اشک لبخند می‌زنی خطِ باریکِ کنارِ لبهات رو چشمات نبینن که به هق‌هق بیفتی ،

نبینی چطور روزها و شب‌ها و زندگیت رو با سکوتت از دست دادی و حرف‌هات زخم شد توی گلوت و حالا از درده که نمی‌تونی حرف بزنی ،

تازه حالا که سی سالگی‌هات هم داره تموم میشه فهمیدی چقدر دیر شده و دیگه نمی‌تونی برگردی به بیست سالگیت به بهترین سال‌هایی که کنارِ اشتباه‌ترین آدمِ زندگیت گذروندی ،

به روزایی که فکرت پر از دردِ هرزگی و خیانتاش بود و سرش فریاد نزدی ، خیلی زودتر از هر اتفاقی رهاش نکردی و به اشتباه صبر کردی و با صبرت خودتو از زندگی با کسی که شاید می‌تونست خیلی زودتر از این دوستت داشته باشه محروم کردی ،

آره وقتی سی و چند سال زندگی کنی یه روز خودت رو تو آینه نگاه می‌کنی و می‌بینی چشمات دیگه اون چشمای پر از حماقت نیستن ، چشمات دیگه می‌دونن گاهی نباید بسته بشن ،

وقتی یه زنِ سی و چند ساله باشی می‌فهمی از زندگیت چی می‌خوای دوست داری کی تماشاگرِ وجودت باشه ، دوست داری کی اندامت رو لمس کنه ، کی حتا لیاقتِ نگاه کردن به عمقِ چشمات رو داره ، کی خط به خطِ احساست رو می‌فهمه و دوست داری براش همون دختربچه‌ی بیست ساله بشی ،

براش حرف بزنی و اون نگاهت کنه ، نگاهی از سرِ درک از سرِ شعر از سرِ یه حسِ دوست داشتنی که شبیهش رو تو گذشته‌ت نداشتی ،
دوست داری براش برقصی و بشی دخترک شیطونی که هنوز تو وجودت زندگی می‌کنه ،

کسی که چشماش جز تو کسی رو نمی‌بینه و سی و چند سالگیت رو روی چشماش می‌ذاره ،

فقط وقتی به جای سی و چند سال زندگی ، پنجاه سال زجر کشیده باشی می‌فهمی ،
یک روز نبودن کنارِ کسی که دوستت داره چند روز می‌گذره و ،

فقط وقتی زن باشی و خیلی ضربه خورده باشی می‌فهمی قلبی که #برای_تو بزنه ضربانش چه آهنگی داره .

#مرجان_پورشريفى
#همسرم
‌ ‌‌

‌ لبریز ام از تو
"عطر" دلدادگی ام
تمام شهر را پر کرده است
و تو
آشکارترین پنهان منی ...

#سارا_قبادی
#برای_تو_ک_نیستی

@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_نه.


تو نیستی
تو واقعا نیستی
هیچوقت نبودی
بجز یه مدت
اما
برای من نبودی
تو بین راه
یه مدتی
کنار من نشستی
دردو دل کردیم
حرف زدیم
گفتیم
خندیدیم
قدم زدیم
اما من مقصد تو نبودم
من توقفگاه محقرم
که تو در
مسیر قصر رویاهات
به اجبار
کنار من توقف کردی
و ای کاش که یادت بمونه
هر وقت خسته ی سفر بودی
هر زمان تو مسیر کم آوردی
من هنوز همینجام

#امن_ترین_توقفگاه_دنیام
#برای_تو




#ن_ع.

@asheghanehaye_fatima