من شیداترین عاشق زمانه ام تو را انگونه می خواهم که کسی را انگونه نخواسته ام تمام تو را تمام مساحت احساست را تمام قلبت را و تمامیت ارضی دوست داشتنت را برای خودم می خواهم و حاضر نیستم عشقت را با دیگری تقسیم نمایم که می خواهد تمام مهرت را از من دریغ نماید
آرام جانم بمان و با ناز نگاهت شب هایم را به رنگ نور در اور نمی دانی چقدر دلم برای قدم زدن با تو زیر نور مهتاب تنگ شده باش و این شب ها را پر کن از عشقی که اندازه اش همیشگی است....
تو میآیی وخلوت خیالم؛ از ناز نڪَاهت پر میشود، قلبم به ارتعاش درمیآید، و ناقوس حضورت پنجشنبهام را بهترین دلیل براے عاشقی دوباره مینماید، با تو پنجشنبههاےمن از غم و انتظار خالیست....
چه نیکوست گام برداشتن در خیابان منتهی به چشمانت.... و غرق شدن در رویایی کـه عشـقت را میهمان آغوشم میدارد و چه دلپذیر است لمس نگاه پر از مهرت کـه چونان بهشت زیباست و با تماشایش مرا به عاشقی وا میدارد...!!
دلم هوایت را کرده نسیم حضورت را می خواهم یک جور خاص دلتنگ شده ام یک جور عجیب با شعر چشم هایت طوفان به پا کن خط به خط دلتنگی هایم را پاک کن و با شعر بوسه ات کوچه های پاییز را از بغض و هجران هرس نما بمان و بگذار زندگی در امتداد حضورت در خاطرم دمیده شود....